رمان تدریس عاشقانه پارت 43 - رمان دونی

رمان تدریس عاشقانه پارت 43

 

این بار که چشمام و باز کردم اولین چیزی که به یاد آوردم آرمان بود.
توی اتاق کسی نبود. به سختی تن خشک شدم و تکون دادم و نشستم. سوزن سرم رو از دستم کشیدم و بلند شدم. سرم گیج رفت و درد بدی توی ناحیه ی گردنم احساس کردم اما بی اعتنا از اتاق بیرون رفتم و با دیدن پذیرش به سختی گفتم
_ببخشید آرمان کجاست؟
با دیدنم متعجب گفت
_عه تو چرا بلند شدی؟مگه بهت نگفتن خطر سقط داری؟
عجیبه که اون لحظه برام بچمم بی اهمیت شده بود. ملتمس گفتم
_تو رو خدا باید آرمان و ببینم.
شونه مو گرفت و گفت
_باشه این جا بشین من برات ویلچر بیارم بری شوهرت و ببینی
ناچارا نشستم.. رفت و با یه ویلچر برگشت.
بعد اینکه نشستم منو به سمتی برد… با گریه گفتم
_حالش خوبه مگه نه؟
شونه بالا انداخت
_چی بگم والا؟ بریم خودت ببین!
با این حرفش بیشتر ترسیدم. چند دقیقه بعد جلوی مراقبت های ویژه نگهم داشت و گفت
_میتونی بلند شی از پشت شیشه ببینیش.
بلند شدم و با دیدنش نفسم بند اومد
این مردی که کلی سیم بهش وصل شده بود و بی جون روی تخت افتاده بود آرمان من بود؟
اشکام شدت گرفت.
قلبم داشت از جاش در میومد. انگار تازه داشتم می فهمیدم بدون اون زندگی چه قدر برام بی معنیه
اصلا غیر ممکنه من بدون آرمان چه طور میخواستم زنده بمونم؟
به هق هق افتادم پرستار شونه مو گرفت و گفت
_عزیزم نباید خودت و ناراحت کنی. تا الانم معجزه ست که بچه تو از دست ندادی
با گریه گفتم
_میشه از نزدیک ببینمش؟ تو رو خدا!
_نمیشه عزیزم… کسی حق ورود نداره.
به التماس افتادم
_خواهش میکنم فقط پنج دقیقه تو رو خدا…
با تردید نگاهم کرد و گفت
_باشه اما فقط پنج دقیقه
سر تکون دادم که درو برام باز کرد.
خودم رفتم تو و هر چی بهش نزدیک تر میشدم حال و روزم بدتر میشد

انگار به پاهام وزنه زده بودن که راه رفتن انقدر برام سخت شده بود.
خدایا غلط کردم. فقط بهم برش گردون قول میدم خودم تا آخر دنیا بچسبم بهش… فقط بمونه برام

دستشو توی دستام گرفتم و هق زدم:
_آرمان منو ببخش! چشماتو باز کن… تو رو خدا این طوری مجازاتم نکن! ببخش منو… ببین قول میدم همیشه پیشت بمونم. اصلا هر چی تو بگی… نخواستی منو هم اشکال نداره. تنهام بذار. حاضرم نبینمت اما بدونم زنده ای… آرمان من متاسفم! تقصیر منه. همش تقصیر منه.
هق هقم اوج گرفت. باورم نمیشد دارم تو این وضعیت میبینمش و هنوز زندم
با ناله گفتم
_حق با تو بود! من هنوز دوستت دارم. ازدواجم با معین فقط به خاطر ساختن غردر شکسته ی خودم بود وگرنه من به غیر از تو چه طور میتونم دل به کس دیگه ای ببندم؟خواهش میکنم چشماتو باز کن. به خاطر من… به خاطر بچه مون… آرمان دلم نیومد یه تیکه از تو رو از وجودم جدا کنم.بار آخری که رفتم سونوگرافی گفت به احتمال زیاد بچت پسره… خیلی خوشحال شدم که قراره یه پسر مثل تو داشته باشم اما اگه تو نباشی… حتی این بچه رو هم نمیخوام! باید باشی آرمان… باید باشی تا با هم بزرگش کنیم. خواهش میکنم. من بدون تو نمیتونم زنده بمونم!
صدای پرستار حرفمو قطع کرد
_عزیزم کافیه دیگه… برای خودتم خوب نیست انقدر سرپا بمونی.
با التماس گفتم
_بذارین پیشش بمونم تو رو خدا
_نمیشه عزیزم اینجا مراقبت های ویژه هست حال خودتم خوب نیست باید استراحت کنی!
دیگه نای مخالفت هم نداشتم. خم شدم و بوسه ای روی پیشونیش زدم و جسم بی جونم و دنبال پرستار کشیدم.
اگه اون زنده نمیموند منم می مردم!

* * * *
با کابوس از دست دادن آرمان چشم باز کردم و مرد آشنایی رو دیدم که داره با دکترم حرف میزنه.
دکتر گفت
_وضعیتش خیلی بهتره خداروشکر اما هنوزم خطر سقط جنینش هست باید کامل استراحت کنه یعنی کل روز از جاش بلند نشه تا خطر و پشت سر بذاره شاید هم محبور باشه کل دوران باردارییش د این طوری بگذرونه. الانم فقط شانس اوردن. اون آقایی که باهاشون بود خودشو سپر ایشون کرده و خداروشکر نه ایشون نه بچه شون آسیب جدی ندیدن
_آرمان چی؟
_برای آقای زند فقط باید دعا کنید. ضربه ی بدی به سرشون خورده و متاسفانه وارد کما شدن.احتمال به هوش اومدنشون 20 درصده فقط به خانوادشون خبر بدید و بگید که منتظر هر اتفاقی باشن

نفسم بند اومد و انگار از یه بلندی به پایین پرت شدم. کما؟ آرمان من؟

دستم و زیر تنم زدم و خواستم بلند بشم که متوجهم شدن. دکتر گفت
_بلند نشو عزیزم باید استراحت کنی!
با صدای ضعیف و دورگه ای گفتم
_آرمان.
اخمای معین در هم رفت. انگار نه حال من براش اهمیتی داشت نه وضعیت آرمان.
با گریه گفتم
_باید آرمان و ببینم!
_فعلا نمیشه عزیزم. باید استراحت کنی تا حالت خوب بشه به خاطر بچت.
دستشو گرفتم و ملتمس گفتم
_آرمان خوب میشه نه؟ تو رو خدا بهم بگید حالش خوب میشه.
با مهربونی گفت
_حتما که خوب میشه عزیزم. جوون خیلی قوی هست تو نگران نباش و استراحت کن الان میگم بیان برات آرام بخش بدن.
از اتاق بیرون رفت. برای اینکه ریخت معین و نبینم ملافه رو روی صورتم کشیدم که به ثانیه نکشید ملافه رو. کنار زد و عصبی گفت
_داشتین با هم فرار میکردین نه؟
با نفرت نگاهش کردم و گفتم
_همش تقصیر توعه آشغال تو کارو به اینجا رسوندی
با پوزخند گفت
_مثل اینکه یادت رفته جنابعالی فرار کردی.نقشه تون بود نه؟یه طوری فرار کنید کسی بهتون شک نکنه. بعدش چی؟ یادت رفته بود من شوهرتم؟ بدون اجازه ی من نمیتونی پاتو از ایران بذاری بیرون چون من اون قلم پاتو میشکونم.
باورم نمیشد تو این موقعیت داشت این حرفا رو بهم می زد. واقعا پرو و وقیح بود.
با نفرت گفتم
_از جلوی چشمم گمشو معین حالم از دیدنت بهم میخوره.
با همون اخمش گفت
_چیه؟میخوای با یاد عشقت گریه کنی؟ اتفاقا دعا کن بمیره. چون اگه زنده بمونه هر روز آرزوی مرگ میکنه. هم تو هم اون!
با خشم نگاهش کردم که از اتاق بیرون رفت.
آشغال عوضی امیدوارم بمیری.

* * * * *
سه ماه بعد
دستم و روی شکم برآمدم کشیدم و وارد بیمارستان شدم. دیگه کم کم آمار تموم پرستارا رو با شیفت شون دستم اومده بود و همه رو میشناختم از بس اومده و رفته بودم
با همه سلام علیک کردم و به سمت مراقبت های ویژه رفتم.
سه ماه بود میومدم و میرفتم و آرمان هنوز توی کما بود

 

195

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
45 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ترانه
ترانه
3 سال قبل

نمیشہ یکی با نویسندہ صحبت کنہ پارت بدہ؟
من از چندین ماہ پیش تاحالا ھمش منتظرم
با2تاپارتم تمومش کنہ حرفی نیست فقط ناقص نمونہ!

MaRmAr
MaRmAr
3 سال قبل
پاسخ به  ترانه

فک کنم این رمانم مثه سایر رمانای نصفه نیمه خودم باید تمومش کنم!!!

Mahdis
Mahdis
3 سال قبل
پاسخ به  MaRmAr

دست خودتو میطلبه😂😂

MaRmAr
MaRmAr
3 سال قبل
پاسخ به  Mahdis

یه سامری بده ببینم چ خبرع!!!
فقط من حمایت میشم دیگع؟!
مثه ادامه صیغه استاد و وحشی اما دلبر نشع!!!!

Aban
3 سال قبل
پاسخ به  MaRmAr

اینو یبار ی نویسنده دیگه تمومش کرده!!

MaRmAr
MaRmAr
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

هرچند من اگه تمومش میکردم همونطور ک خودتون میدونین خعلی چیز ژذابی میشد …
حالا اینا دردشون چیع پس؟!
تموم شدع دیگه برن بخونن ادامشو چرا غرغر میکنن؟!

Mahdis
Mahdis
3 سال قبل
پاسخ به  MaRmAr

😂😂

Aban
3 سال قبل
پاسخ به  MaRmAr

نویسنده فقط تو!
بقیه فقط ی سوتفاهمن!!
نمیدونم!!
شاید خبر ندارن
این رمانه فکر کنم ی سه سالی هس ک درحال تایپه!!🙄

MaRmAr
MaRmAr
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

ووووییی تو عشق منی*-*!
اوپس…
من نمیتونم اوناایکه هنو دنبالش هستنو درک کنم!
رمان جالبی بوده اصا؟!

Aban
3 سال قبل
پاسخ به  MaRmAr

بیا چت روم جوابتو بدم
اینجا یهو دعوا میشه من حوصله ندارم

MaRmAr
MaRmAr
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

چت رومم هسم…
میسی اونجا بوگو!
وووویییی من دحوا دوس!!!

Mahdis
Mahdis
3 سال قبل
پاسخ به  MaRmAr

من تاحالا نخوندمش

جانان
جانان
3 سال قبل

خواهشا زود تر پارت بزارید

bita
bita
3 سال قبل

نویسنده جان لطفا یکم زودتر پارت بزار😐

ayliiinn
3 سال قبل

هعیی!

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

اگه تو این یه ماه روزی دو خطم مینوشتی نویسنده عزیز الان ۶۰ خط میشد 🙃
خیلی دلم میخواد روش پارت دادنتو بفهمم 😏🙃

❤
3 سال قبل

دیگه الان به جای اینکه بگیم کی پارت میذارین؟ باید بگیم نویسنده جان عزیزم زنده ای یا تو هم مثل آرمان رفتی تو کما ؟؟؟

:)
:)
3 سال قبل

سلام نویسنده جون خوبی ؟؟ خوشی ؟؟؟ سلامتی ؟؟؟ خانواده خوبن ؟؟؟ کلا قصد گذاشتن پارت نداری نه ؟؟ عجبا الان یه عمر میگذره چرا پارت نمیزاری
رمان به این قشنگی مینویسی بعدش نصفه میزاریش ؟؟:sweat::sweat:

Tara
Tara
3 سال قبل

:neutral_face:کلا قصد گذاشتن پارت ۴۴ رو ندارین؟

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Tara

عزیزم نویسنده پارت جدید نمیده ، تقصیر ادمین نیست🥺
.
خود منم منتظر پارت بعدیم😖

goly
goly
3 سال قبل

چرااااااااا انقدررررردیررررررر؟؟؟؟

:/
:/
3 سال قبل

اهم اهم..
نویسنده جون خسته نباشی
چیزه دستات که یه وقت درد نمیکنه ؟؟؟
اخه میگم انقدرر زیاد نوشتی یه وقت دستات درد نکرده باشه
بعد یه شوال دیگه چرا پارت نمیزاری ؟؟
خب عزیزم تو که وقت نمیکنی
این دوتا رو بهم برسون از شر این یکی رمانت
خلاص شو
همین 😐😐

Naznin
Naznin
3 سال قبل

هروقت ک پارت جدید و میزارن باید بریم پارت قبل و بخونیم ک بفهمیم چرا اینجوری شدع!!!!!!
ترانع جان!!!!نویسندع گل ی رمان و تموم کن بعد برو بعدی…….
اینجوری خودتم قاطی میکنی
حداقل تکلیف سکانس عاشقانع رو مشخص کنین!

Tara
Tara
3 سال قبل

سلام ببخشید من تا پارت ۴۳ رمان تدریس عاشقانه رو خوندم پارت ۴۴ رو کجا میتونم بخونم؟تو یه سایت دیگه همین رمان رو دانلود کردم ولی فقط اولش شبیه این بود بقیش کاملا متفاوت بود اصلا تصادفی در کار نبود.جریان چیه؟ 😐

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Tara

اون سایت ادامه ای که نوشته مال خود نویسنده نیست این که اینجا داره پارت گذاری‌ میشه برای نویسنده اصلیش هست

goly
goly
3 سال قبل
پاسخ به  Tara

سلام نویسنده عزیز ی وقت خسته نشی ما راضی ب زحمت نیستیم😐باباااااا آخه چرا اینقدر دیر پارت میزارین؟؟؟؟؟؟

Melika
3 سال قبل
پاسخ به  goly

🙄😕

گیشنیز
3 سال قبل
پاسخ به  Tara

عه منمممممم

sara
sara
3 سال قبل

ممنون بابت زحماتتون
اگه میشه یکم به موفع و منظم پارت بذارید ممنون میشم

Sajedeh
3 سال قبل
پاسخ به  sara

واچرا انقدر دریر پارت میزارید ؟؟؟؟😐😐

طلوع
3 سال قبل

آه چرا یادم نمیاد چی شد که اینجوری شد😐
سوگل احمق…

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  طلوع

انقدر دیر مینویسه نویسنده اش هیچکی یادش نمیاد چی به چی بود😐

Maral
3 سال قبل

اصلا یادم نمیاد چی بود😑 حداقل سکانس عاشقانه رو تموم کنین اههههه

Reyhana
Reyhana
3 سال قبل

واااااقعا روتون میشه بعد از یک ماه و خورده همین چند خطو بزارید؟؟؟!!!!!!😑😑😶

Reyhana
Reyhana
3 سال قبل

واقعا روتون میشه بعد از اینهمه مدت همین چند خطو بزارید😑😶

توره سننه
توره سننه
3 سال قبل
پاسخ به  Reyhana

من الان این رمانا خوندم ولی جلد دومش نمی تونم پیدا کنم اعصابم خورده به خاطر این که وقت گزاشتم سرش تازه چه رمان غمگینی دختره خیلی خنگه

ayliiinn
3 سال قبل

آرمان تصادف کرده؟
جریان چیه؟

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

سوگول رو برداشت فرار کنن سوگول احمق باعث شد تصادف کنن بدبخت آرمان

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

عاه شت!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

بعد الان داره عر میزنه آرمان برگرده 🙄

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

هعععي!
اوسکول!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

هی واقعا
فقط نمیدونم ما چرا میخونمش 😂🤔

رها
رها
3 سال قبل
پاسخ به  (:

🤣🤣🤣

Naznin
Naznin
3 سال قبل
پاسخ به  (:

چندوقت بود کلا تدریس عاشقانع رو یادم رفتع بود!!!!!!
الان با شوق وذوق اومدم ک الان جای ی پارت دو پارت گزاشتن امانیص!!!!!
واقعا نویسندع رودرک نمیکنم
خب وقت نداری ننویص مگع مجبوری؟؟!!!

fadia
fadia
3 سال قبل

بعد از یک ماه و نیم همینقدر؟ نویسنده جان میدونم شما هم مشغله و کار و زندگی دارین اما لطفا سعیتونو بکنید که یکم بیشتر پارت بدید

دسته‌ها
45
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x