رمان دونی

 

 

 

 

 

 

با توصیه‌های دکتر از مطب بیرون آمدم، محمد به دیار من این هفته مانده بود. کیمیا هنوز بستری بود و قرار شد که اخر هفته مرخص شود.

 

نمیتوانستم ببینمش، قباد انگاری آنجا لانه کرده بود مردک، همان یکبار هم با کمک وحید توانستم جفت بچه‌ها را دوباره ببینم.

 

بهرحال، ترجیحم این بود نبینمشان تا اینکه با قباد روبه‌رو شوم، از بودن در اینجا هم استفاده کرده و پیش دکترم رفتم، شرایطم را بررسی کرد و از جنسیت کودکم گفت…

 

جای خاله حلیمه خالی بود، مدام میگفت بچه پسر است، کاش بود و میدید که این خرافات و حرف‌های عجیب زمان قدیم چندان و همیشه هم درست نیست.

 

علی‌الخصوص وقتی بچه‌ام دختر بود، دختر، دختر، و قباد دختر دوست داشت!

میترسیدم، از اینکه نتوانم…

 

از اینکه نتوانم او را محکم بار بیاورم، از اینکه خراب کنم، گند بزنم، زندگی‌اش را نابود کنم، از اینکه بگوید پدرم را از من گرفتی!

 

میترسیدم از اینکه نتوانم کنترل کنم اوضاع را، از اینکه مثل خودم شود، دردهایم را تجربه کند و به خدا که اگر چنین شود، با او باز هم تجربه میکنم و میمیرم…

 

میترسم از اینکه نتوانم زندگی‌اش را بسازم، ازینکه نتوانم مادر خوبی باشم، از اینکه دختر خوبی نشود…

 

محمد دم در ایستاده بود و با دیدنم به سمتم آمد، هنوز هم بر سر محرم و نامحرمش مانده بود، مرد مومن و سر به زیر، فقط شوخی‌ها و گاهی برادربازی‌اش گل میکرد و با شیطنت از بچه‌ام میگفت. بچه دوست داشت، کاش قسمتش شود!

 

_ همه چی خوب بود؟

 

سری تکان دادم، در ماشین را برایم باز کرد و من هم با خستگی‌ای که حاصل طی کردن ان راهروها بود نشستم.

 

#پارت572

 

 

 

 

 

ماشین را سریع دور زده او هم پشت فرمان جا گرفت، برای بیان خواسته‌ام کمی دو دل بودم، اما در نهایت لب زدم:

 

_ محمد…میگم تا اینجاییم، میشه ببریم یه جایی؟

 

نگاهی به سویم انداخت و ماشین را استارت زد:

 

_ اره کجا برم؟

 

لبخندی به لبم نشست و آدرس پرورشگاه را زیر لبی برایش گفتم، اول که فکر کرد شاید آنجا برای بچه‌هایش میروم، اینطور که از چهره‌اش فهمیدم یعنی…

 

گمان میکرد برای دیدن بچه‌ها میروم، چرا که روزی خیال میکردم که خودم صاحب فرزند نخواهم شد.

خبر نداشت پرورشگاهی بوده‌ام، خبر نداشت بی کس و کارتر از ان حرف‌ها بودم…

 

حرکت کرد و مسیر را یا با موزیک‌های قدیمی‌اش طی کردیم و یا با حرف‌های کوتاه.

هنوز اما استرس دخترم را داشتم، دخترم…

واژه‌ی غریبی بود، چیزی که هیچوقت فکرش را نمیکردم اتفاق بیوفتد.

 

_ حالا چرا پرورشگاه؟

 

لبخند کمرنگی زدم، از دور سردر یتیم‌خانه را دیدم:

_ باید یکیو ببینم.

 

سر که جنباند دیگر حرفی نزد، ماشین را پارک کرد و با کمکش پیاده شدم، پیاده رو را در پیش گرفتم و مقابل در ایستادم، بسته بود و باید زنگ میزدم، همین کار را هم کردم، باز شدنش طولی نکشید و وارد حیاط که شدم خلوت بود.

 

انگار که بچه‌ها داخل باشند، در این ساعت، به گمانم وقت ناهارشان بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 196

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 ماه قبل

دیگه تازگی نداره بعد چند هفته اومدم بخونمش فقط تند تند خط ها رو میخوندم کل چهار تا پارتی که الان خوندم داشت میگفت کیمیا زایید

Yas
Yas
1 ماه قبل

نصف حرفای تکراری که میترسه
ای بمیری حورای احمق

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x