رمان حورا پارت 130

3.7
(3)

 

 

 

 

 

 

سری به تایید تکان داد، این یعنی میگوید اما همچنان میخواهد بچه‌را بی‌اندازد!

او هم مثل من دیوانه شده بود، من از باردار نشدن و او از مدام باردار شدن…

 

با صدای زنگ موبایلم حواس هردو به میز جمع شد، به او نزدیکتر بود، خم شد و موبایل را به دستم داد:

 

_ ناشناسه!

 

به شماره خیره شدم، به ارامی لب زدم:

_ نمیشناسم…

 

تماس را وصل کرده کنار گوشم گذاشتم:

_ الو؟

 

سکوت پشت خط طولانی شد:

_ الو؟ بفرمایید!

 

کسی باز هم پاسخ نداد، کیمیا با سر اشاره کرد چیست و چه شده، اما صدای ارام نفس‌هایش را میشنیدم:

_ لطفا حرف بزنید…صدامو دارین؟

 

باز هم سکوت، احتمالا مزاحم تلفنی باشد! اخم کرده جدی گفتم:

_ اگه انقدر میترسی خودتو معرفی کنی دیگه زنگ نزن!

 

و تماس را قطع کردم:

_ چیشد؟

 

شانه بالا انداختم، موبایل را روی تخت پرت کرده به ظرف دست نخورده‌ی غذایم خیره شدم:

 

_ چمیدونم، مزاحم!

 

سری تکان داد، از جا برخاست و همراه با برداشتن سینی غذا گفت:

_ برم…با وحید قرار دارم!

 

لبخندی زدم:

_ برو…خوش بگذره!

 

چشمکی زد و همانطور که عقب عقب میرفت گفت:

_ فردا میریم مزون، یادت نره!

 

سری به تایید تکان دادم، بیرون رفت و من هم دراز کشیدم، باز هم به افکارم اجازه‌ی پیش‌روی دادم…

 

 

 

 

 

دانای کل

 

 

 

بند کیفش را چنگ زد و به ارامی روی صندلی نشست:

_ سلام…

 

در ماشین را بست، وحید با لبخند و نگاهی پر از عشق خیره‌اش شد:

_ علیک سلام خانوم…خوبی شما؟

 

با لبخندی لرزان سر تکان داد:

_ خوبم…تو خوبی؟

 

جوابی که از وحید دریافت نکرد سر بالا کشید، اخم‌های در هم وحید ترساندش، رنگ از رویش پرید و همانگونه خیره‌ی اخم‌ها و نگاه نامفهوم وحید شد:

 

_ کیمیا؟ چیزی شده؟

 

اب دهانش را قورت داد و سری به طرفین تکان داد:

_ نه…نه، چیزی نشده، چی میخواد بشه؟

 

وحید سری تکان داد و استارت زد:

 

_ خب…ماچ منو ندادی!

 

میان ترسش خنده‌ای کرد، به سمت وحید خودش را کشید تا گونه‌اش را ببوسد امل طبق معمول، وحید سر چرخانده لب‌هایش را تند بوسه زد:

 

_ کیمیا یه جوری شدی، مطمئنی خوبی؟

 

اب دهانش را قورت داد، هنوز اخم‌هایش را داشت اما انگار سعی میکرد مسالمت‌آمیز بپرسد:

 

_ خوبم…راه نمی‌افتی؟

 

وحید نگاه دیگری به او انداخت و شکاک سری تکان داد، ماشین را به حرکت دراورده گفت:

 

_ حالا کجا بریم؟

 

دست خودش نبود که سریع پاسخ داد:

_ شهربازی!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240620 153509 151

دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو 2.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۶۴۵۸۳۷

دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای…
IMG 20240701 230458 934

دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح 4 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر…
رمان گرگها

رمان گرگها 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۲ ۱۱۲۵۳۶۰۸۸

دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..
IMG 20240701 112102 217

دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی 4.3 (13)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۵ ۲۲۲۸۱۵۶۲۸

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که…
IMG ۲۰۲۱۱۰۲۱ ۲۱۵۴۳۱ scaled

دانلود رمان اسمارتیز 5 (1)

2 دیدگاه
    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۷ ۱۰۲۷۲۵۰۲۱

دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ترانه
ترانه
8 ماه قبل

چرا انقدر دیر اپرت میزاری کلا رمانت از جذابیت افتاد وتی هفته ایی یه یار یالا یه پارت دوکلمه ای میزاری

کفتر کاکل به سر های های
کفتر کاکل به سر های های
8 ماه قبل

اگه حورا نصف جذبه و ابهتی که نسبت به غریبه ها داشتو نسبت به گوه خوریای قباد و مادرشوهرش داشت الان وضعش این نبود…

به تو چه 😐
به تو چه 😐
8 ماه قبل

احتمال داره که اون پسره که مزاحم حورا بود از خانواده ی حورا باشه مثلا برادری پسر عمویی چیزی

Ana
Ana
8 ماه قبل

خب اين رمان هم رفت جز ليست رماناي سياه از محتواي چرت مسخره و حاشيه اي … اسم نويسنده رو نبايد گذاشت اصلا رو چنين افرادي … كلمه ي نويسنده حرمت داره .، كلا محور اين داستان روي كيميا ميچرخه و شهوت …. دكمه ي اين رمانو بزنين

محمد
محمد
8 ماه قبل

من که حس می کنم خانواده حوراس

♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

خاله من هفته دیگه عروسیشه حالا دو هفته پیش بهمون گفت که فهمیدیم عروسیشه حالا حورا فقط ۱۰ پارت سر وحید لباساشه

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط فاطمه موحدی
♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

چصی پارت

lilo
lilo
8 ماه قبل

ار موقعی ک مدرسه ضروع شده چیزی برای گفتن ندارم😅😂

Nasrin
Nasrin
8 ماه قبل

🤮 از این رمان بی محتوا

. .........Aramesh
. .........Aramesh
8 ماه قبل

چرا من فکر میکنم اونی که به حورا زنگ زد قباد بود حس میکنم از دلتنگی حورا زنگ زده تا فقط صداشو بشنوه نمیدونم چرا با وجود کارای حیوانانه قباد همچین فکر دادم
کیمیا هم با وحید میره پارک تا بگه حاملس

ساقی
ساقی
پاسخ به  . .........Aramesh
8 ماه قبل

به نظر منم کسی که زنگ زد قباد بود شاید واسه دلتنگی شایدم میخواست حورا رو امتحان کنه
اون پسره مزاحم چی شد؟همون که تو عقد وحید و کیمیا بود یخ مدت پیله کرده بود؟

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  ساقی
8 ماه قبل

من چمیدونم نویسنده قاطی کرده کلا اون پسره گم و گور شوده

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x