رمان آرزوی عروسک پارت 132 - رمان دونی

 

دیگه واقعا نمیدونستم چه خاکی توسرم کنم.. استرس هم به جونم افتاده بود نمیتونستم درست وحسابی فکرکنم..
اومدم به ارسلان زنگ بزنم و ازش کمک بگیرم اما فورا پشیمون شدم!

اگه آرش میفهمید مطمئنا ازم عصبی میشد!
دیگه راهی واسم نموند جز اینکه خودم برم داروخونه و داروهاشو تهیه کنم..
باقدم های بلند اتاق رو ترک کردم و رفتم لباس هامو پوشیدم و آماده ی رفتن شدم..

باخودم فکر کردم اگه با آژانس برم هم زودتر میرسم هم مطمئن تره و خطری هم تهدیدم نمیکنه!
پس فورا آژانس گرفتم و رفتم…
حدودا چهل دقیقه طول کشید تا برگردم خونه!

تموم مدت حواسم پیش آرش بود که تنها خونه است ونکنه چیزیش بشه!
پایین آوردن تبش تا ساعت دو نصف شب طول کشید اما خداروشکر تونستم و موفق شدم!

داشتم واسش سوپ درست میکردم که سایه ای رو توی حال دیدم..
ترسیده به طرف چاقو ها رفتم واومدم چاقویی بردارم که آرش رو توی چهارچوب در دیدم!

_هیع!!!! دیونه!! ترسیدممم!
دست هاشو به حالت تسلیم بالا برد و باچشم های بی جونش نگاهم کرد..
_نترس عزیزم.. منم..

به طرفش رفتم و همزمان گفتم:
_چرا ازجات بلند شدی؟ چیزی میخوای؟ ترسوندی منو!
_معذرت میخوام.. نمیخواستم بترسونمت!

روی پنجه ام بلندشدم ویه کم خودمو کشیدم که قدم بهش برسه!.. دستمو روی گونه اش گذاشتم و گفتم:
_بهتری؟ تبت که پایین اومده خداروشکر.. چیزی میخوای؟

گردنشو کج کرد کف دستمو بوسید وگفت‌:
_نه چیزی نمیخوام عشقم.. دلم برات تنگ شد

دلم براش ضعف رفت.. لبخندی زدم وگفتم:
_عزیزم!! داشتم واست سوپ آماده میکردم.. گرسنه ات شده؟
سرشو به نشونه ی منفی تکون داد وگفت‌:

_دستت دردنکنه عشق من.. ببخشید بخاطرمن حسابی خسته شدی! برو استراحت کن ساعت ساعت دو شبه!
_نه عزیزم خسته نیستم نیازی نیست عذرخواهی کنی!

ده دقیقه طول میکشه که سوپ آماده بشه قبلش چیزی میخوری واست بیارم؟
دست هاشو دور کمرم حله کرد، کشیدم توی بغلش وروی موهامو بوسه زد..

_نه چیزی نمیخورم.. میلم نمیکشه! فقط میخوام بخوابم!
_نمیشه که چیزی نخوری عزیزم.. اون همه دارو خوردی معده ات اذیت میشه!
یه کوچولو سوپ بخور بعدش برو بخواب!

ازم جداشد و یه جوری که انگار چیزی یادش اومده باشه موشکافانه نگاهم کرد وگفت:
_راستی داروها از کجا اومد؟ کسی آورد؟
سرمو تکون دادم وگفتم:
_نه.. خودم رفتم گرفتم و اومدم!

_سارا؟؟؟؟ این وقت شب؟ کی گفت تنها بری…
میون حرفش پریدم وگفتم:
_نمیخواد غیرتی بشی این وقت شب نبوده ساعت نه شب بود بعدشم با آژانس رفتم وفورا برگشتم!

دستمو گرفت ودنبال خودش کشوند به طرف مبل ها و همزمان گفت:
_بیا بشین ببینم.. خیلی کار خطرناکی کردی اگه خدایی نکرده….

بازم میون حرفش پریدم وگفتم؛
_آرش جان گفتم که با آژانس رفتم و خداروشکر اتفاقی هم نیوفتاد!

روی کاناپه نشست و درحالی که چشم هاش ازشدت بی حالی و مریضی به سختی باز مونده بود گفت:
_دیگه هیچوقت از این کارها نکن.. اتفاق که فقط واسه دیگران نیست.. این چیزا شوخی بردار نیست!

_خیلی خب حالا که چیزی نشده..
بدون حرف با اخم و دلخوری نگاهم کرد که گفتم‌:
_چیکار میکردم خب؟؟ میذاشتم توی اون حالت بمونی؟ اصلا تقصیر منه بخاطرتو…

انگشتش رو روی لبم گذاشت و نذاشت حرف بزنم..
باقهر نگاهش کردم که آهسته گفت:
_دیگه هیچوقت بخاطرمن خودتو توی خطر ننداز..

یه کم مکث کرد و درحالی که نگاهش توی اجزای صورتم میچرخید ادامه داد:
_چون اگه خار به پات بره من میمیرم!
اومدم بگم خدانکنه که انگشتش رو که روی لبم بود یه کوچولو فشار دادو اضافه کرد:

_هیسس! یک کلمه حرف بزنی بیخیال مریضیم میشم ولباتو میخورم!
چشمام گرد شد.. خنده ام گرفت.. این بشر تو اوج مریضی هم شیطنت داشت!

_چشماتم اونجوری نکن.. قوانین ونقاط ضعف رو فراموش کردی؟
خندیدم و با همون خنده گفتم:
_بگو دنبال بهونه میگردم ببوسمت دیگه!

لبخند بی جونی زد وگفت:
_شانس ندارم که… بعد عمری با ساراخانوم تنها شدم خدا زد پس کله ام مریض شدم!
جدی شدم و با اخم ساختگی گفتم:

_بیخود دلت رو صابون زده بودی دوست عزیز مریض هم نبودی قرار نبود اتفاقی بیوفته!
بازم لبخند بی جون اما پر از شیطنت…
_برو جوجه.. برو دعا به جون سرماخوردگیم کن…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tamana
Tamana
2 سال قبل

حالم به هم خورد از جمله ی عزیزم🤢🤦‍♀️

KAYLA
KAYLA
2 سال قبل
پاسخ به  Tamana

دیگه زیادی لوسن 😂

Nahar
Nahar
2 سال قبل

نویسنده دستت درد نکنه رمانت خوبه هااااااااا
ولی کمه کمه کم!!!!!!👀💔

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x