13 دیدگاه

رمانِ «آوای تـوکــا» پارت2

4.3
(192)

° آوای توکا °

 

 

خطبه جاری میشود . به عقد هم در میایم . ترلان حلقه هامان را می آورد . رینگ ساده است . اسم‌ هایمان در دل حلقه ها حک شده است .

 

 

با عسل کام هم را شیرین نمی‌کنیم . این نجوا های زیر لبش هست که به کامم عسل می اید . حبه حبه قند در دل عاشقم آب می کند .

 

 

حاج زین الدین سپه سالار پیش میاید . محبوب دل نگاه نافذش را از این مرد به ارث برده است .

 

به پایش می ایستم . استرس دارم . دستم در دست محبوب دل عرق کرده است .

 

 

هدیه عقدمان سندی شش دونگ است . در خانه باغ حاجی . در همسایگی زرین تاج خانوم که حتی به عقدمان نیامده است .

 

حاج زین الدین می گوید :

 

-گشت و گذارتون رو کردید شب خونه باشید …

 

حرف پدرش را می برد :

-حاج خانوم ….

– اون با من ،چند صباحی بگذره دلش نرم میشه کوتاه میاد.

 

 

 

بعید می دانستم دل زن با من یکی صاف شود . گفته بود به عقد پسرم در بیایی روزگارت سیاه است . ته دلم را با زبان تلخش خالی کرده بود .‌

 

گفته بود من برای ته تغاری حاج زین الدین آرزوها دارم . گفته بود تو در شأن پسرم نیستی . من را در شأن خودشان نمی دید .

 

 

پدرم جلو نیامد . مادرم و ترلان فقط پیش امدند‌ .مادر که در آغوشم می گیرد .

بغض بیخ گلویم می چسبد .

 

هنوز نگاهش دلخور است اما مادر است با همه دلخوری مهربان است . گردنبند یادگار مادرش را به من هدیه می دهد . می دانم که به جانش بسته است .‌

 

زیرگوشم مادرانه نجوا می کند . از شبی که در پیش داریم می گوید و من سرخ و سفید میشوم .

 

از بنیه ضعیف من و هیکل او که دوتای من است می گوید و دلم میخواهد زمین دهان باز کند و من را به قعر خودش بکشد.

 

 

 

موتور سیکلتش را روبروی محضر پارک کرده است ، حتی خودش هم کت و شلوار به تن نکرده و من هم حریف نشده بودم . از تیپ رسمی بیزار است .

 

خودش را قلدور گرفته گفته بود من همینم که هستم جرئت داری نخواه . و من هم جرئتش را هم اگر داشتم دلش را نداشتم .

 

ترک موتورش می نشینم می گوید :

– دستتو حلقه کن دور کمرم جوجه رنگی .

می خندم :

– من قناریم جوجه رنگیم چیم اخر ؟؟

 

– تو عزیزدل اقاتی  تاج سر منی بگم یا ملتفت شدی جغل خانم ؟

 

دستم به دور کمرش نمی رسد . دربرابرش زیادی نحیفم , سر به شانه پهن مردانه اش می‌چسبانم .

– بگو بازم .

 

– پدرسوخته رو ببینا  چه خوشش اومده .

غش غش میخندم و او صدا بم می کند.

– جووون من به قربون خندهات.

– زبونتو گاز بگیر .

– چشم . شما امر کن خانوم .

 

 

 

 

دلم برای چشمی که می گوید قیلی ویلی میرود .

گازش را می‌گیرد و من از پشت به او میچسبم . سرعتش زیادی بالاست .‌می گویم :

-چه خبرته ؟

 

 

– داری دیوونم میکنی توکا .

– اِ وا من که کاری نکردم….

– گرمای تنت لاکردار،گرمای تنت .

 

 

گر می‌گیرم لب می‌گزم .

-خجالت بکش .

 

– زنمی خجالت چی ؟ وقتی به هفت روش سامورایی ترتیبتو دادم توهم خجالتت میریزه .

 

بدتر گر می‌گیرم . ذره ای از حجب و حیای حاج زین الدین را به ارث نبرده است.

 

از من که صدایی نمی اید می گوید .

– ساکتی چرا ؟ چهچه بزن قناری .

 

– باورم نمیشه همه چی تموم شده .

 

– تموم نشده تازه شروع شده توکا گفتم بهت من عاشق بچم ؟

 

 

 

خجالت می کشم .‌با مشت اما آرام به کمرش می کوبم . الکی اخ و ناله می کند ولی صداش پر از خنده است .

– دست بزن نداشتی .

– آب شدم کم خجالتم بده .

 

سر مست قهقهه سر می دهد :

– توله این کجاش خجالت داره که دوس دارم ننه توله هام باشی ؟

 

از پهلویش نیشگون میگیرم .

– زوده حالا واسه این حرفا .

 

سرتق می گوید:

– اتفاقاً همین حالا وقتشه خاله ریزه گفته باشم قرص مرص جلوگیری ملوگیری نداریم .

– مَهبد!

 

– جان مَهبد پشت فرمونم ادا اطفار نیا میزنم یکیو ناکار میکنما .

– زبونتو گاز بگیر .

 

– کشتی مارو هی زبونتو گاز بگیر ..

 

مقابل سفره خانه ای که پاتوق همیشگیمان است توقف می کند پیاده میشوم شانه به شانه هم داخل میشویم .

 

دنج ترین جای ممکن را انتخاب می کند . چشم من به فضای سفره خانه است و چشم او به من .

 

پنجه های جسور مردانه‌ اش بین پنجه های نحیفم می غلتد . گارسون به تخت ما نزدیک میشود .

 

از من نمی پرسد که چه می‌خوری میداند که انتخاب بی قید و شرتم جوجه زعفرانی است ‌.‌ سفارش دو پرس جوجه کباب زعفرانی و مخلفات میدهد .

 

– ساکتی جغجغه ؟

 

دست درهم می چلنام . مواقع استرس این حرکت ارامم می کند .

-مهبد .

 

شالم که عقب رفته است را جلو می کشد ، سرپنجه اش مثل مار روی پوست دستم حرکت می کند‌.

– جون مهبد ؟

 

– استرس دارم .

می خندید : اون وقت چرا ؟

لب تر می کنم :

– زرین تاج خانوم …

 

– اون با من ….

– دلش رضا نیست مهبد.

دست دورم حلقه می کند . سرم روی شانه اش می نشیند .

– نباشه . علف باید به دهن بزی شیرین بیاد که اومده .

 

– خیلی میترسم .

– تا من زندم .‌نفس میکشم حق نداری از احدی بترسی .

 

ترس عجیبی نسبت به آن زن دارم . پلک میزنم .

می‌گوید:

– ببینمت توکا .

سربالا نمی گیرم :

– نمیخوام مظلوم باشی . این جماعت مظلوم به خودشون ببینن میدرن نگاه به نمازه و روزه و کیا بیاشون نکن.

 

 

 

 

لقمه لقمه به دهانم می گذراد ، می گویم بس است جا ندارم می گوید :

_میخواهم برای شب بنیه داشته باشی.

و سرخم می

کند .

من شرم میکنم و او غش غش به سرخی گونه هایم می خندد :

– ای من به فدای لپ‌ گلیت .

 

– مهبد .

 

لب بر می‌چیننم و او تشر می زند :

– لباتو هم غنچه منچه نکن .

 

شب میشود ، کسی با منقل اسپند به استقبالمان نمی آید مهبد خود کلید به در می اندازد و در را باز می کند .

 

از من میخواهد جلو بیافتم ولی پاهایم به زمین چسبیده است و نمیتوانم قدم از قدم بردارم .

– مهبد ؟

 

بشکنی جلو صورتم می زند :

– جون گفتم تا من زندم چی ؟

جواب که نمی دهم می گوید :

– توکا تا من زندم چی ؟

– نترسم .

-همینه نترس خلاف شرع که نکردیم .

 

باهم داخل عمارت حاج زین الدین سپه سالار می شویم .‌ دست حمایتگرش پشتم است ولی نمیتوانم حس ترسم را نادیده بگیرم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 192

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تینا کریمی
تینا کریمی
4 ماه قبل

تف تو دهن مهبد

بانو
بانو
4 ماه قبل

میگم یه سوال اون رمان بود خانوم وکیل و اون یارو اسمش یادم رفته چی بود!!چرا دیگه پارت نمیدی ؟؟یا تموم شده من خبر ندارم ؟یا اونم اشتراکی شده؟؟

هاوژینه دلارای ✨
هاوژینه دلارای ✨
پاسخ به  بانو
4 ماه قبل

تابش و رایان محب

Esfp99
Esfp99
4 ماه قبل

عالی
تا اینجا که از همه‌ی رمان هه بهتر بوده
امیدوارم وسطاش گند نخوره ومسخره نشه

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

نمیشه بیشتر بزارین

Mana goli
Mana goli
4 ماه قبل

منتظرررر پارت بعدی…

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

کاش نره گم و گور بشه مهبد زودتر پیداش کنه ممنون ندا بانو😍

رهگذر
رهگذر
4 ماه قبل

این مهبدم که تو پارت اول سر توکا بدبخت زن گرفت معلومه قراره کلی توکا جان اذیت بشه ولی از اونجایی که فرار کرده شاید مبهد اذیت بشه
خلاصه یکی قراره اذیت بشه

fatemenura
fatemenura
پاسخ به  رهگذر
4 ماه قبل

😂👍

Bahareh
Bahareh
4 ماه قبل

کاش عشقشون خراب نشه کاش سرنوشتش مثل حورا و قباد نشه.

Esfp99
Esfp99
پاسخ به  Bahareh
4 ماه قبل

آره
کاش عشقشون خراب نشه وپایان خوبی داشته باشه

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط fatemeh Afjeeh

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x