رمان دونی

 

 

 

 

 

 

به سمت دفتر مدیر حرکت کردم، دیگر مثل دفعه‌ی قبل به سمت سالن خواب نرفتم.

دلم نمیخواست بار دیگر گذشته را هجی کنم، به قدر کافی گذاشتن پایم در این مکان یادآور خاطرات ریز و درشت میشد.

 

پشت در ایستادم و نفس عمیقی کشیدم، زود خسته میشدم و با این شکم کمی سخت بود مسافت طولانی را طی، یا پله را بالا پایین کرد.

 

دست بالا اوردم و چند تقه به در چوبی رنگ و رو رفته زدم، آبی بود، قبلا… حالا بیشتر به یک خاکستری نزدیک شده بود و قسمت‌های زیادی از ان هم کنده شده و رنگ چوب زیرش پیدا بود.

 

_ بفرمایید…

 

صدای خاله نبات بود که با کمی تاخیر شنیدم، داخل رفتم و حتی میزش هم از ان سالها جابه‌جا نشده بود.

 

_ حورا؟

 

به سمت صدا برگشتم، جلوی درب توالتش بود و داشت دستش را خشک میکرد.

لبخندی زدم:

 

_ سلام خاله نبات…

 

با شوق به سمتم آمد:

_ سلام به روی ماهت دخترم، نگاش کن…چه تپل و خوشگل شدی!

 

خندیدم و از خجالت گوشه‌ی شالم را کمی درست کردم:

 

_ ممنون، حالت چطوره خاله نبات ؟

 

با لبخند از احوالاتش برایم گفت:

_ میگذرونیم دخترم، بشین سر پا نمون…با بچه‌ها میریم و میایم، گاهی اردو، گاهی گردش، گاهی هم وقتی بعضیاشون به سرپرستی گرفته میشن هم غصه میخورم.

 

#پارت574

 

 

 

 

 

با تعارفش روی صندلی جلوی میز نشستم، همان صندلی چرمی سالها پیش بود، از آنجا که بچه‌ها زیاد به این اتاق نمی‌آمدند، فقط کمی گوشه‌هایش پارگی داشت!

 

_ تو چخبر؟ با شوهرت آشتی کردی؟

 

خوب به یادش مانده بود، لبخند تلخی به لبم نشست و با سر انگشتانم مشغول بازی شدم:

 

_ نه خاله‌جون، راستش شوهرم خبر نداره که باردارم، خیلی وقته گذاشتم رفتم…

 

دستی روی ران پایش کوبید و خودش را جلو کشید:

 

_ خدا مرگم بده، چی میگی دختر؟ چرا آخه؟ فردا پس فردا طفل معصوم به دنیا بیاد پدر میخواد!

 

اب دهانم را فرو خوردم:

 

_ نشد دیگه خاله نبات، چیکار کنم؟ مینشستم تحقیر شدنمو میدیدم؟ وقتی زن دومش پیشش بود و منو محل نمیداد و اذیتم میکردن خونوادگی، چیکار میکردم؟

 

نگاهش غمگین شد، کمی سر کج کرد:

 

_ بمیرم برای دلت دخترم…ولی به فکر بچه‌ت باش، فردا شناسنامه میخواد، میره مدرسه، بهونه‌ی بابایی رو میگیره که نشونش ندادی و دوستاش دارنش…نباید بذاری احساس کمبود کنه!

 

سری به تایید جنباندم:

 

_ قصد ندارم پنهون کنم ازش بچه‌رو، فقط چون میدونم نمیتونم موقع بارداری طلاقمو راحت بگیرم این تصمیمو گرفتم، بچه‌ به دنیا بیاد، هم باباشو داره هم مادرشو، فقط جدا از هم…

 

_ همین کارات پرونده‌ساز میشه برای طلاق اخه دخترم، پنهون کاری و فرار از دستش و پنهون شدنت خودش بر ضد تو مطرح میشه تو دادگاه متوجهی که؟ میدونی چقد ازین آدما دیدم؟ این همه بچه فکر کردی با کیا طرفم من؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 192

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آنا
آنا
1 ماه قبل

شروع شد ، چهااااار روز پارت ندادی ادمین عزیز

آنی
آنی
1 ماه قبل

پارت خیلی طولانیه وقتی ندارم برای مطالعه 🤏🏻🙂

Yas
Yas
1 ماه قبل

و دوباره روز از نو روزی از نو
یعنی این نویسنده چی فکر میکنه با خودش که این‌جوری می‌نویسه
خب احترام بذار به مخاطب

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x