غزال گریز پا پارت 23

0
(0)

 

 

از استرس کمی رنگ پریده شده بود

با دیدن غزال با عجله به سمتش رفت

قبل از اینکه فرصت کند چیزی بگوید ، غزال پرسید :

 

شیری یا روباه ؟

 

بی معطلی جواب داد : یه شیر که مثل سگ ترسیده …

 

 

قهقهه غزال مثل همیشه توجه همه را جلب کرد که اینبار مهراد ، عصبی به سمتشان آمد و بازوی غزال را گرفت :

 

– غزال هزار بار بهت گفتم وقتی بیرونیم انقد بلند و با عشوه نخند

 

غزال در حالی که سعی داشت بازویش را از حصار دستان مهراد آزاد کند گفت :

 

چی میگی مهراد توهم داری ؟

من کجا با عشوه خندیدم ؟؟؟؟؟

 

همان لحظه ماهان سر رسید و با دیدن بازوی گرفتار غزال ، اخم هایش در هم شد :

 

ول کن دستشو شکوندی مهراد .‌

 

مهراد عصبی از دخالت ماهان گفت :

 

به تو چه ؟ خواهرمه …

 

ماهان خواست چیزی بگوید که سد اشک های غزال بی اجازه اش شکست و قطره های اشک ، صورت بی نقصش را خیس کرد .

مهراد رهایش کرد ولی قبل از اینکه بتواند چیزی بگوید ، غزال به سرعت دوید و از چشمشان دور شد .

زهرا قبل از اینکه بخواهد دنبالش برود ، حرفی را که روی دلش سنگینی میکرد به زبان آورد :

 

آقا مهراد ، قطعا میدونید که غزال خیلی دیر می‌بخشه ، مگه نه ؟

 

حرفش را زد و آن دو را با یکدیگر تنها گذاشت .

غزال خارج از دیدش بود ، نتوانست پیدایش کند .

با نگرانی به سمت مهراد ، ماهان و ماکانی که انگار تازه به جمعشان اضافه شده بود رفت :

 

غزال نیست

 

ماهان بهت زده گفت : یعنی چی نیست ؟

 

این را گفت و بی هوا یقه ی مهراد را چسبید که داد زهرا بلند شد :

 

بسه دیگه ، میفهمید ؟ غزال ..

 

گلوله اشکی روی گونه اش چکید و باقی حرفش را خورد

هرکدام به سمتی رفتند

ماکان عصبی اطراف را میگشت که خرابه ای ، چشمش را گرفت

کمی سرک کشید و غزال را در حالی دید که زانوهایش را جمع کرده و بی صدا اشک می‌ریخت

نه ناله ای و نه گلایه ای

چه مظلومانه و صد البته غریبانه

غزال هم او را دید ، پسری که در پی این غزال گریز پا آمده و پیدایش کرده بود ، به راستی شکارچی خوبی بود .

حرفی نزد ، میترسید کلمه ای بگوید و بغضش بشکند

سکوت کرد ، مثل تمام این مدت سکوت کرد و غم هایش را فرو خورد

ماکان کمی نزدیک تر شد :

 

غزال خانوم ، میشه بلند شید بریم ؟

مهراد خیلی نگرانه

 

کنترل نیشخندش دست خودش نبود

به راستی ، چه کسی منتظرش بود

اصلا او که بود ؟

متعلق به چه کسانی بود ؟

افکار به سرش هجوم آورده بودند

این غم ها برایش زیاد بود ، سرجمع چند سالش بود ؟

چه چیز ها که تجربه نکرده بود

عقده هایش را در رینگ بوکس خالی کرده بود .

ماکان دوباره پرید وسط افکارش :

 

ببخشید ، میشه یه حرفی بزنید ؟

یا حداقل بلند شید ؟ نگرانن همه

 

عصبی خواست بگوید : بخدا همه ی اینا رو یه دور گفتی

دلم بخواد بلند میشم ، اصلا تو چیکاره حسنی ؟

 

خواست بگوید اما پشیمان شد

شاید بهتر بود سکوت میکرد ، گاهی وقت ها سکوت بهترین چیز بود

این تکه از آهنگ به ذهنش هجوم آورد :

 

بهترین کار سکوته و سکوت یعنی قهر

 

پشت سر ماکان به راه افتاد مهراد با دیدنش به سمتشان آمد :

 

خدا خیرت بده ماکان

 

بعد نگاهش را خیره خواهر کوچولویش کرد ، قبول داشت خیلی تند رفته ، او حق نداشت غزالش را برنجاند . غزال را به آغوش کشید اما با حس بدن کمی سردش جا خورد

