رمان حورا پارت 15 - رمان دونی

 

 

جلو آمد و مقابلم ایستاد. برای دیدنش سر بلند کردم.

 

از من بلند تر و هیکلی تر بود. در چشم‌هایم عمیق زل زد و گفت:

 

– شوهرت مال من بود حورا خانم. تو قاپشو دزدیدی، من و قباد سال‌ها عاشق هم بودیم. نمی‌دونم تو چیکار کردی که تورو گرفت ولی این رو بدون که جایی این‌جا نداری…این زند…

 

خشمگین چشم‌هایم را بستم و سعی کردم یه خودم مسلط شوم. آخرین چیزی که می‌خواستم درگیر شدن با لاله بود.

 

آن هم جلوی مادر قباد و خواهرش که منتظر بهانه‌ای بودند تا بین من و قباد را خراب کنند.

 

– قباد الان شوهر منه. لطفا مواظب رفتارهات باش لاله. ازت خواه…

 

با گیر کردن موهایش لای مشت لاله جیغی کشیدم که تکانی به سرم داد.

 

– خفه شو دوهزاری. کی هستی که بهم بگی چطور با پسر خالم رفتار کنم…

 

موهایم را بیشتر کشید که از درد ضعف کردم. دستش را چنگ زدم که با دادی رهایم کرد. عقب رفتم و نفس نفس زنان خیره‌اش شدم.

 

– پسر خالت شوهر منه. اجازه نمیدم بهش نزدیک بشی…

 

با یورش دوباره‌اش به سمتم عقب عقب رفتم که کمرم به یخچال خورد. مقابلم ایستاد و انگشتش را جلوی صورتم تکان داد.

 

– حورا من می‌دونم چطوری قاپ قباد رو دزدیدی. عین فاحشه ها واسش لنگ باز کردی و اون ساده هم مجبور شد بگیرت… توی جند…

 

نمی‌دانم چه شد فقط وقتی به‌ خودم آمدم که کف دستم به خاطر زدن لاله به گزگز افتاده بود.

 

– چی شده اینجا؟ لاله عزیزم…

 

لاله با شنیدن صدای مادر قباد بغض کرده به سمتش رفت و خودش را در آغوشش انداخت.

 

– این دختره به زور منو گرفته بود و بهم می‌گفت که می‌خوام به شوهرش نزدیک بشم.

 

 

 

مات و متحیر خیره‌ی فیلم بازی لاله شده بودم که با حضور قباد بالای پله‌ها از جا پریدم. تنها آمده بود؟

 

سراسیمه قصد رفتن به سمتش را داشتم که با صدای دادش میخ‌کوب شدم.

 

اخمی حواله‌ام کرد که مادر لاله از پشت سرش نمایان شد و با دیدن لاله‌ی گریان دو دستی در صورتش کوبید و روی پله‌ها نشست.

 

– لاله مادر چی شده؟ جونم رفت دختر…

 

لاله از آغوش مادر قباد فاصله گرفت و با لوسی تمام بینی‌اش را بالا کشید. انگشتش را به سمتم کشید و گفت:

 

– می‌خواست نمک بریزه تو غذا شورش کنه چون از ما خوشش نمیاد.

بعد از دستش گرفتم بهش گفتم حورا جان این کارا خوب نیست…ما یه خونواده‌ایم…

 

دهانم از حرف‌هایش باز ماند. مارموز عوضی!

 

– منو کوبید به یخچال و گفت که می‌خوام دل قباد رو ببرم. اخه خاله تو بگو…من اینقدر بی‌شعورم به مرد زن دار نگاه کنم؟

 

دندان روی هم ساییدم. جلوی خودم آویزان قباد می‌شد و حالا می‌گفت که…

 

جلو رفتم و گفتم:

 

– دروغ میگه. خودش شروع کرد. من هیچی نگف‌.‌..

 

با یورش مادر لاله به سمتم لال شدم. موهایم را در دستش گرفت و کشید. جیغی زدم و سعی کردم خودم را جدا کنم.

 

– به دختر من انگ می‌چسبونی؟

فکر کردی همه مثل تو واسه پسر مردم تور پهن می‌کنن؟

پسری که سهم یکی دیگه بود.

 

– خاله ولش کن زنمو. از دست شما چه غلطی بکنم من…

 

با داد قباد مادر لاله موهایم را رها کرد. از فرصت استفاده کردم و از آشپزخانه بیرون خزیدم. بعید نبود سه نفری کتکم نزنند.

 

 

 

– صبح و شب از دستتون آسایش ندارم. سه ساله ازدواج کردم یه روز خوش ندیدم من…

هر روز بحث و دعوا.

مامان همش زن گرفتنمو می‌زنه تو سرم…زنمم قهر میکنه میره رو اعصاب من.

 

من روی اعصابش بودم؟ اشک به چشم‌هایم هجوم آورد. حتی نگاهمم نمی‌کرد. نگاهش میخ لاله‌ی گریان بود.

 

– بسه جمع کنید این کاراتونو…بذارید یه روز خوش داشته باشم. با همه ی شمام.

 

مادرش به سمتش رفت.

 

– ای خدا بزنه تو کمرم روزی که اینو واست گرفتم که این جوری روزگارمونو سیاه کنه. همش تقصیر منه.

 

به دهان قباد خیره شدم. انتظار دفاع نداشتم فقط یک ساکت شو…یک نه…فقط یکم اخم حواله‌ی مادرش کند برای من کافیست.

 

ولی…تنها پوفی کرد و همراه مادرش به اتاقمان رفت. یکه خورده سرجایم میخ شدم که لاله پوزخندی زد و درحالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت:

 

– هیچکی نمی‌خوادت بدبخت. شوهرتم از دستت خستس. چرا موندی؟

 

این را گفت و همراه مادرش بالا رفتند. تنم را روی مبل رها کردم. صورتم را بین دستانم قایم کردم و از ته دل گریه کردم.

 

گناه من چه بود؟

 

از دار دنیا یک شوهر داشتم که آن هم از من خسته شده بود.

 

– چتونه داد می‌زنید؟

 

سر بلند کردم. کیانا خواب‌الود مقابلم ایستاده بود. دستم را روی صورتم کشیدم و با صدای گرفته‌ای زمزمه کردم:

 

– هیچی.

 

سرش را تکان داد و به اتاقش برگشت. روی مبل دراز کشیدم. سه تا زن که از من متنفر بودند کنار شوهرم جولان می‌دادند و بد من را می‌گفتند.

 

عشق قباد نسبت به من چقدر زیاد است که کم نیارد؟

 

 

 

روی همان مبل خوابم برد. با تکان های شدیدی چشم باز کردم که لاله را بالای سرم دیدم.

با دیدن چشم‌های بازم اخم کرد و گفت:

 

– بلند شو خراب کاریت رو توی آشپزخونه جمع کن خانوم. همه جا نمکه.

 

خمیازه‌ای کشیدم و نشستم. دست درون موهایم فرستادم و گفتم:

 

– تو که اینقدر عاشق و نگران این خونه‌ای خودت جمعش کن.

 

از کنار لاله‌ی متعجب رد شدم و به سمت اتاقمان رفتم. با هر قدم که نزدیک‌تر می‌شدم یا رفتار قباد می‌افتادم و چشم‌هایم برای گریه التماس می‌کردند.

 

جلوی خودم را گرفتم و وارد اتاق شدم. قباد خوابیده بود و مادرش در حال نوازش سرش بود.

 

با دیدن من اخم وحشت‌ناکی حواله‌ام کرد که گفتم:

 

– می‌خوام رو تخت بخوابم. قباد هم خوابه. فکر کنم لاله خانوم هم گرسنش باشه…

 

غیر مستقیم از او طلب رفتن کردم. نه تنها نرفت، بلکه هیکل چاقش را روی تخت کنار قباد کش داد.

 

پوزخندی زدم و به سمت تخت رفتم. آن طرفش دراز کشیدم و چشم بستم که تخت تکان خورد. دستی دور کمرم پیچید و بعد صدای قباد آمد.

 

– مامان…این‌جا چرا خوابیدی، بلند شو برو تو اتاقت.

 

زهرخندی زدم. دست قباد را از دور شکمم باز کردم که با شدت بیشتری مرا به خودش چسباند.

 

– مادر می‌خوام پیشت بمونم. یه وقت چیزیت نشه.

 

– حورا هست. شما برو استراحت کن.

 

فشار دستش نشان از این بود که می‌خواست حرف بزند ولی من نمی‌خواستم‌. دلم نمی خواست حتی اسمم را به زبان بیاورد.

 

قلبم از حرف‌هایش به درد آمده بود. کاش جلوی بقیه مرا خار نمی‌کرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به من نگو ببعی

  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی تخس و شیطونش به اسم رادمان ملکی اتفاقاتی براش میوفته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به تو چه
به تو چه
1 سال قبل

حورا چقد اسکوله یزره دهن باز نمیکنه عین لال ها میزاره هر عوضی بهش توخین کنه اون شوهر بیشعور کثافتشم معلوم نی چشه از زنش دفاع نمیکنه این واقعا شوهرههه حیوونه نخ شوهر

Ftm
Ftm
1 سال قبل

من اگر جای حورا بودم دهنی از این لاله ی بیشعورو قباد سرویس میکردم که نگو بعدم طلااااااق واایی چقد حرص خوردم از دست کاراااااش بجا اینکه بره تو اتاق میره تو آشپزخونه😑

Fateme
Fateme
1 سال قبل

وایی واییی یعنی خدایا منو انگور کن دختر انقدر دست و پا چلفتی انقدر بی دست و پا ؟؟فقط زرت و زرت میزنه زیر گریه به قول یکی از کار برا حدف شما اصن از نوشتن این رمان چیه ؟انقدر یه شخصیت زنو لوس و ضعیف کنی انقدر خرش کنی با دوتا حرف از همسرش ببخشش
منودهراونا میزننش بعدا هی از عشق قباد حرف میزنه اون اگه دوست داشت یدفعه هم که شده یدفعه فقط خیلی کار شاخی هم نکنه فقط بگه به مامانش تو کاری نداشته باش همین اصن دوست نداره بدبخت واییی خدا دارم میترکم از بس حرص خوردم فقطم تقصیره حورا هست از بس احمقه

Fateme
Fateme
1 سال قبل

نویسنده نمیدونم پارت بعدی چجوری نوشتی ولی التماست میکنم یعنی التماست میکنم ویراش بده اینجوری نباشه که با دوتا حرف قباد خر شه یا وقتی دوباره قباد یه بلایی سرش اومد ول کن شه وایسه قربون صدقش حپرا با حرفاش آتیش بزنه قبادو چمیدونم اصن بزنش فوشش بده
منو عقده ای نکن 😂

شوگا
شوگا
1 سال قبل

طلاق بگیر برو حورا این قربتی ها لیاقت ندارن آشغالا اه اه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x