خلاصه رمان:
-جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟
بغضم را به سختی قورت می دهم.
-ب..ببخشید، مگه شوره؟
هاتف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد.
نیشخند ریزی میزند.
– نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره
خلاصه رمان:
-جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟
بغضم را به سختی قورت می دهم.
-ب..ببخشید، مگه شوره؟
هاتف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد.
نیشخند ریزی میزند.
– نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره