رمان عروسک پارت 2
-امیدوارم فرق این دوتا جمله رو با هم خوب متوجه بشی. من تو رو انتخابت کردم برای قلبم، برای تنم و فکرم. اگر تو اون کسی باشی که قراره بهم پشت کنه، باید فاتحه خودت رو بخونی. چون من خیانت به هرچیو تحمل میکنم الا خیانت به قلبم! تنم
-امیدوارم فرق این دوتا جمله رو با هم خوب متوجه بشی. من تو رو انتخابت کردم برای قلبم، برای تنم و فکرم. اگر تو اون کسی باشی که قراره بهم پشت کنه، باید فاتحه خودت رو بخونی. چون من خیانت به هرچیو تحمل میکنم الا خیانت به قلبم! تنم
۵۱) به مامان و بابا گفته بودم که نگار جون و کامیار برای شام دعوتشون کردن و اونا هم با خوشحالی و شوق گفتن که حتما میان تا باهاشون آشنا بشن.. ولی من نگران بودم.. نگران کامیار بودم که خسته بشه از مهمون بازی و یا مادرم حرفی بزنه که
یه قدم عقب تر رفتم و با ترس گفتم من روی زمین افتاده بودم از کسی کمک نخواستم خودش کمکم کرد دیدی که بخدا راس میگم فکم و توی دستش گرفت و گفت _خودش کمکت کرد یعنی من نگاه شو که بهت دوخته بود ندیدم یعنی میخوای بگی من
۴۷) دقیقا همونجایی بودم که شاعر میگه ای بر پدرت دنیا آهسته چه ها کردی… باورم نمیشد توی اتاقش سرش روی پامه و نگاهش توی چشمام.. با نگاهی که بهم کرد، دلم بیشتر براش تپید.. دستمو کشیدم به موهاش.. نگاهش توی چشمام چرخید، انگار دنبال این بود که از چشمام
#عروسک #ایران_تهران دستش روی موهای بیرون ریخته از شالم نشست با ترس سر بلند کردم و به چشمای قهوه ایِ دریده اش نگاه کردم چشمهایی که ترس رو به ببینده القا میکرد -تا حالا چندتا عروسک داشتی هان؟ بزاق دهنم رو با ترس قورت دادم و چشم بستم موهام
زل زده مونده … خیره خیره .… توقعش رو نداره و من فاصله میگیرم از روی صورتش و باز کنار تخت ایستاده می مونم … نمی دونم چی بگم تا جو عوض بشه و فضا رنگ بگیره … لب میزنم : _ با گل بیام ؟ … با مکث
۴۴) وقتی از دانشگاه برگشتم، کامیار هنوز نیومده بود.. نگار جون تو اتاقش بود و منیره تو آشپزخونه مشغول تدارک ناهار بود.. بهترین فرصت بود که برم بالا و اتاقشو یه اسکنی بکنم.. چنتا از داروهاشو برداشتم که اگه یهو اومد و عافلگیرم کرد بگم دواهاتو آورده بودم.. رفتم بالا..
نگاهی به کارهایی که امروز باید برای گیتی خانم انجام میدادم انداختم همه چیزش مرتب کردم آهنگ ملایم براش گذاشتم و اون آهسته چشماشو بست اتاقش و مرتب و تمیز کردم لباس های خودش را عوض کردم و به اتاق خودم رفتم باید برای رفتن به دانشگاه آماده می
_ بخاطر حرفای پرستو ! _ قرار نیست پرستو حرف زشتی میزنه بقیه به جاش عذرخواهی کنند ، وقتی زن بهادر شدم حامله بودم رفتارش خیلی زشت و زننده بود باهام وقتی بهادر باهاش صحبت کرد ، رفتارش درست شد ، پرستو مشکلش داداشش خانواده اش نبود و نیست
۴۱) منیره یه چایی براش ریخت و گذاشت جلوش.. _چه خوب کردی اومدی تو حیاط کامیار جان.. ببین چه هواییه نگاه معذبی به منیره کرد و هیچی نگفت.. انگار از اینکه اومده بود تو حیاط از خودش خجالت میکشید.. درک نمیکردم این آدمو.. بالاخره نگار جون به خودش فشار آورد
نفس اسوده ای کشیدم دستمو روی دستش که دور تنم حلقه شده بود گذاشتم و گفتم بخوابیم اما اون با سوالی که پرسید منو واقعا شوکه کرد _ تو فکر می کنی دارم به گیتی خیانت می کنم ؟ سعی کردم حلقه دستاشو از دورم کمی باز کنم تا