جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان سکانس عاشقانه پارت 31
رمان سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 31

بهار نگاه وحشت زده ام روی صورتش میچرخید …شوکه سر جا میخکوب شده بودم و گیج و منگ نگاهش میکردم..! با حرکت اولین قدمش به سمتم انگار کسی محکم تو گوشم کوبید و بهم نهیب زد فرار کنم.! قبل از اینکه دست دراز شده اش بهم بخوره به خودم اومدم

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 31
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 31

  نگاهم و ازش دزدیدم و گفتم _برم یه چیزی واسه شام آماده کنم. نموندم تا جوابی بشنوم و زیر سنگینی نگاهش از اتاق بیرون اومدم. توی اتاق خودم لباسامو عوض کردم و از پله ها پایین رفتم. با دیدن آرمین کلافه گفتم _بسه آرمین چه قدر می خوری و

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 26
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت 26

  دستگیره رو پایین دادم اما در قفل بود. ترسم بیشتر شد. محکم به در کوبیدم و داد زدم _کی منو اینجا زندونی کرده؟باز کنید این درو…کسی نیست؟ صدای چرخش کلید توی قفل اومد. عقب رفتم و منتظر یه مرد غول تشن بودم که یه زن میانسال اومد داخل و

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 23

  گرم صحبت با شاهین شده بودم و اون اعصاب خوردی رو خیلی زود فراموش کرده بودم ، شاهین انقدر خونگرم بود که آدم همش دوست داشت باهاش صحبت کنه _ طرلان با لبخند بهش خیره شدم و گفتم : _ جان به سمتی که بهادر ایستاده بود اشاره کرد

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 30
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 30

  جلو اومد و دستش و دور کمرم پیچید و کوتاه لبم و بوسید. با لبخند خواست حرفی بزنه که نگاهش به پشت سرم موند. برگشتم و با دیدن لاله تند از امیر فاصله گرفتم. ناباور نگاهش بین من و امیر چرخ خورد و با لکنت گفت _ت… تو… با…

ادامه مطلب »

رمان تدریس عاشقانه پارت 13

  متعجب گفتم _من؟جنابعالی مثل میرغضب نشستی تا همه بفهمن به زور سر سفره ی عقد آوردنت! نگام کرد و عصبی گفت _الان داری دست پیش میگیری؟ چه قدر پرووو بود این بشر. با حرص گفتم _اونی که دست پیش میگیره تویی…منو همین جا پیاده کن اعصابم و بهم ریختی

ادامه مطلب »
رمان خان زاده پارت 25
رمان خان زاده

رمان خان زاده پارت 25

  با نگاه تندی گفتم _حق دخالت تو زندگی منو نداری اهورا خان.به نامزدت برس! مچ دستم و از دستش کشیدم و پیاده شدم.از اینکه هنوزم با کوچکترین حرفش قلبم می لرزید از خودم متنفر بودم. زیر سنگینی نگاهش کلید انداختم و رفتم تو… موبایلم و از کیفم در آوردم

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 29
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 29

  * * * * با صدای زنگ ،از جام پریدم و وحشت زده به در زل زدم. اومد خدایا… اومد. دستای لرزونم و مشت کردم و با قدمای آروم به سمت در رفتم. تا این مسیر کوتاه و برم کلی طول کشید. دستم و روی دستگیره گذاشتم و با

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 22

  با دیدن بهادر و درسا کم مونده بود از حال برم ، تحمل نداشتم اون دوتا رو کنار هم ببینم هنوز عادت نکرده بودم به این وضعیت میدونستم اونا زن و شوهر هستند اما مگه قلب من میتونست تحمل کنه ، به زبون میگفتم فراموش میکنم طاقت میارم اما

ادامه مطلب »
رمان تدریس عاشقانه پارت 12
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 12

  خفه خون گرفتم. نفسش و بیرون داد و گفت _نمیخواد جواب بدی صبحونه تو بخور. بدون شکر ریختن مشغول هم زدن چاییم شدم. با این حرفش صبحانه نخورده کوفتم شد.. * * * * بی تفاوت داشتم نگاهشون میکردم. امشب به دستور بابابزرگ عمه اینا اومده بودن تا کارای

ادامه مطلب »

رمان خان زاده پارت 24

ماشینش که جلوی پام ترمز کرد،سوار شدم و سلام کردم که با تکون سر جواب مو داد. منتظر بودم ماشین و راه بندازه اما خاموش کرد و به نیم رخم زل زد. با خجالت گفتم _من واقعا… نذاشت حرفم و بزنم: _نمی‌خوام ازم عذرخواهی کنی. چون تو هیچ امیدی به

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار پارت 28
رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 28

* * * * * در کلاسش و تند باز کردم.همه ی دانشجوهاش متعجب منو نگاه کردن. تدریسش و قطع کرد و با اخم ریزی گفت _لطفا تشریف ببرید بیرون بعد تایم کلاس حرف می‌زنیم. با تحکم گفتم _الان حرف می‌زنیم.بیا بیرون! همه متحیر نگاه میکردن.. ماژیک و بست و

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها