رمان حورا پارت 113

3
(7)

 

 

 

دستش که به سمتم امد را سریع پس زده صاف ایستادم، نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم باز هم لرزش تنم را متوقف کنم:

 

_ دست…دست نزن، خوبم!

 

دستش میان راه متوقف شد، نگاهم به چشمانش که کشیده شد، رنگ شوکه و غم پنهانش را دیدم، اما چیزی نبود که دلم را به رحم بیاورد، نفس عمیقی کشیدم و قدمی دور شدم:

 

_ میرم، میرم بخوابم…دیشب دیر خوابم برد!

 

نمیدانم حتی صدایم به گوشش رسید یا نه، سریع از آشپزخانه بیرون زدم و دمپایی‌ها را هم همانجا گذاشتم، به سمت پله‌ها که دویدم، بالای پله‌ها کم مانده بود به لاله برخورد کنم، چشمانش گیج خواب بود و دستش رو شکمش، شکمی که چندان هم بزرگ نبود!

 

چشمش که به من افتاد ابروهایش بالا پرید، سپس نگاهی به سر و وضعم انداخت و شرط میبندم ان اخمی که در هم کشید برای فکر کردن به همانیست که این چند روز از ان هراس داشتم!

 

احتمالا فکر کرده بود که قصد نزدیک شدن به قباد را دارم که اینگونه رفتار کرد، از کنارش گذشتم و به سمت اتاقم رفتم. دیگر حتی نمیخواستم قباد را ببینم، چه برسد به اینکه دوباره برای تلافی نزدیکش شوم!

 

وقتی اینگونه با لمس کردنم تنم به لرزه می‌افتد و دچار حمله‌ی عصبی میشوم، همان بهتر که هیچوقت نزدیکش نشوم!

 

ترس داشتم، ازینکه مبادا بر خلاف میل من چیزی شود!

ان روز هم با درس و بافتن مابقی ان جفت جوراب بامزه و کوچک گذراندم، فرزندشان پسر بود و این شاید برایش بدرد نمیخورد، اما دلم نیامد نصفه رهایش کنم!

 

زیبا بود، کوچک و بامزه، اینکه دلم بخواهد برای فرزند خودم باشد کمی عجیب بود، اما دوست داشتم در پای دخترکم ببینمش، دخترکی که سالها همراه با قباد انتظارش را کشیدیم!

 

شب باز هم صدای بلند لاله را می‌شنیدم که انگار داشت قباد را دعوا میکرد، اما از قباد صدایی درنمی‌امد، حالا یا غلام حلقه به گوش شده بود و یا نگران بچه‌اش، یا شاید هم کاملا لاله را بی محل میکرد، اما چرا؟

 

 

 

 

قباد با اینکه طبق شدیدا گرمی داشت، هرگز با من بخاطر رابطه نداشتن بدخلقی نمیکرد، کمی غر میزد، کمی ناز میکرد و دوست داشت ببوسمش، اما اینکه صرفا برای رابطه بخواهد نزدیکم شود و با جواب منفی من، کاملا بی اهمیتم کند نبود!

 

اینکه اینگونه با لاله برخورد کند عجیب است، پس همان احتمال نگرانی برای فرزندش و یا غلام شدنش بیشتر است!

 

باز هم بعد از چند دقیقه صداها قطع شد و من روی کتاب‌هایم به خواب رفتم، این روزها خیلی برای درس خواندن خسته میشدم و به نوعی، تمام وقتم برای درس میرفت!

 

باید به دنبال کاری میگشتم و مدام ذهنم به سوی همان کارت ویزیتی برمیگشت که در کیف مجلسی‌ام مانده بود!

اگر میتوانستم انجا کار پیدا کنم خوب میشد، اما پاره وقت، که بتوانم درس هم بخوانم…

 

برای جمع کردن پس انداز فکر نکنم چیز بدی باشد، البته مهمتر این بود که مهریه‌ی ناچیزم را هم داشتم، بعد از طلاق با اینکه قسط بندی میشد، یا شاید اگر قباد طلاقم بدهد، همه‌اش را یکجا بگیرم، کافی باشد!

 

چند سکه این حرف‌ها را نداشت…

چه کسی در زمان ازدواجم از طرف خانواده‌ام بود که اهمیت دهد مهریه‌ام چقدر باشد؟

وقتی تک و تنها من بودم و من، برای تصمیم‌گیری، از روی غلط یا نه، نمیدانم…

اما از روی عشق مهریه‌ی کمی گفتم، کم، یعنی نسبت به درامد قباد!

 

ده سکه بود و فکر نکنم اگر من درخواست طلاق دهم سریع نصیبم شود، از آنجایی که قباد هم لجباز است قطعا تلاشش را برای ازار دادنم خواهد کرد!

 

پس به طور قطع به یک کار موقتی نیاز داشتم تا هم درسم را تمام کنم، هم تا زمان طلاق پس اندازی داشته باشم که بتوانم خانه بگیرم، خرجی‌ام را بدهم و روزهایم را بگذرانم!

 

پس حکمت از ان خواستگار مزخرف که برایم دردسر شد را اینگونه پندارم که شاید قرار است در شرکتش کاری کنم؟ اما چکار را نمیدانم، شاید منشی‌گری؟

 

سری تکان دادم و سعی کردم بیخیال قضیه شوم، به اندازه‌ی کافی دردسر داشتم، فعلا باید کنکورم را خوب بدهم، سر و کله زدن با ان مردک سمج همدانی کار من نبود، خصوصا اگر قباد من را زیر نظر داشته باشد!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
1676877298840

دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم…
1050448 سیم خاردار روی حصار تاریک عکس سیلوئت تک رنگ

دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی…
dar emtedade baran3

رمان در امتداد باران 0 (0)

2 دیدگاه
  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۶ ۱۰۵۵۵۹۲۹۹

دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی 0 (0)

7 دیدگاه
  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو.
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۲۰۴۲۰۰۳۰

دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۰۰۳۵۱۷۱۸۴

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۶۴۵۸۳۷

دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
9 ماه قبل

اینممم تمام شد ونصف ونبمه رها شد

آرام
آرام
9 ماه قبل

پس پارت ۱۱۴ رو کی میزاری؟؟

nah
nah
9 ماه قبل

عهههه کجایی پس؟

Asman Abi
Asman Abi
9 ماه قبل

لطفا شرایط از این بدتر نکن ادمین جان…پارت‌ها کوتاه هستن و تقریبا کل پارتای یک هفته که سه تا هستن میشه گفت مناسب یک‌پارته از طرف دیگه بخوای همینم نامنظم بزاری واقعا آزاردهنده‌ست…به مخاطبات احترام بزار لطفا🙏🏻هیچ توجیهی برای پارت نذاشتن قابل قبول نیست

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Asman Abi
کفتر کاکل به سر های های
کفتر کاکل به سر های های
9 ماه قبل

دخترکی که سااااااالهااااااا منتظرش بودید ؟؟؟ :))
خداوکیلی من خودم بعد ۸ سال بدنیا اومدم ، داداشم ۱۵ سال بعد من :/ هیچکی نگفت سالهاا…
دو ، سه سال شد سالها ؟
همه که قرار نیست مادر یا پدر بشن چه اصراریه ؟ :/

ستاره
ستاره
9 ماه قبل

یه حسی بهم میگه حورا با این کیومرث همدانی ازدواج می‌کنه و ازش حامله میشه .این قباد هاش و پتم میبینه با جن*ده خانوم لاله از حسادت دق میکنن

سارا
سارا
9 ماه قبل

درس حوراکارحورافکرحورابه آینده خخخ بقیه رمان همینه همه سرکاریم انگاری شایداحتمالا”

هیچکس
هیچکس
9 ماه قبل

با امید خدا و تکیه بر دستان قدرتمند خانم یا آقای نویسنده،پایان این داستان رو نوادگانمون که از نوه هاشون شنیدن ، در بهشت برین به ما اطلاع رسانی می کنند.
خدا قوتتت نویسنده جان …خسته نباشی دلاور …با همین فرمون ادامه بده ..ما به تو افتخار می کنیم .

lilo
lilo
9 ماه قبل

من دیگه رد دادم!!
نویسنده انقدر خودتو خسته نکن بخدا😐😐

ساناز
ساناز
9 ماه قبل

کل پارت فکرای تو ذهن حورا بود

آرام
آرام
9 ماه قبل

خاک تو سر حورا یعنی چی آخه فقط ۱۰ سکه
مگه قباد پسر پیغمبر بود که انقد مطمئن بودی خطا نمیره
الان با ده سکه میخواد چه غلطی بکنه یه جوری میگه میخوام پس انداز کنم که آدم فکر میکنه چند ماه تو اون خونه قراره بمونه تو چهار ماه باقی مونده چقدر میتونی جور کنی؟

چشم به راه جین شی
چشم به راه جین شی
9 ماه قبل

میترسم یوقت بخاطر نوشتن زیاد دستات چلاق شه همین یه چسه رو هم ننویسی
راضی نیستیم بخدا انقد زحمت میکشی نویسنده عزیز🙏🏻

...
...
9 ماه قبل

میشه تمومش کنی واقعا؟ اصلا نمیفهمم چرا پارت گذاری انقدر مزخرفه

ف.....ه
ف.....ه
9 ماه قبل

۷۷ تا ستاره برا چی اخه
این چی بود اصن

Hanu
Hanu
9 ماه قبل

به نظرم با قوانین مزخرف کشور ایران با تقلب و اینا کنکور نده حورا جون امسال که ریدن تو کنکور آینده یه عالمه دانش آموز که تلاش کرده بودن

ساناز
ساناز
9 ماه قبل

آب رفتن پارتها بعد از کلی انتظار برای پارت جدید یعنی توهین به مخاطب

Yas
Yas
9 ماه قبل

و این‌گونه داستان تکرار میشود تکرار تکرار 😤😤😤😤😤

Nasrin
Nasrin
9 ماه قبل

احساس میکنم اصلا پارت جدیدی نخواندم 🙄🙄

مایان
مایان
9 ماه قبل

نویسنده عجب پارت پر ماجرایی دادی …
انقد زیاد بود که موضوع رمان یادم رفت

Hanita
Hanita
پاسخ به  مایان
9 ماه قبل

نویسنده تا جایی که لاله گورشو گم کرده و بچه قباد و حورا به دنیا اومده پارت داده البته تو vip تو تلگرام خیلی بیشتر پارت داده نمیدونم ادمین چرا همون پارتا رو نمیزاره

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Hanita
نیوشاخاتوون*
نیوشاخاتوون*
پاسخ به  Hanita
9 ماه قبل

پوزش میخوام، ببخشی
این حورای خاکبرسر یعنی آخرش طلاقم نگرفت یا اصلن طلاق هیچیی این خانواده عجیب غریب مزخرف ترک نکرد 😬🤒🤕😟😓😔💔😳😵😖😢😠😡 تازه حامله، باردار هم شد•••• نه دیگه دلم نمیخواد فکرکنم حوراا الاغ شده قباد بخشید من اینطور فکرمیکنم درنظر میگیرم که قباد روانپریش شد به حوراا ت.ج،ا،و.ز کرد••••

ساناز
ساناز
پاسخ به  Hanita
9 ماه قبل

واقعاااااااا😐😐😐😐😐

حنا
حنا
پاسخ به  Hanita
9 ماه قبل

بچه ی قباد و حورا؟
مگه چند ماه میگذره

آرام
آرام
پاسخ به  Hanita
9 ماه قبل

ببخشید دوست عزیز چطوری میشه تو vip عضو شد؟؟

Nasrin
Nasrin
پاسخ به  Hanita
9 ماه قبل

چه طور تو vip عضو شویم؟

یسنا
یسنا
پاسخ به  Hanita
9 ماه قبل

لطفاا بگو چجوری عضو شیممم

دسته‌ها

26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x