فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان رئیس مغرور من پارت 26

  با شنیدن حرف هام هر لحظه اخماش بیشتر تو هم میرفت ، وقتی حرفم تموم شد با عصبانیت از سر جاش بلند شد و بدون توجه به من و سئوالی که ازش پرسیده بودم گذاشت رفت بهت زده به جای خالیش خیره شده بودم که صدای آریا بلند شد

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 25

  با دیدن برگه ها قلبم داشت از جاش کنده میشد یعنی واقعا من اینارو امضا کرده بودم _خوب! با شنیدن صدای آریا عصبی به سمتش برگشتم و داد زدم: _ازت شکایت میکنم میفهمی تو من و گول زدی من اصلا نمیدونستم همچین چیزایی اونجا نوشته شده. با خونسردی بهم

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 24

  _میخوام تو شرکت من مشغول به کار بشی و یه خونه هست که میتونی اونجا زندگی کنی ماهانه پول اجاره اش رو از حقوقت کم میکنم! با شنیدن حرف هاش به فکر فرو رفتم نمیتونستم پیشنهاد یه پسر غریبه که هیچ شناختی ازش نداشتم رو قبول کنم اما جایی

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 23

  آریا چجوری میتونست انقدر راحت احساسات من رو خورد کنه و راحت از کنارش رد بشه یعنی انقدر بی ارزش شده بودم براش دیگه نمیتونستم تحمل کنم که بیشتر از این من رو خورد کنه به هر جون کندنی بود از سر جام بلند شدم و به سمت اتاق

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 22

  نصف شب شده و من اصلا خوابم نمیبرد آریا هنوز از مهمونی برنگشته بود دلم داشت مثل سیر و سرکه میجوشید داخل اتاق خواب روی تخت نشسته بودم و چشم به در دوخته بودم پس چرا نمیاد نمیدونم چقدر بیدار موندم تقریبا نیمه های صبح بود که خوابم برد

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 21

  به سمت آریا برگشتم و عصبی بهش خیره شدم و گفتم: _من این و نمیپوشم پوزخندی زد و گفت: _مگه دست خودته که میگی نمیپوشم هان!؟ با شنیدن این حرفش با عصبانیت بیشتری داد زدم: _بسه آریا تمومش کن من این لباس رو نمیپوشم. اومدم از کنارش رد بشم

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 20

  بلند شد روبروم ایستاد با لحن گستاخانه ای گفت: _میدونی عزیزم من چرا برگشتم اونم خونه ی آقاجونی که تحقیرم کرد و به بدترین شکل من و از ارث محروم کرد و از خونش انداخت بیرون ابرویی بالا انداختم و بهش خیره شدم که خودش ادامه داد: _تا ازت

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 19

  #طرلان با درد چشمهام رو باز کردم و نالیدم: _آریا تموم اتفاقات مثل یه فیلم از جلوی چشمهام رد شد ، اون تماس که بهم شده بود و خبر از مرگ آریا میداد چرا آریای من باید بمیره من هنوز بهش نگفته بودم دوستش دارم من هنوز بهش نگفته

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 18

  آریا با شنیدن این حرف من نگاه خاصی بهم انداخت ک طاقت نگاهش رو نداشتم سریع رو ازش دزدیدم و از اتاق خارج شدم نفس عمیقی کشیدم و به سمت اتاق خودم رفتم هنوز پشت میز ننشسته بودم ک در اتاق باز شد و فاطمه مثل جت اومد داخل

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 17

  آریا با دیدن صورت وحشت زده ی منشی ابرویی بالا انداخت و گفت _چخبر شده _آرمیتا خانوم تموم اطلاعات شرکت رو به شرکت رقیب دادند و همه مشتری هامون دارند میرند چون شرکت رقیب از کار های ما به اسم خودش استفاده کرده و ما …. آریا با عصبانیت

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 16

  ابروش بالا پرید _آرمیتا _آره بدون اینکه سئوالی بپرسه به سمت آشپزخونه رفت من هم از سر جام بلند شدم و به سمت اتاق رفتم لباس هام رو عوض کردم و یه آرایش ملایم کردم ک صدای آریا از پشت سرم بلند شد: _کجا؟! _دارم میرم بیرون ، مشکلی

ادامه مطلب »
رمان

رمان عروس استاد پارت 42

  دستم و به کمرم زدم و گفتم _تو که عاشقی چرا حال من و نمی فهمی؟ ترانه ترسیده از جاش پرید و مهرداد پوفی کرد و گفت _یه دقیقه از دست شما آسایش نداریما یا اون نیم وجبی جیغ و داد میکنه یا تو یه جا یه گند جدید

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها