جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه_اجتماعی
- نویسنده :رها امیری
- ژانر :عاشقانه_کلکلی
- نویسنده :رویا رستمی
- ژانر :عاشقانه_طنز_همخونهای
- نویسنده :فاطمه غفرانی
با گفتن: -من الآن برمیگردم جناب. از املاک بیرون زدم و حرصی تماس را وصل کردم. -بفرمایید رعنا خانوم! -الو س..سلام دنیزجان خوبی؟! گریه میکرد…؟! -خوبم… چیزی شده؟! -من زنگ زدم یه چیزی بهت بگم.
محمد با دکتر مینو حرف زد و ملورین تازه فهمید چرا محمد بهم ریخته بود. دارو هایی که الان برای مینو تجویز کرده بودند رویش جواب نداده بود و حالا باید شیمی درمانی را شروع میکردند! مینو تا خبر را شنید روی
نگاه تهدید آمیزش را بین همه چرخاند … با جدی ترین لحنی که از خود سراغ داشت ، گفت : – امروز روزِ خوشتون بود که بی خیالتون شدم ! دوباره بشنوم در مورد زندگی خصوصیِ من حرفی زدین و نظری دادین … همه تون رو به
نفس عمیقی کشید و موهایش را چنگ زد: _ نبودی حورا، ندیدی…نمیشنیدی، حرفایی که پشت سرت میزدن، چیزایی که میگفتن، مغزم سوت میکشید، وقتی هر روز میگفتن میری بیرون و لباسای جلف میپوشی، وقتی سعی میکردم نادیده بگیرم حرفاشونو، اما اون خواستگار نمایشی
خلاصه رمان مهمان زندگی : سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش.
دستم را سمت دست خروج گرفتم: _ میری… مجبوری بری، چون من تحملت نمیکنم! سری به طرفین تکان داد: _ هرکاری میکنم که بتونی تحمل کنی، هرکاری بکنی، بازم من جلوتم…خصوصا الان… با رگ برآمدهی پیشانیاش دستش را به سمت
خلاصه رمان دلیار : دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث… پایان خوش
مادرم با نگرانی به چهارچوب در تکیه زده بود. میترسید از تکرار دوباره ی آن اتفاق… دروغ چرا؟ خودم هم میترسیدم… از آن عامر دیوانه که انگار دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشت میترسیدم. اما عماد جان من بود، پدر کودکم بود…
از حالت صورتش موقع خوردن، گر گرفتم و دلم هرهر فرو ریخت… وقتی سرش رو عقب برد و زبونش رو روی لب هاش کشید دلم لرزید… چطور می تونست با یک حرکت ساده من رو به این حال بندازه… دست لرزونم رو پایین اوردم و
خلاصه رمان زمان صفر : داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و
چشم باز کردم و در تاریکی سمت دیگر تخت را نگاه کردم که با قباد چشم در چشم شدم، وحشت زده و ترسیده دست به سینهام گرفته هین کشیدم: _ قباد؟ کمی جابجا شد: _ ترسوندمت؟ اخم کردم و سریع
کارش به سرم کشیده بود… اما انگار که آنچه به رگ و پی اش نفوذ کرده بود شفا دهنده بود نسبت به دقایق پیش کمی سرحال بنظر میرسید گیج و سردرگم نبود میتوانست سرپا بی ایستد راه بیاید تبش هم
خلاصه رمان : داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در
خلاصه رمان : داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر
خلاصه رمان : این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث میشود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان
خلاصه رمان : گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از
خلاصه رمان : کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثهی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهاردهسال از خودش کوچیکتره
خلاصه رمان : سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا