دانلود رمان - رمان دونی

جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان عروسک پارت 27
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 27

  با رسیدن به خونه نفس عمیقی کشیدم که از دیدش دور نموند خنده ای کرد و دستشو رو بوق فشرد از گوشه چشم تکون خوردن دست و پای روهامو دیدم و با شوق به سمتش برگشتم و نگاهش کردم پلکهاش تکون میخورد صداش زدم : -روهام؟‌مامانم؟ -هنوز خوابه! مونده

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد پارت 32
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 32

  به یکباره دستاش رها شد و من از جلوی دیدش دور شدم پله ها رو بالا رفتم و خودمو به اتاقم رسوندم چرا زندگی تموم نمیشه کاش زمان به عقب برمیگشت و پیشنهاد این آدم قبول نمیکردم گاهی آدم توی زندگی از سر اجبار یا ناخواسته یاندونسته تصمیماتی می‌گیره

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۴۱

خواستم کامل بلند بشم که دستشو برد لای موهام و موهامو نوازش کرد و عاشقانه بهم نگاه کرد.. _فراموش میکنم.. نگران نباش خواستم بگم متاسفم.. ولی گفتم _فراموش نکن نفهمیدم کی بود که اینو بجای من گفت.. شاید قلبم بود که دیگه به حرف اومده بود و از من اطاعت

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 26
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 26

  سرمو معذب پایین انداختم و لب گزیدم همین مونده بود که ابراهیم بیاد و منو تو اون وضعیت ببینه اونم وقتی که شهریار از رفتنم گفته بود! -زنگ نزدی تیمسار؟ سریع سر بلند کردم و خواستم چیزی بگم که صدای خندون و معترض شهریار رو شنیدم. -بسه دیگه کافیه.

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 25
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 25

  همین فکرها اذیتم میکرد همین فکرها زندگیمو مسموم میکرد. همینا اجازه نمیداد که من با شهریار خوب برخورد کنم. چون مقصر تموم این جریانات اون بود. اون بود و خودخواهی هاش. -برام مهم نیست وقتی اینقدر با نفرت نگاهم میکنی چی تو فکرته. حتی اینکه تو این لحظه میتونی

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت 40

  کامیار لیلی زندگی منو عوض کرده بود.. منو به زور از قبر کشیده بود بیرون.. قبری که برای زنده بگوری خودم کنده بودم و توش منتظر مرگ واقعیم بودم.. گرگها منو از زندگی گرفته بودن و من حتی از آدما هم دور شده بودم و تحملشونو نداشتم.. منی که

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 24
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 24

  با چشمهای گشاد شده نگاهش کردم و گفتم : -چرا اینقدر با کینه حرف میزنی؟ گردشی به چشماش داد و گفت : -من با کینه حرف نمیزنم. تو خیلی حساسی. -تو نه شما! یه لحظه مات نگاهم کرد و بعد گفت : -همه چی دوجانبه اس. من احترامی نمیبینم.

ادامه مطلب »
رمان گرگها پارت 39
رمان گرگها

رمان گرگها پارت 39

۱۲۳) صبح با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم.. ساعتو نگاه کردم.. ۱۱ بود.. حسابی خوابیده بودم.. رفتم و گوشی رو برداشتم.. نگار جون بود.. _سلااام نگار جون.. خوبین؟ خوش میگذره؟ _سلام عزیز دلم.. خوبیم، جاتون خالی خوش میگذره بهمون.. شما چطورین؟.. به شما خوش میگذره؟.. کامیار که اذیتت

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد پارت 31
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 31

  انگار همه چیز دست به دست هم داده که نذاره من یه لحظه آرامش داشته باشم وقتی پایین برگشت توی آشپزخونه پشت میز نشست لباساشو عوض کرده بود نگاهی به من انداخت و گفت _چرا نگاه میکنی بشین پشت میز نشستم شروع کردم به بازی کردن با قاشق توی

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 79
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 79

  _ بیخیال مهم نیست من از اولش میدونستم چه آدم هایی هستند واسه ی همین قصد ندارم خون خودم رو کثیف کنم هر کاری دوست دارند انجام بدن خوشحال باشند دیگه پیششون نیستم ! چند ثانیه ساکت شد بعدش با صدایی گرفته شده گفت : _ اما کیانوش دیوونه

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 23
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 23

  میترا مات نگاهم کرد که شهریار دو مرتبه با عصبانیت پرسید : -دارم میگم میدونی خودش چی میخواد؟ که خودش دایی میخواد یا قاب عکس بابا؟ که مامان میخواد یا زندایی؟ خونه ۵متری یا ۵۰۰متری؟؟ میدونی؟ تو چی میگی؟از طرف کی میگی؟ میترا دستی به گونه اش کشید و

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۳۸

پدرسوخته ی مارمولک.. بدجور ایسگام کرده بود.. ۱۲۰) پیش دکتر نمیشد چیزی بهش بگم و فقط بهش چشم غره رفتم.. _کاملا کار درستی کردین خانم به لیلی لبخند زد و رو به من گفت _خانمتون نجاتتون داده.. باید ازشون تشکر کنین چون در چنین مواقعی اکثرا همه هول میشن و

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها