رمان فئودال پارت 18

3.3
(6)

 

 

 

 

شوکه پنجره را باز کرد و ترسیده از اینکه پدرش نفهمد لب زد:

_ ارباب، اینجا چیکار میکنید؟

 

نریمان نگاهی به اطراف انداخت:

_ برو عقب بیام تو!

 

چشمانش درشت شد، در آن لحظه فقط اضطراب دیده شدن نریمان را داشت، از اینکه کسی او را دم پنجره‌ی خودش ببیند وحشت داشت، طبل رسوایی به صدا درمی‌آمد!

 

ناچار عقب رفت و نریمان با جهشی خود را بالا کشید، همینکه پا در اتاق گذاشت گلین را محکم به سینه چسباند:

 

_ آخخخ، دونه‌انار…آخخخ که چقد دلم میخوادت…

 

ضربان قلب گلین که داشت دیگر همگانی میشد، از استرس خود را کمی عقب کشید:

 

_ تو رو خدا برید، بابام ببینه بیچاره میشم، لطفا…شما زن دارین، من…من نمیتونم اینجا با شما…برید، تو رو خدا برید…

 

نریمان صورتش را با دستانش قاب گرفت و به چشمان عسلی و روشنش خیره شد:

 

_ کسی نمیفهمه یاقوت، اروم باش…بهت گفته بودم که میام، مگه نگفتم؟ مگه مگفتم ول کنت نیستم و تو مال منی؟ هوم؟

 

پیشانی‌اش را بوسه زد، گلین نگاه مضطربش مدام به درب اتاقش برمیگشت، پدرش به لطف کار و خستگی زیاد هر روزه، در این ساعت از روز خواب بود:

 

_ نمیشه…شما، شما دیشب دوماد شدین…دیشب حجله داشتین، نمیشه خیانته، لطفا…برید ازینجا…

 

اخم‌های نریمان در هم فرو رفت.

 

 

 

 

 

 

_ چی داری میگی گلین، من چی به تو گفتم؟ هوم؟ نگفتم دست بهش نمیزنم؟

 

بازوهای گلین را چنگ زد و به خود نزدیک کرد:

_ با تو‌ام دونه انار، نگفتم من جز تو کسیو نمیخوام؟ دیشب خون اون دستمالی که تحویل مادرم دادم، خون دست خودم بود، ببین…

 

کف دست زخمی‌اش را که با پانسمانی نازک پوشانده بود و جلب توجه نمیکرد بالا اورد:

 

_ ببین، اون زنی که دیروز به عقدم درومد سوریه، به خودش هم گفتم، نمیخوامش…به زودی هم درستش میکنم و تو مال من میشی، فهمیدی؟

 

گلین چشمان اشک‌آلودش را با چندبار پلک زدن خالی کرد و معصومانه به چشمان نریمان زل زد:

 

_ نمیشه ارباب، زندگی شما دیگه راهش از من جداس…من، من نقشی ندارم…من جز یه دختر کشاورز چیزی نیستم، اما افسانه خانم، ایشون لیاقت شمارو دارن…خانزاده‌ن، در یه سطحید…

 

چانه‌اش اسیر انگشتان مرد شد، سرش را بالا کشید و لب هایش را مماس آن لب‌ها قرار داد:

 

_ نکن دردونه، نکن یاقوت، نکن ماهی قرمزه…نذار عصبی شم، باشه؟ اومدم پیشت دلتنگیمو رفع کنم، اومدم بغلت کنم، جون بگیرم…نه اینکه خراب‌تر از اینم بکنی!

 

قبل از انکه گلین قصد عقب رفتن داشته باشد هم لب هایش را به کام کشید، بوسه‌ای پرقدرت و پر از عطش، یک دستش را به دور کمر گلین پیچید و سفت به خود فشردش.

 

آن بوسه چیزی فراتر از رفع دلتنگی بود، آن بوسه عمق یک دوست داشتن زیبا را نمایش میداد، که غم و دلتنگی در میانش غوطه‌ور بود.

 

 

 

 

 

 

تن گلین را بالا کشید و وادارش کرد که دستان نحیف و ظریفش را به دور گردنش حلقه کند.

بوسه را با تنگی نفسی پایان داد و پیشانی به پیشانی دونه انار تکیه داد:

 

_ چجوری دلت میاد گلین، چجوری دلت میاد منی رو که با لمس و بوسیدن تو انرژی میگیرم، از خودت دور کنی، تو نباشی منم نیستم یاقوت…

 

گلین بینی بالا کشید و سر به سینه‌ی نریمان فشرد، خجالت میکشید، گونه‌هایش دوباره رنگ گرفته بود و از اینکه موهای باز و بلندش میان انگشتان مردانه‌ای میرقصید، سرخ شده بود.

 

به ارامی لبه‌ی تخت نشست و گلین را روی پاهایش نشاند:

 

_ زن من میشی گلین، جز من حق نداری به کسی نگاه کنی، حق نداری دل به کسی بدی…جز من حق نداری خواستگار داشته باشی، مال خودم میشی، به وقتش…فقط کافیه بذاری خونواده‌م راضی شن…

 

گلین بی اراده بود که پوزخندی زد:

_ هیچوقت راضی نمیشن…پس یعنی هیچوقت!

 

نریمان اخم کرده غرید:

 

_ گلین، وقتی میگم درستش میکنم، یعنی درستش میکنم…به من اعتماد نداری؟

 

سکوت و بیشتر غرق شدن گلین در سینه‌اش را با محبت پاسخ داد، بوسه‌ای بر فرق موهایش زد و بازوهایش را به دور تنش سفت کرد.

 

_ میترسم…

 

زمزمه‌ی آرامش به گوش نریمان رسید و قلبش را به درد آورد، ترسیدن معشوق، آن هم در اغوشت…جز این چه چیزی دردناک بود؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

_ اما من که پیشتم…

 

_ پیشمی، اما مال من نیستی…

 

باورش نمیشد که گلین از این حرف‌ها بلد باشد، لحظه‌ای شوکه او را از سینه‌اش فاصله داد و صورتش را قاب گرفت:

 

_ چی گفتی؟

 

شوک نگاه نریمان، گلین را به خنده انداخت، خجالت زده و نمکی، خندید و لب زد:

 

_ اینجایید، اما مال من نیستید خانزاده…یقیه اسم یکی دیگه ‌رو کنار اسمتون میارن…من جایی ندارم، از همین هم میترسم…که برای همیشه همینطور باقی بمونه!

 

نفس در سینه‌ی نریمان گره خورد، شنیدن این‌ها از زبان یاقوتش سخت بود، نیم رخ، به نیم رخش چسباند و گونه‌ی ریشی‌اش را به ان پوست لطیف کشید:

 

_ گلین…گلین…گلین…

 

بوسه‌ای محکم به روی گردنش زد:

 

_ من چجوری تحمل کنم، چجوری به اینکه محرمم نیستی فکر کنم، چطوری به اینکه دختری و باکره‌ای فکر کنم وقتی تنم، وجودم، دلم و روحم فقط تو رو صدا میزنه…

 

دوباره خجالت در صورت گلین ریشه دواند، خجالت زده و ترسیده از روی پاهای نریمان پایین پرید و نگران گفت:

 

_ چیزه، نه…ارباب، لطفا برید…دیگه دیر وقته، بابام… بابام برای نماز بیدار میشه…لطفا!

 

نریمان خندید و دستش را کشید:

_ بشین سر جات هنوز دلتنگیم رفع نشده!

 

اما گلین توی بغلش نیوفتاده بود که صدای پدرش را شنید.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۵ ۱۴۰۲۴۳۳۱۴

دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی 5 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره…
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
1 1

رمان کویر عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از…
رمان هکمن

رمان هکمن 0 (0)

8 دیدگاه
دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق…

رمان بوسه گاه غم 3 (1)

14 دیدگاه
  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده،…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.8 (12)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۳ ۰۱۲۶۵۰۱۱۲

دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری 5 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۴ ۱۳۴۱۱۴۶۷۰

دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد…
images

رمان عاشقم باش 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی…
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
7 ماه قبل

کاش پارت رو طولانی تر بذارید وزود به زود پارت بدید

Delvin _yasi
Delvin _yasi
7 ماه قبل

خیلی قشنگ بود امیدوارم هیچ وقت ازهم جدا نشن ، کاش زود به زود پارت بدینن

همتا
همتا
7 ماه قبل

مثل همیشه عالی بود

. .........Aramesh
. .........Aramesh
7 ماه قبل

ج

لیلا
عضو
7 ماه قبل

خیلی قشنگ بود حسم میگه مرد دیگه‌ای جز نریمان سر راه گلین قرار میگیره

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x