رمان آرزوی عروسک پارت 139 - رمان دونی

 

گریه هام شدت گرفت.. خودم رو مقصر حال وروز کوهیار میدونستم.. اما اون هم مقصربود.. اون به من خیانت کرد..

توروزایی که داشتم از دلتنگی پرپر میشدم وشب ها کابوس رفتنش رو میدیدم اون شب هاشو توی بغل یکی دیگه صبح میکرد..

آره قبول دارم.. من توی این جدایی بی تقصیر نیستم وعهد وپیمان شکستم اما ضربه ی اصلی رو کوهیار به من زد..

این همه عذاب وجدان لعنتی حق من نیست! بخدا که نیست!
توی هممون حال وهوا بودم که چشمم به عروسک یادگاریش روی میز آرایش افتاد..

باید همه ی یادگاری هاشو دور میریختم..
عروسک رو برداشتم وکنار دماغم گذاشتم و عمیق بو کشیدم…

توحال وهوای خودم بودم که تقه ای به در اتاقم زده شد.. وپشت بندش صدای آرش..
_سارا خانوم؟

فورا اشک هامو پاک کردم و صدامو صاف کردم..
_بله؟
_میتونم بیام داخل؟

این دیونه هم رعایت کردن حالیش نیست انگار!
_بفرمایید…
دراتاق رو بازکرد و اومد داخل…
_جانم؟

مشمای داروهاشو مقابلم گرفت وگفت:
_سرم خیلی درد میکنه ببین داخلشون قرصی واسه سر……

به این قسمت جمله اش که رسید مکث کرد..
سرم روبلند کردم وبهش نگاه کردم..
_سارا؟؟ چرا گریه کردی عشقم؟

لعنت به چشم های من که جدیدا تا یک قطره اشک میریختم فورا سرخ میشد و دستم رومیشد…
_چیزی نیست عزیزم.. گریه نکردم.. بابات کجاست؟ بیا بریم بیرون بهمون شک نکنه!

_رفت بیمارستان.. چی شده سارا؟ چرا گریه کردی؟
_بیمارستان واسه چی‌؟ چیزی شده؟
_سارااااا نپیچون منو.. واسه چی گریه میکردی؟

_گفتم که عزیزم.. چیز مهمی نیست.. یه دفعه دلم گرفت..
نگفتی بابات واسه چی رفت بیمارستان؟
بالحن دلخوری گفت:
_که دلت گرفت…

توچشماش نگاه کردم و گفتم:
_اوهوم.. حرف عجیبی زدم مگه؟
ردنگاهش رو دنبال کردم وبه عروسک رسیدم!
وای لعنت بهت سارا.. نکنه آرش از عروسک خبرداره؟

دستمو جلوی صورتش تکون دادم وگفتم:
_کجایی؟ حالت خوبه؟
بادلخوری نگاهم کرد و گفت:
_خوبم.. من میرم یه کم بخوابم..

اومد از اتاق بره بیرون که فورا ازجا پریدم و مانعش شدم..
_چت شد یه دفعه؟ قرص نمیخواستی مگه؟
_چیزی نیست.. خوب شدم!

_آرش؟ چرا اینجوری میکنی؟
_‌مهم نیست.. بعدا حرف میزنیم..
رنگم پرید.. مطمئن شدم میدونه اون عروسک واسه کوهیاره..

_یعنی چی این کارا؟ چی شد یهو بهم ریختی؟
_بروکنار سارا.. نمیخوام دلت رو بشکنم

باحرف آرش جا خوردم.. اونقدر که نمیدونستم چی بگم و تنها کاری که تونستم بکنم کنار کشیدن از جلوی در بود..
روی تختم نشستم و هنگ کرده به جای خالی آرش نگاه کردم

نمیخواستم راجع بهم فکر اشتباهی بکنه..
نمیخواستم فکرکنه هنوزم کوهیار رو دوست دارم و به اون فکرمیکنم.. دلم نمیخواست ازدستم ناراحت باشه..

تحمل اخم وقهرش واسم سخت و عذاب آور بود! باید واسش توضیح میدادم که اشتباه برداشت کرده..
هرچند هیچ برداشت دیگه ای از کارمن نمیتونست داشته باشه

یه جورایی میشه گفت که آرش حق داره.. منه احمق.. منه نادون داشتم واسه کوهیار گریه میکردم!!! اما.. اما اون گریه ها از دوست داشتن و دلتنگی نبود..

من فقط عذاب وجدان داشتم.. من فقط خودم رو مقصر شکستن کوهیار میدونم.. من.. منه لعنتی دارم عذاب میکشم چون فکر میکنم بهش نامردی کردم..

عذاب وجدان اینکه، تنهاش گذاشتم و عاشق یکی دیگه شدم..
عروسک رو باحرص پرت کردم گوشه ی اتاق و باخودم گفتم:

_این عذاب وجدان حق من نیست.. حق من نیست چون اونی که شب هاشو توبغل یکی دیگه صبح میکرد من نبودم.. چون اونی که اولین ضربه رو زد من نبودم و خود نامردش بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نسیم
نسیم
2 سال قبل

چقد از این سارا حالم بهم میخوره
خیلی لوسه و سر همین موضوع پدر پدربزرگ آرشو میاره جلو چشاش و آخرشم آرش یه چیزی بدهکار میشه🤢🤢😐
من از همین پارت اعلام میکنم که دیگه نمیخونم تا حرص نخورم مدرسه ها نزدیکه بخام غصه ی اینو بخورم کلاهم پس معرکس😶😂

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

خفه شو بابا برو بمیر سارای عوضی جدایی تو کوهیار همش تقصیر خودت بود مطمئن باش اگه همین کارو با آرشم بکنی بدون اینکه علت جدایی رو بگی اونم برای حرص دادن تو میره با یه دختر دیگه پس خودت فقط مقصری برو بمیر از عذاب وجدان مسخرت.

سامی
سامی
2 سال قبل

ازساراااااااااا حالللللللمممممم بهم میخوره جای آرش بودم مینداختمش بیرون بره گم بشه کثافت چندش مزخرف هرچی بگم کمه

parnia
2 سال قبل

آدمو دق میدم تا دو خط رمان بنویسن 😒

نازنین
نازنین
2 سال قبل

خیلی چرت بود اههه😑😑

nara
nara
2 سال قبل

چقدر لوسن ای دوتا😑😑😑😑
وااا خب ماهم گریه کنیم چشمامون قرمز میشه 😑😑😑

پ ا
پ ا
2 سال قبل
پاسخ به  nara

من دیگه نمی خونم این رمانو … حس آزادی می کنم🤣😀😌

KAYLA
KAYLA
2 سال قبل
پاسخ به  پ ا

رمانای جدید همشون چرتن 😐😑 فقط گرداب خوبه 😁

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

تف

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x