رمان شاه خشت پارت 19 - رمان دونی

 

 

 

_ رفتارت در شأن یک خانوم نیست، آلا. این‌که سر شوهر سابقت بی‌دلیل فریاد بزنی…

 

به میان کلامم پرید..

 

_ بی‌دلیل؟ بی‌دلیل؟!

 

پوزخند زدم.

 

_ فرهاد، فریدون کجاست؟ تو‌ کشتیش می‌دونم!

 

فریدون الیاسی، رقیب کاری من! مردی که سال‌ها با آلاله رابطه داشت.

 

حتی زمانی‌که آلا زن من بود.

 

دختر پرمدعای خانواده پر اِهن و تلوپ جهان‌بخش.

 

عروسی که قبلِ حجله از برادرم باردار بود!

 

این همه سال، هزاران زخم از این خاندان پرحماقت خوردم.

 

کوتوله‌های بی‌مغز و بی‌اخلاق!

 

موجوداتی که گربه در خانه‌‌شان هم اصل و نسبی رسیده به لویی شانزدهم داشت اما… مغزهای خالی، قلب‌های یخی!

 

تف به گور کل طایفه قاجار با این تخم و ترکه‌هایش!

 

قهوه قجر لعنتی‌شان را عمری قطره قطره در دهانم چکاندند… مسمومیتی به درازای سی‌وچهار سال!

 

خدمت تک‌تک‌شان می‌رسیدم.

 

حتی اگر یک روز از عمرم مانده باشد!

 

این قسم من بود، قسم فرهاد جهان‌بخش… نه از نسل شاه شهید… از نوادگان عباس میرزا.

 

 

 

پریناز

 

ظرف یک شب از حضیض ذلت به رفیع قدرت رسیدم!

 

موسیو، پیرمرد دوست‌داشتنی ارمنی که با دیدنم چشم گرد کرد و اسمم را پرسید.

 

به سلیقه خودش نامم را خلاصه کرد به «پری» و با آن لهجهٔ خاصش چه شیرین صدایم می‌کرد «پاری».

 

جناب مستطاب، مسن‌السلطنه هم تشریف همایونی را بردند و جماعتی را مشعوف نمودند.

 

از پشت پنجره با احتیاط پرده را کنار زدم، سوار ماشین شد.

 

قدرت باری تعالی، دستش کار نمی‌کرد… ‌کسی جلوتر می‌دوید و در را باز می‌کرد، در را می‌بست.

 

یاد خرده فرمایشاتش افتادم.

 

«پریناز، دوش رو تنظیم کن‌… پریناز، حولهٔ من‌و بده… پریناز، لباس‌هام رو مرتب کن… پریناز مسواکم رو آماده کن…»

 

شب کابوس دیدم؛ « پریناز، دستشویی هستم، بیا من‌و بشور!» از ترس از خواب پریدم.

 

ماشینش از در باغ خارج شد.

 

من هم با خیالی راحت سراغ لپ‌تاپم رفتم.

 

با مصیبت روشن شد، زیاد کارکردن با لپ‌تاپ را بلد نبودم.

 

می‌دانستم می‌توانم از موتور جستجو برای خودم سرچ کنم.

 

 

 

 

شاید هم خرید آنلاین، البته با گوشی هم می‌توانستم ولی ریسک بود.

 

شاید خوشش نمی‌آمد.

 

هرچقدر تلاش کردم به اینترنت وصل نشد.

 

کلافه لپ‌تاپ را رها کرده و پایین رفتم.

 

شاید در کتابخانه، بقیه کتاب ایرج میرزا را می‌خواندم. اما…

 

بوی خوبی از آشپزخانه می‌آمد، قهوهٔ دم‌کشیده!

 

مغزم فرمان «به‌سمت آشپزخانه» را صادر کرد و پاهایم اطاعت!

 

_ موسیو، چه بوی قهوه‌ای!

 

_ بیا، پاری… بشین برات بریزم.

 

پشت میز نشستم که…

 

سهند از در وارد شد.

 

_ موسیو، گاتا نمی‌پزی؟

 

با دیدن من خندید.

 

_ سلام، این‌جایی؟!

 

موسیو جوابش را داد:

 

_ سهند، دستم دیگه قدرت نداره خمیر ورز بدم. خودم دلم تنگ شده برای شیرینی پختن.

 

دل را به دریا زدم.

 

_ خب بگو ما کمکت می‌کنیم.

 

 

 

سهند با شست به خودش اشاره کرد.

 

_ من…؟ از خودت مایه بذار!

 

زیرلب «پسرهٔ لوس» گفتنم را شنید.

 

ژنتیکی گوش‌هایشان تیز بود.

 

_ برو بابا، تازه من حال ندارم.

 

موسیو پرسید:

 

_ سدا کجاست؟

 

_ با مربیش رفت استخر و‌ تنیس. منم پیچوندم.

 

باید بحث را به مسیر مورد علاقه‌ام هدایت می‌کردم.

 

_ موسیو، حال داری شیرینی بپزیم؟ من کمکت می‌کنم.

 

چشمانش ذوق داشت، پیرمرد مهربان.

 

سراغ کابینت‌ها رفت. آرد و مخلفات؛ شیر، گردو، ادویه… همه‌چیز بود.

 

مواد را وزن زد، ناشیانه ورز می‌دادم، مچم درد گرفته بود.

 

سهند راضی شد و به کمک آمد.

 

پسر بدی نبود، واقعاً صد مرتبه بهتر از پدرش!

 

گاتاها که داخل فر رفت، عطر وانیل خانه را پر کرد.

 

اولین نان برشته، نصیب من و سهند شد، با قهوه و شیر خوردیم.

 

دومی را با چای! سومی را موسیو داد می‌زد که نخوریم وگرنه به دل‌درد می‌افتیم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
1 سال قبل

بی نظیر مینویسی لعنتی خوش قلم

Fateme
Fateme
1 سال قبل

شب کابوس دیدم؛ « پریناز، دستشویی هستم، بیا من‌و بشور!» از ترس از خواب پریدم.
 وایییی خدااااا عالی بود😂😂😂😂

Fateme
Fateme
1 سال قبل

قلمت واقعااااااا قشنگه نمیدونم نویسنده نظرات رو میخونی یا نه ولی اگه میخونی واقعااااا زیبا و قوی مینویسی دمت گرم

:///
:///
1 سال قبل

من عاشق این رمانم خیلی خوبه قلمش
ولی ترو خدا یا پارتارو طولانی کنین یا سریع تر بذارین

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x