جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان سرگیجه های تنهایی من پارت 4

-بریم… کنار وایسادم تا اول اون از در بره بیرون و بعد خودم دنبالش راه افتادم… -شالت نازکه ها! غرغری کرد و گفت-خوبه! -حموم بودی،موهاتم خیسن.. -نه دیگه خشک شدن! -خب حداقل محکمش کن رو گوشاتو بپوشونه! خدا شاهده به آروم ترین نحوه ممکن اینو ازش خواستم!حتی لحنمم دستوری نبود

ادامه مطلب »

رمان سرگیجه های تنهایی من پارت 3

گوشی رو قطع کرد….از این محبتاش دلم بدجور گرم میشد! حالا شاید غذا خوردن بهش میچسبید،ولی همین یه جمله اش کافی بود تا کلی منو دل گرم کنه. معلم دینیمون میگفت این مردا زورشون میاد دو کلمه حرف بزنن!بعضی وقتا با یه جمله شون،میتونن کل دلتنگیاتو بگیرن ولی دریغ میکنن!

ادامه مطلب »

رمان سرگیجه های تنهایی من پارت 2

باز صدای اتابک رو نشنیدم… -آره دیگه…پای این جوجه که میاد وسط منو فراموش میکنی! پوزخندی زدم! بی توجه به بغضی که هر لحظه بزرگتر میشد وارد اتاقم شدم و در رو بستم… چقدر تنها بودم چقدر بی پناه!! بابک که بره،اتابکم ازدواج کنه…من رسما میشم آلاخون والاخون… اشک حلقه

ادامه مطلب »
رمان سرگیجه های تنهایی من
رمان

رمان سرگیجه های تنهایی من پارت یک

نام رمان : سرگیجه های تنهایی من نویسنده : سید آوید محتشم   فصل اول اتابک تمام قدرتم رو برای آخرین پک به کار گرفتم و دود غلیظ رو از بینی و دهنم بیرون فرستادم و نالیدم-نمیشه! صدای همیشه خونسرد بابک پیچید تو گوشم-حالا من یه چیزی ازت خواستما! سیگار

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 40
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 40

  نگاه سرد و خشنش و بهم انداخت. دستش که به سمت کمربندش رفت رنگ از رخم پرید _چی کار می‌خوای بکنی؟ولم من آرمین. نگاه سردش و به چشمام دوخت و گفت _می‌خوام نشونت بدم مخفی کردن بچم از من چه عواقبی داره! تند سرم و به طرفین تکون دادم

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 29
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 29

  تموم شب رو خیلی راحت کنار بهادر خوابیدم ، چون بهادر حالش خوب نبود سعی میکردم آرومش کنم ، من باید بهادر رو درست میکردم حالا برای آخرین بار میخواستم به جفتمون فرصت بدم و شانس خودم رو امتحان کنم مگه چی میشد اگه به عشقی که نسبت بهش

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه پارت 19
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 19

* * * * #تدریس_عاشقانه دستم از زیر چونم در رفت و سرم محکم پایین افتاد که پری گفت _تو دیشب نخوابیدی؟ با چشمای خمار سرم و روی میز گذاشتم و همزمان صدای آرمان در اومد _اگه خوابتون میاد تشریف ببرید بیرون! انقدر غرق خوابم بودم که یادم رفت توی

ادامه مطلب »
رمان سکانس عاشقانه پارت 34
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 34

  * دانای کل * کلافه در جایش غلت می زند و با خود فکر می کند شاید اشتباه دیده…از اون فاصله زیاد چطور مطمئن باشد که اشتباه ندیده است؟ نفس حبس شده اش را بیرون می فرستد و می نشیند …! کف دستش را به سینه اش می زند..

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 32
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت 32

  با سری پایین افتاده گفتم _دیگه بهتره این صحبتا رو نکنیم. منم عجله دارم می‌خوام برم.. راهمو سد کرد و گفت _شنیدی که طلاق دادم مهتابو؟ فقط نگاهش کردم.که ادامه داد _از ارث محروم ‌شدم حتی سوئیچ ماشینمم ازم گرفته بی تفاوت گفتم _خوب؟به خاطر من این طوری شد؟

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 39
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 39

  با چشم غره گفتم _اون موقعی که باید گردن می‌گرفتی بچته نگرفتی. حالا دیگه ادعایی براش نداشته باش. پوزخندی زد و گفت _اوکی عسلم هر چی تو بگی. آیلا رو روی یک دستش گرفت و با اون یکی دستش هم مچ منه بدبختو اسیر کرد و دنبال خودش کشوند.

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 38
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 38

  #هانا لای پلکامو باز کردم و نگاهم و دور اتاق چرخوندم. چشمم به قامت آرمین افتاد که پشت به من روبه روی پنجره ایستاده بود. جه قدر هیکلش ورزیده تر شده بود.انگار هیچ شباهتی به آرمین گذشته نداشت.. سوزن سرم و از دستم کشیدم و بی توجه به خونی

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 28
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 28

  _ تا موقعی که چی !؟ با شنیدن این حرفش ساکت و صامت بهش خیره شدم ، تا موقعی که عشقت رو از قلبم بکنم بندازم بیرون که اون روز روز مرگ من میشد و وقتی برای خیانت کردن وجود نداشت ، تلخ خندیدم که بهادر دستش رو دو

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها