4 دیدگاه

رمان مانلی پارت 38

4.6
(18)

#پارت_38

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

نچی کرد.

_با طعنه و کنایه با من حرف نزن  اگه دل‌خوری هست مستقیم بهم بگو!

 

به بیرون خیره شدم و بی‌تفاوت جواب دادم: من حرفی باهات ندارم نامی ولی فکر کنم تو خیلی حرفا تو گلوت مونده بریز بیرون سبک شی شاید فهمیدیم علت این بدخلقیات چیه.

 

با انگشتانش روی فرمان ضرب گرفت.

_علت بدخلقی من تک تک روزاییه که کنارت نبودم و امروز تو منو مقرصش می‌دونی!

علت بدخقلی من رفتار توئه مانلی… وقتی خواستم ببینمت فکرش هم نمی‌کردم انقدر باهام غریبه باشی. مدام طعنه بزنی و منو سر راه ول کنی بری.

مگه ازت چی خواسته بودم؟

فقط یه‌ذره باهام راه بیا دختر.

 

لب‌هایم را به‌هم فشردم.

_الانی که آروم نشستم تا حرفات رو بشنوم یعنی دارم باهات راه میام دیگه بفرما سراپا گوشم.

 

انگشت اشاره‌اش را به سمتم گرفت.

_نمی‌دونم دوباره چی تو سرته ولی خوب گوش کن ببین چی می‌گم مانلی…

اول این که دیگه هیچوقت حق نداری مثل دیروز وسط خیابون بدون اطلاع من سرت رو بندازی پایین راه بیفتی بری فهمیدی؟

 

ابروهایش به‌هم نزدیک‌تر شدند.

_دوم این که از این به بعد کاری نکن که داییت فکر کوتاه کردن موهات به سرش بزنه چون جفت دستاش رو می‌شکنم و حالا که بالاخره دستم به تو رسیده حوصله‌ی یه جنگ خانوادگی رو ندارم…

 

زیر چشمی نگاهم کرد و هشدار داد.

_سوم هم این که تو خیلی بیخود می‌کنی مثل بقیه‌ی دخترها شب تا صبح توی پارتی بگذرونی اصلا هرچه‌قدر دلت می‌خواد تا لنگ ظهر بخواب کسی حق نداره بهت چیزی بگه!

 

کمی مکث کرد و ادامه داد: برای این یک روز و نصف فکر کنم همین تذکرها کافی باشه!

 

نمی‌دانستم بخندم یا عصبانی شوم.

_پس بالاخره امر و نهی‌هاتون تموم شد عالیجناب؟ می‌تونم حرف بزنم؟

 

سرش را برایم تکان داد.

_بفرمایید.

 

مثل خودش انگشتم را بالا گرفتم.

_اول این که دیگه مثل دیروز بدون هماهنگی نیا دنبالم و منو جایی که دلم نمی‌خواد نکشون اگه یادت باشه این تو بودی که سرم داد کشیدی و ناراحتم کردی منم واسه خودم غرور دارم بهم حق بده ناراحت بشم.

 

انگشت دومم را بلند کردم.

_دوم این که شما خیلی بی‌جا می‌کنی دست رو دایی من بلند کنی بزرگترمه احترامش هم واجبه…

 

انگشت بعدی را که بلند کردم دستم را میان مشتش گرفت.

_من بزرگترت نیستم؟ به حرمت روزایی که با هم گذروندیم قرار نیست بهم احترام بذاری؟

 

آهی کشیدم و چشمانم را در حدقه چرخاندم.

_مظلوم نمایی نکن جناب شیاد هر چی بکاری درو می‌کنی. اگه بهم احترام بذاری منم بهت احترام می‌ذارم!

 

پوفی کشید و ماشین را جلوی مجتمع تجاری پارک کرد.

 

دستش را به سمتم گرفت و گفت: پس آتش بس؟ می‌شه برگردیم به روزای گذشته و انقدر باهام سر دعوا نداشته باشی؟

 

لبم را تر کردم.

 

با این که هنوز دلخور و طلبکار بودم و خیلی چیزها در دلم مانده بود ولی دلم نیامد دستش را رد کنم.

 

بالاخره داشت یاد می‌گرفت محترمانه رفتار کند، انگار که از قلدر بازی ناامید شده بود!

 

دستم را جلو بردم و میان دستان گرمش گذاشتم.

_قبوله!

 

بالاخره بعد از این همه مدت لبخند کمرنگی روی لب‌‌هایش نشست.

_پیاده شو که با این سلیقه‌ی جنابعالی حالا حالاها با هم کار داریم.‌

 

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 18

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

ننه ندا عالیهههه😍😍😍
قربونت بیشم اینقدر رمان خوبی انتخاب کردی عاشقش شدم رفتتت

Mobina Solite
Mobina Solite
10 ماه قبل

خوبه ولی این موضوع پارتی رو تو یه پارت تموم کن کش نده چرت میشه

Mobina Solite
Mobina Solite
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

میدونم ولی کش پیدا کنه از چشم آدم میوفته ادم زده میشه

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x