راوی
لبهایش را عمیقتر بوسید، از هم جدا شدند و وحید با لذت به رژلب پخش شدهاش خیره شد:
_ نمیشه از داداشت اجازه بگیری امشبو خونه ما بمونی؟
کیمیا دستمالی از جیبش بیرون کشید:
_ که چی بشه اقا؟ بازم بریز بپاش؟
وحید که از مثالش خوشش امده بود لبخند عمیقی زد و به سمتش خم شد:
_ میگم کیمیا نظرت چیه همینجا یکم بریز بپاش کنیم به قول خودت؟ تو ماشین هم فانتزی جالبی میشهها!
کیمیا با چشمان گشاد نگاهش کردم و لب هایش را با دستمال تمیز کرد:
_ دیوونه یهو یکی میاد سروقتمون چیکار میکنی؟
وحید دستی در هوا تکان داد:
_ کی بیاد اخه؟ زنمی بابا، دلم میخوادت، قباد پدرسگ هم ول کن من نیست…بایا رفیقت بودم قبل از برادرزن شدن!
کیمیا از دیدن عجز وحید خندید و گفت:
_ اینجا نمیشه که تو مسیر خونهایم، یهو داداشم بیاد ماشینو ببینه، میاد سراغمون و بعد داستان میشه!
وحید که از گرفتن رضایت نصفه نیمهی کیمیا خوشنود بود، با نیش باز شده خودش را سمت کیمیا کشید:
_ خب یعنی، من برم یه جا دیگه…یکم شیطونی کنیم؟
کیمیا با خجالت رو گرفت و وحید هم سرخوش خندید، چانهاش را چنگ زده سرش را سمت خود چرخاند و محکم بوسهای روی لبهایش نشاند.
_ نوکرتم به مولا…عشق منی تو!
کیمیا کهاز لحن پرذوقش خندید، استارت زد و ماشین را حرکت داد، وارد چند کوچهی تنگ اطراف شدند و در نهایت مقابل یکی از بنبستها نگهداشت.
در حرکتی دست دراز کرد و صندلی کیمیا را خواباند، کیمیا که از حرکتش شوکه بود، هینی کشید:
_ هیــی، چیکار میکنی دیوونه؟
وحید هم رویش خیمه زد و سر در گلویش فرو برد:
_ میخوام خانوممو بخورم، ای بابا، تو چیکار داری…
سپس با لذت شال کیمیا را کنار زد و لبهایش مشغول بوسیدن و مک زدن گردنش شد، دکمههای مانتویش را به ارامی باز میکرد و با لمس دستانش روی سینههای کیمیا، دخترک را خمار میکرد و چشمانش مدام نیمه باز شده و گاهی نالهی ریزی سر میداد!
همین واکنشهای لذتبخش کیمیا، وحید را جریتر میکرد تا ادامه دهد، مانتویش را کامل باز کرد و سینههایش را چنگ زد، سر پایینتر برد و قفسه سینهاش را بویید:
_ اومممم…خدا، بوی بهشت میدی!
سپس لبهایش را روی سینهاش گذاشت و مشغول بوسیدن شدن، لکههای کبودی داشتند خود را نشان میدادند و از دور فریاد میزد، که مهر و نشاند وحید است!
نالههای کیمیا دیگر دست خودش نبود و هر لحظه بیشتر میشد که دست وحید میان پاهایش سر خورد، درحالی که لبهایش با سینههای سفید و درشتش در حال بازی بود، انگشت دست ازادش میان پاهایش داشت بازی میکرد.
طوری که نالهی کیمیا دوبرابر شده بود و صدایش اگر شیشهها باز بود، به همسایهها میرسید!
با باز شدن کمربند وحید، کیمیا چشم باز کرد و با لذت گفت:
_ آی وحید، دارم میمیرم…
وحید با لذت لبهایش را به کام کشید و شلپار خود را کمی پایین کشید، سپس با کمک کیمیا سلوار او را هم تا زانو پایین داد و دستش دوباره در نقاط حساسش چرخ حورد، کشالههای رانش را نوازش میکرد و عضو مردانهاش را به بدنش میکشید.
کیمیا را رسما داشت دیوانه میکرد، نالههایش و از خواستن گفتنهایش، وحید را دیوانه میکرد و دوست داشت کیمیا تا صبح برایش از این خواستن بگوید!
اما دیگر خودش از تحریک شدن زیاد، درد به تنش پیچیده بود، که طاقت نیاورد و خودش را به کیمیا فشرد. جیغ سرشار از لذت کیمیا هم باعث شد سرعتش را بیشتر کند.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اگر اصلا نیاییم این سایت و این مطالب پورن نخونیم ادمینش ۱ماه برای هر ۵ خط رمانش انقدر علاف نمیکنه آدمها خودشون خیلی جاها باعث بی احترامی به خودشون میشن منبع درآمدشون ببرید بالا اول خودتون آدم حساب نمیکنند
حالا خوبه پارت اول این رمان شروعش مثل همین پارت بوده (هرچند سربسته).. نمیدونم اینهمه انتقاد واسه چیه؟
جالبه بقیهی رمانها رو روی سایت قرار میدی ولی حورا رو ، نه
ماهرخ گذاشتی،گرداب و و و
لطفا سریعتر روی سایت قرار بده
آخه ادمین کی به نظر مخاطب اهمیت داده که این بار بده
دوست داره فقط اذیت کنه مارو؟
خدایا چه گناهی کردیم که این رمان به پست ما خورد
مزخرف اندر مزخرف اندر مزخرف به توان بی نهایت
کجا میتونیم نسبت به ادمین اعتراض کنیم؟واقعا این سطح از بیاحترامی به مخاطب قابل درک نیست هروقت دوست داری پارت میدی هروقت دوست نداری نمیدی…گفته شده توی vip نویسنده موضوع داستان تا خیلی پیش برده پس چرا شما یا پارت کوتاه میزاری یا اصلا پارت نمیدی؟زمانی هم که پارت نمیدین حتی جبرانش هم نمیکنید توی پارتهای بعدی…شما کاملا خودخواسته و طبق اراده خودتون انتخاب کردین این مسئولیت رو نه به اجبار و زور ، پس هم به مخاطب هم به خودتون احترام بزارید و اینهمه با بینظمی باعث ناراحتی مخاطباتون نشید لطفا
سلام
Vip رو چرا من نميتونم پيدا كنم اگر ميدونيد بگين عزيزم ، واقعا حرصله ي مورچه اي پيش رفتن رو ندارم
متاسفانه منم اطلاعی ندارم وگرنه اینهمه معطل نمیکردم فقط یک کاربر گفته بود که بقیه ازش سوال کردن جواب نداد
خداییش این چیه ما میخونیم یا بدبختی حورا یا هرزه گی لاله یا ….. وحید کیمیا یا مغرور بودن قباد خداییش هیچ نکته مثبتی تو رمانش نیست با این پارت جوری ازش زده شدم که از هیچ رمانی اینطوری زده نمیشدم چصی پارت میدی حداقل یکمم راجب حورا میگفتی شخصیت اول رمان
محتواش تو حلق نویسنده
همش شد سپس مگه انشاست
چرا حس می کنم این رمان دیگه دست نویسنده اولی نیست ؟
آخه تو پارت های اول هم اینقدر با جزئیات این چیزا نوشته نشده … تو پارت های اول سریع آیت موضوع کات شده یا سربسته بوده ولی درباره کیمیا و وحید واقعا احساس می کنم اینا نوشته اون نویسنده ای نیست که قلمش ما رو جذب خودش کرد
ای ای حالم بهم خورد
حالا دوستان یه خاک تو سریه دیگه …. نمی خواد اینقدر حرص بخورید عه🗿🤌💔
فقط منم که با خوندن این رمان دارم خنده ی عصبی میکنم 🤌🙂😂
مزخرف اندر مرحرف به جز این چی میتونه باشه
واقعا متاسفم برای این خزعبلاتی که فقط و فقط جونای بد بخت رو تحریک و ترویج به یک سری تابوات میکنید آخه همین چرندیات رو مینویسید که زندگی خیلیا تحت شعاع قرار دادید دوستان نخونید این رو
پارت که کم میدی
دو خط هم بیشتر نمینویسی
در کل ارزش برای مخاطب قائل نمیشی
زمان هم که جلو نمیبری یا حورا داره درس میخونه یا کیمیا با وحید…. استغفرالله
یا لاله هرزه که هنوز بچه تو شکمشه حداقل یه ماه هم بهش اضافه نکردی
واقعا یه روند تکراری و کند مضخرف 😑😑😑😑
اسمت چقد قشنگه👏😆😆
چقدر پر محتوا😐😐 خاک ت سر اون اقای…… 😐😐
دیگه این آشغالونخونین🙃😉
الان حورا کجای داستان بود؟😎
😶😶😶
واقعا چی باید گفت؟؟؟؟
بابا اینا اگه رمان نویس بودن که چاپ میکردن. فقط پورن فقط آموزش هرزگی.بنده خدا مخاطبای این رمان کوفتی،نوجونا هستن.درک کن اینو