دانلود رمان - رمان دونی

جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان خان زاده جلد سوم پارت 8
رمان خان زاده جلد سوم

رمان خان زاده جلد سوم پارت 8

  _دخترم کسی قرار نیست تورو مجبور به کاری کنه چرا رنگت پرید؟ نفسم بند اومده بود حتی فکر کردت به خواستگار دیگه منو میترسوند من زن بودم من شاهو رو داشتم چطور می تونستم به ازدواج فکر کنم؟ سعی کردم ترسم و پنهان کنم و دست و پامو گم

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد پارت 35
رمان آشوب

رمان آشوب پارت ۶

#پارت۲۴ #آشوب +آشوب؟! با آشور،حرف میزنی دیگه؟!….. گوشت کنار دستش را محکم میکشد . جایش درد میکند ،اما در مقابل درد دلش چیزی نیست. شروع به صحبت میکند: -چی بگم ؟!…. بهش بگم …آشور خواهرت کم اورده …همه اش تظاهر بوده … از بختش از پیرشدن داخل اوج جونیش گله

ادامه مطلب »
رمان سکوت قلب

رمان سکوت قلب پارت 18

با دیدن من لبخندی می‌زند. – صبحانه بخور بعد برو گلکَم. به خاطر اینکه ناراحت نشد، لقمه ای برمی‌دارم و گونه اش را می‌بوسم. او هم گناه دارد گیر کرده است بین خانواده شوهرش. اما تنها دلیلی که هنوز سرپاست و از حرفهای دیگران و کارهایشان زمین نخورده است، علاقه

ادامه مطلب »
کلیپ

کلیپ (روزت مبارک عشق خاص من )

. میگن خداوند به هر کسی به اندازه دلش داده، ببین دل من چقدر بزرگه که خدا تو رو به من داده. عشق مهربونم با تمام وجود دوستت دارم. مردانگی ات را می ستایم و به داشتنت افتخار میکنم پیشاپیش روزت مبارک😍

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۷۱

۲۴۲) وقتی از زدن من خسته شد، خودشو پرت کرد روی مبل و نفس نفس زد.. منم همونجا روی زمین مچاله شدم و تو خودم جمع شدم.. همه جام درد میکرد ولی توی شکمم درد عجیبی پیچیده بود که نفسمو قطع میکرد.. چشمم خورد به خونی که از بینی م

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 43
رمان عروسک

رمان عروسک پارت 43

  شهریار پر از حرص و آز به اهورا نگاه کرد و دندون رو هم سابید اما اهورا تو همون حالت نیم نگاهی به من کرد و بعد یقه شهریار رو رها کرد و خواست عقب بره که اینبار شهریار محکم یقه اش رو گرفت و جوری اونو جلو کشید

ادامه مطلب »
رمان آشوب

رمان آشوب پارت ۵

#پارت۱۸ #آشوب جمعه های خانه باغ را بعداز او دوست نداشت ولی حتما باید همه دور هم جمع باشند. پس از پوشیدن ست ورزشی اش راهی خانه کتایون میشود… امروز حتی پدر ومادرش هم هستند. وارد خانه میشود کسی متوجه حضورش نشده است عمه وزن عمویش در آشپزخانه هستند مادرش

ادامه مطلب »
رمان گرگها

رمان گرگها پارت ۷۰

ساعت از ۱۲ شب گذشته بود که به بهرام گفتم دیگه بریم و همه خسته ن.. خودم داغون بودم و روح و قلبم خسته تر از جسمم بود و دیگه تحمل دیدن حال خراب کامیار رو هم بیشتر از اون نداشتم.. نگارجون و منیره رو محکم بغل کردم و ازشون

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد پارت 38
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 38

  آروم خودم از زیر تنش بیرون کشیدم و از روی تخت بلند شدم. لباسش که پایین تخت افتاده بود و تنم کردم و توی بالکن رفتم. حس می‌کردم به هوای تازه نیاز داشتم. روی صندلی که اونجا بود نشستم و سرم و روی میز گذاشتم. صدای تق تق که

ادامه مطلب »
رمان سکوت قلب

رمان سکوت قلب پارت 17

آرتین بلند می‌شود. – حرف عمو رو گفتم کاری که قراره یه هفته اس قراره یه هفته انجام بدی رو کردم. آرشین به او چشم غره می‌رود. چانه ام می‌گیرد و سرم را بالا می‌آورد. – نگران نباش من با بابا امروز رفتم صحبت کردم گفت خودش میره پیش آقاجون.

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 82
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 82

  خیره به من شد و گفت ؛ _ من میرم اما فردا میام وسایلت رو جمع میکنی میای عمارت پیش پسرت زندگی میکنی . بعدش خواست بره که صداش زدم ؛ _ کیانوش سرجاش ایستاد چشمهاش رو بهم دوخت که با صدایی گرفته شده گفتم ؛ _ من با

ادامه مطلب »
رمان خان زاده جلد سوم پارت 7
رمان خان زاده جلد سوم

رمان خان زاده جلد سوم پارت 7

  منو روی تخت انداخت و خودش روی تنم کشید زیر خودش اسیرم کرد و گفت _از جات تکون نمیخوری همینجا میخوابی تا من از خواب سیر بشم با ناله گفتم برو کنار شاهو خیلی سنگینی لاله گوشم و بین لباش گرفت و گفت _وقتی کرم میریزی باید به عاقبت

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها