رمان حورا پارت 12

3.7
(3)

 

 

صدایم از بغض لرزید و هجاها نصفه نیمه از هنجره ام بیرون آمدند، سرم را بالا انداختم:

 

-نه، خوب نیستی، از صورتت معلومه درد داری.

 

بدون گرفتن نگاهش زبانش را تر کرد، با قلبی مالامال از غصه سر روس سینه اش گذاشتم:

 

-ببخشید قباد، تقصیر من بود افتادن و درد کشیدنت، نباید توی این شرایط ازت رو می گرفتم؛ باید میومدم کمکت.

 

با گذشت چند ثانیه دست قباد دورم پیچید و همانطور که نوازشم میکرد کنار گوشم پچ زد:

 

-حورا… الان میریزه! فرش مامان کثیف شه هم تو گردن میگیری؟

 

با «هیــن» کش داری دست رو دهان گذاشتم و در جایم نیم خیز شدم:

 

-خدا مرگم بده! الان کلیه هات از کار میوفتن، پاشو بریم…

 

با خنده صدا داری دستش را بالا آورد و کمک کردم از جا برخیزد

 

خنده ای که میدانم واقعی نیست… فقط برای گریه نکردن من است.

 

به محض ایستادن آخ بلندی گفت و یک زانویش خم شد.

 

بی مکث دستش را دور گردنم انداختم و با گرفتن کمرش مانع افتادنش شدم.

 

 

 

صورتی که رنگ و رو گرفته بود، دوباره سرخ شد و دل من را آشوب کرد.

 

همانطور که ریز ریز قدم بر میداشت دندان بهم فشار میداد.

 

نگران بودم که دوباره اسیب دیده باشد؛ با بغض و دلشوره حرف دلم را به زبان آوردم:

 

-قباد… چرا… چرا اینجوری راه میری؟ نکنه… نکنه بخاطر منه؟

 

تقریبا به دستشویی رسیده بودیم.

بازهم اشک صورتم را خیس کرد و صدای بینی بالا کشیدن من سکوت خانه را می شکست.

 

-آره قباد؟ چون افتادی باز درد داری؟

 

همانطور که یک دستش را به دستگیره در بند کرده بود غرید:

 

-میشه انقدر گریه نکنی؟

 

نمیخواستم بیشتر از این ناراحتش کنم، بغضم را مثل کاکتوس بزرگی بلعیدم و با پشت دست اشک هایم را پس زدم.

 

قباد دمپایی ها را پوشید و کامل داخل سرویس رفت، خواستم پشت سرش بروم که با گرفتن در مانعم شد:

 

-کجا؟

 

-بیام… بیام کمکت دیگه…

 

اخمش شدت گرفت:

 

-هنوز در این حد دیگه چلاق نشدم، خودم از پسش برمیام.

 

و بعد در را بست.

 

 

 

با لبی برچیده همانجا کنار دیوار چنبره زده و زانو هایم را بغل گرفتم.

 

احساس بی معرفت ترین همسر دنیا را داشتم…

چطور دلم آمد که با بی محلی به او پشت کنم؟

 

با صدای در دستشویی در جا جهیدم و منتظر آمدنش ایستادم.

 

در را که باز کرد زیر بغلش را گرفتم و دوباره قدم به قدم با هم سمت تخت رفتیم.

 

روی تخت نشست و با آخ زیر لبی سرش را به بالشت رساند، پاهایش را روی تخت گذاشتم و پتو را تا روی سینه اش بالا کشیدم.

 

«مرسی» زیر لبش کمی دلم را گرم کرد.

 

کنارش روی تخت دراز کشیدم و روی پهلو به سمتش چرخیدم.

 

هردو در تاریکی با چشمانی باز خیره بودیم، او از پنجره خیره آسمان و من خیره نیم رخ صورتش.

 

دیدن صورت نسبتاً پرش دلم را برای لمس کردنش وسوسه کرد.

 

آهسته انگشت میان ریش سیاهش سراندم و پوست صورتش را با نوک انگشت لمس کردم.

 

سرانگشتانم هر کدام مارکوپولو کوچکی شده بودند برای لمس ریش هایش، تیغه صاف بینی اش و مژه های پر و فر خورده اش.

 

هنوز سیر و سفرم تمام نشده بود؛ میخواستم خط اخم های در هم گره خورده اش باز کنم که با «نوچ» کلافه ای سرش را عقب برد:

 

-آروم بشین بچه

 

 

 

با صدا بینی‌ام را بالا کشیدم و پلک روی هم گذاشتم، حورای سر شب برای خودم هم ناشناخته بود!

 

انگار که قباد هم این ناراحتی رو حس کرده بود، با بیشتر کردن فشار دستش تنم را کمی بالا تر کشید و سر به سمتم چرخاند:

 

-گفتم بهش فکر نکن دیگه حورا خانم!

 

نگاهش روی صورتم گشت زد و با انگشت زمختِ مردانه اش رد پای اشک را از گونه تر شده ام پاک کرد.

 

خیرگی اش روی صورتم کش دار شد و آهسته به سمت لب هایم رفت.

 

با نزدیک شدن سرش آهسته پلک بستم، گرمای سوزان نفس هایش خبر از نزدیک شدنش داشت و نرمی لب هایش بود که به این فرضیه شیرین مهر اثبات کوبید.

 

بوسه ای کوتاه و عمیق روی لب هایم نشاند و تن دردناکش را با آخ زیر لبی عقب کشید.

 

سنگینی گچ پایش حرکاتش را محدود کرده بود.

 

خواستم به جای خود بازگردم و سر جای خود بخوابم که با صدایش مانعم شد:

 

-کجا! کل روز رو بخاطر کارا و شرایط پایین پیشم نیستی، اقلاً الان که خودمونیم بمون کنارم.

 

 

لبخند می‌زنم.

 

با قلبی به تپش افتاده کنارش جا گرفتم و با حرکت نرم سر انگشتانش بین موهایم، به خواب رفتم.

***

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۸ ۱۷۱۷۲۴۵۸۱

دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۵۵۲۰۶۸۰

دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن،…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
IMG 20230128 233633 5352

دانلود رمان کابوک 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از…
رمان آخرین بت

دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۱۰۰۴۵۶

دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۱۵۴۸۴۳۵۵۶

دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
reyhaneh
reyhaneh
1 سال قبل

چرا پارت گذاری نمی کنید ؟ 🙁

Mehrsa
Mehrsa
1 سال قبل

چرا پارت نمیذاری

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x