غزال سکوت کرده بود ، خسته از این کشمکش ها …

زهرا از پشت سر بغلش کرد :

 

کجا بودی خواهری ؟

 

غزال با خنده گفت : تو که منو میشناسی ، غیب میشم یهو .‌

 

بعد هم بی توجه به مهراد وارد اتوبوس شد

برادرش خیلی خوب میدانست غزال به این راحتی ها کوتاه نمی آید

ماکان همچو غزال سکوت اختیار کرده و ماهان سوار ماشین شد

همینکه مهراد سوار اتوبوس شد ، مرضیه به سمتش حمله ور شد :

 

آقای معینی ، شما به چه حقی اینطوری با من صحبت میکنید ؟

 

مهراد هاج و واج به مرضیه نگاه میکرد و مرضیه هم توپ پری داشت

با عصبانیت پیام مهراد را نشانش داد

مهراد ده باری پیام را خواند :

 

بخدا من همچین چیزی ننوشتم ، نمیدونم اینو کی فرستاده

 

 

مهراد در حال توجیه بود و غزال و زهرا ریز ریز میخندیدند

در همین حین زهرا هندزفری اش را در آورد و یکی را در گوش خود گذاشت و دیگری را به غزال داد :

 

دوباره با اون دستات ، منو نوازشم کن

 

دلِ من خونه بیا مست و خرابش هم کن

 

بیا منو بساز دوباره من با تو خوشم چون

 

دوباره با اومدنت همه جا رو روشن کن

 

ما که این حرفا رو نداریم ، بگو مشکلت چیه

 

بگو آخه دلیلِ اون اشکای خوشگلت چیه؟

 

بگو توو دلت کیه ، من اصا کاری ندارم

 

بدونم کسیو میخوای ، میکنم ولت دیگه

 

دیگه اصلا ، نمونده نایی که بخوام بکنم بحث من

 

دیگه پژمرده شدم رسما ، خسته ام…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
2 سال قبل

ترنج جون پارت بعدی رو کی میزاری؟

□●○■
□●○■
2 سال قبل

پارت بعدی رو کی میزارین پس

...
...
پاسخ به  □●○■
2 سال قبل

؟؟؟

۰۰
۰۰
پاسخ به  ...
2 سال قبل

رمان به نسبت زیبایی هست ولی اصلا نظم در زمان پارت گزاری ندارید..

...
...
2 سال قبل

پارت بعدی!!!

نیلی
نیلی
2 سال قبل

خوب بود گلم.
منم فکرمیکنم ماکان باشه.
راستی خواهرم شما اگه ازاین رمان خوشت نمیاد متیونی نخونی نه که انقدر دنبالش کنی و تو هر پستی که میزاره نظربدی و توهین کنی.

K.tatality
K.tatality
2 سال قبل

از کلش فقط اون یه تیکه آهنگ تتلو خوب بود ک اونم حیفه تو این رمان آشغالت باشه

رحی
رحی
2 سال قبل

سلام عزیزم خوبی

دست به قلمت خوبه و قشنگ مینویسی من از اول که این رمانو شروع کردی دارم میخونمش ولی تاحالا نظری ندادم و فقط خوندم ولی حالا میخوام یه چیزی بگم که تقریبا بعضی ها هم بهش اشاره کردن
ببین الان توی این پارتت تنها اتفاقی که افتاد غزال با مهراد بحثش شد و غیبش زد اما هیچ چیز خاص دیگه نشد به نظرم اگه به جای اینکه توی پارت هات شعرا یا اهنگارو کمتر کنی و به اصل مطلب برسی خیلی بهتره😁البته اینا هم قشنگیای خودشو داره ها اما بهتره کمش کنی مثلا الان خب میتونستی بگی غزال و زهرا داشتن اهنگ گوش میدادن و نهایتش اسم اهنگو بگی یا یه تیکه کوچیکی از اهنگو بزاری
البته این نظر شخصیمه و به نظرم اینجوری بهتره حالا باز هر چی به صلاحه🌹

رها
رها
2 سال قبل

واییی.. عالی بود..بخصوص آخرش..🤣🤣
فقط چرا غزال ایقد زود میرنجه.. و چه زودم پیداش کردن..
تو پارت قبل یکی از خواننده ها گف که تو این زمان معلوم نیس آخرش غزال عاشق کی میشه.. فک کنم آخرش با ماکان مچ میشع..

رها
رها
پاسخ به  رها
2 سال قبل

رمان*

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x