فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان رئیس مغرور من پارت 9

  لباس هام رو عوض کردم و به سمت اتاق مامان رفتم باید ببینم چیکارم داشت ک بهم گفت وقتی برگشتم خونه برم پیشش، مخصوصا حرف های بابا ک داشت با مامان میزد چند دقیقه پیش ذهنم رو مشغول کرده بود و تا نمیفهمیدم ک قضیه از چی قراره نمیتونستم

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 8

  _دست دوست پسر آشغالت رو بگیر و جفتتون گمشید! به وضوح شکه شدن آرمیتا رو دیدم به سمت آریا برگشت و با صدای لرزونی گفت: _تو تو ….. آریا حرفش رو قطع کرد و رو به سعید گفت: _کافیه یکبار دیگه ببینم تو مهمونی های من همچین غلطی میکنی

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 7

  نگاهی به فاطمه انداختم ک شنگول میزد متعجب گفتم _چخبره؟! با شنیدن صدام به سمتم برگشت و گفت: _فردا شب جشن شرکت وای مثل هر سال خیلی عالی میشه! متعجب گفتم _چه جشنی؟! _به مناسبت قرارداد جدید شرکت ! سری تکون دادم به نشونه ی فهمیدن ک فاطمه با

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 6

  با شنیدن حرفی ک زدم پشیمون شدم هیچوقت تا حالا با بزرگترم اینجوری حرف نزده بودم اما انقدر ازش تنفر داشتم ک اصلا تو این لحظه درک نمیکردم چی درسته چی غلط! صدای عصبی بابا بلند شد _درست صحبت کن طرلان! ساکت شدم و فقط بهش خیره شده بودم

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 5

  از شدت حرص دستام رو مشت کرده بودم حرف ها و حرکات این زنیکه روی مخم بود با حرص داشتم بهشون نگاه میکردم ک صدای پسر زن بابام ک من و مخاطب قرار داده بود بلند شد _حال مادرت چطوره؟! نگاهم و به چشمهای سیاه رنگش دوختم و با

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 4

  _بابات هر کاری کرده به خودش مربوط! دیگه نمیخوام در این مورد حرفی بشنوم سعی کن به خودت مسلط باشی الانم دیرت شده زود آماده شو برو سر کارت بعد از تموم شدن حرف هاش بدون اینکه منتظر جوابی از من بمونه به سمت خونه رفت من چجوری میتونستم

ادامه مطلب »
رمان مثبت 18
رمان

رمان عروس استاد پارت 39

  ترسیده نگاهش کردم. با طعنه گفت _نلرز جوجه کاریت ندارم ولی دلم نمیخواد مثل دخترای باکره ی چهارده ساله ازم فرار کنی مثل یه زن خوب برو بخواب رو تخت. هاج و واج نگاهش کردم وقتی دید هنوز توی شوکم خودش خم شد و تا بخوام به خودم بیام

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 3

  از شدت ترس هنوز هم بدنم داشت میلرزید نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آروم باشم نباید این شکلی میرفتم خونه وگرنه مامان حتما نگران میشد و بابا طبق معمول عصبی داخل کوچه ک شدم با شنیدن صدای داد و بیداد سریع به سمت خونه دویدم همسایه ها نصف

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 2

  بابا حالا انگار آرومتر شده بود اومد و کنار مامان نشست و با عشق بغلش کرد بوسه ای رو سرش نشوند که با حسودی گفتم _کاش یکی هم ما اینجوری بغل کنه صدای خنده ی بابا بلند شد که مامان گفت _دختر تو چقدر حسودی شونه ای بالا انداختم

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 1

  #پارت_1 #رئیس_مغرور_من کنار خیابون ایستاده بودم از شدت استرس ناخونام رو میجویدم ساعت دوازده شب بود و خیابون خلوت کمتر ماشینی رد میشد با مانتو کوتاهی که تنم بود و آرایش غلیظ و جلف روی صورتم هر کسی رد میشد قطعا فکر میکرد یه دختر خراب و هرزه ام!

ادامه مطلب »
رمان رئیس مغرور من
رمان

رمان رئیس مغرور من

  کنار خیابون ایستاده بودم از شدت استرس ناخونام رو میجویدم ساعت دوازده شب بود و خیابون خلوت کمتر ماشینی رد میشد با مانتو کوتاهی که تنم بود و آرایش غلیظ و جلف روی صورتم هر کسی رد میشد قطعا فکر میکرد یه دختر خراب و هرزه ام! لعنت بهت

ادامه مطلب »
رمان
رمان

رمان عروس استاد پارت 38

  عصبی به سمتم اومد و داد زد _چه غلطی داری می کنی تو؟ باقی مونده ی مواد رو به طرفی پرت کرد که قلبم ریخت و مثل خودش داد زدم _چی کار کردی؟ بازوم رو گرفت و به زور بلندم کرد. با داد گفتم _هنوز درس عبرتت نشد؟ اینا

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها