رمان حورا پارت 212 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

باغ سیب داشتند. اما بی برگ و درخت بود، درواقع داشت جوانه میزد شاخه‌هایش، میشد تک و توک شکوفه‌هایی هم دید، اما برهنگی‌ باغ زیادی در چشم میزد.

 

هوا هم دو سویه شده بود، گاهی سرد، گاهی سوزناک، گاهی گرم و مرطوب.

بهار بود و در روایتی کوردی، شنیده بودم به این فصل میگفتند، «بەهاره شێته» کە یعنی بهار دیوانه!

 

پتوی مسافرتی را بیشتر به بازوهایم پیچیدم، گاهی احساس سرما میکردم، نمیخواستم ریسک کنم!

با اینکه اینجا همه چیزش عالی بود، اما باز هم آنتن ضعیفی که امکان برقراری تماس نداشت هم سخت بود. تنها بودن سخت بود، کسی نبود که بنشینی و سر غیبت کردن را با او باز کنی!

 

کاش کیمیا هم بود، نه؟

حس غریبی داشتم اینجا، طوری که گاهی میخواستم برگردم، زمان برگردد…اشتباهاتم را جبران کنم، اما حالا با خود میگویم، چه خوب بود که اشتباه کردم، یاد گرفتم، دیدم!

 

روی تنه قطع شده‌ی درختی که نزدیک رودخانه‌ی کوچک و روستایی بود نشستم. بیشتر به جوی آب شباهت داشت تا رودخانه، بزرگ و چشمگیر نبود اما صدای گذر آب لذتبخشش میکرد.

 

_ سردتون میشه اینجا…برگردین پیش خاتون!

 

نگاهم به سمت صدا چرخید، تازه چشمم به قسمتی از باغ افتاد، ردیفی درخت بودند، که به طرز جالبی قدشان فرق داشت.

مشخصا همه از یک نوع درخت بود اما اینکه اولینش از سمت چپ بلند قدتر از بقیه بود و به راست که می‌امد کوتاه‌تر میشدند.

 

و در انتها، او بود که داشت نهال کوچکی را کنار اخرین درخت میکاشت، اواخر اسفند بود، نناسب درخت‌کاری!

 

_ چه درختیه؟

 

حتی سر بلند نکرد نگاهم کند:

_ گیلاس، برگردین خونه.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 178

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
6 ماه قبل

بابا حالا که چند نفر از بیکاری دارن این رمان خیلی ساده رودنبال میکنن قدرشو بدون نه اینکه انقدر کش بده و چرت و پرت بنویس تا همه خسته بشن و رها کنن.این چرا باید رفته باشه تو باغ یه آدم مذهبی .این حورا خیلی پررو تشریف داره رفته خونه مردم بعد میمیره بخاطر حرف صاحبخونه حرمتشو نگه داره یه شال سرش باندازه چقدر بی ادب و قدرنشناس.

Armita
Armita
6 ماه قبل

من یه نظری دارم بیاید خودمون ادامه ی حورا رو بنویسیم نه؟
نظرتون چیه؟
شاید ما بتونیم بهتر از یه نویسنده ی حرفه ای عمل کنیم.
بابا لامصب این همه هیت داریم میدیم بهت این همه داریم میگیم داستانت رو داری بد پیش میبری و بسیار بی محتوا ست ولی کو گوش شنوا.
خلاصه که نویسنده انقدر که از حورا نوشتی دیگه حالم بد شد.
آقا یه سوال ، مگه قباد و حورا شخصیت های اصلی نیستن؟
پس چرا داری اینجوری پیش میبریش؟؟؟؟؟
خب پدصگ مادر***ه خار**ه ک*** درست بنویس دیگه اه…….. .

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط Setayesh Mohammadyari
سارا
سارا
6 ماه قبل

دقیقا”۱۰پارت قلمش گیرکرده رو جمله برگرد خونه محمدبه حورا ونگاه نکردنش تواگه نگاه کردن برات مهم بود خوب وامیستادی خونه تا قباد هی نگات کنه وای وای غش نکنی تن لشت خورا حالا ازنگاه نکردن

هانی
هانی
6 ماه قبل

چقد قلمت بد شده !!!
یعنی قبلا اینجوری بود من تا اینجا خوندم ؟
از خودم تعجب میکنم

دوس دختر وحید
دوس دختر وحید
6 ماه قبل

اگه حورا بخواد عاشق این تحفه سه و چمیدونم غیرتی بشه و چادر بزن و نمیدونم چی دیگه کلا نمیخونمش

ناشناس
ناشناس
6 ماه قبل

بین توصیف حشرات و بزی ها و تپه ها و نگاه نکردن پسر ملا
یکمم داستانتو پیش ببر
علاوه بر داستان قلمت هم روز به روز بیشتر پسرفت میکنه
برادر کوچیکم از تو بهتر انشا مینویسه

لی لی
لی لی
6 ماه قبل

خیلی مسخرس مردی که انقد مومنه که حتی مستقیم بهش نگاه نمیکنه تنهایی بیاد پیشش سر صحبتو باهاش باز کنه اونم درباره اینکه نگران یخ زدنشه

آیلین
آیلین
6 ماه قبل

چقدر پر محتوا😐😐
برگرد خونه گیر آوردی نویسنده؟😐

ماهلین
ماهلین
6 ماه قبل

کل این پارت نگاهم نمی‌کرد برگرد خونه😐😐

Anisa
Anisa
پاسخ به  ماهلین
6 ماه قبل

🤣 😂

♡ روا ♡
♡ روا ♡
6 ماه قبل

میشه از زبون قباد بره جلو خیلی زودتر به نتیجه می‌رسیم بعد من از زبون قباد رمان راحت تر میفهمم حورا قضیه باز میکنه ولی قباد میره سر اصل مطلب البته نمیدونم نویسنده توی ذهنش چیه ولی حس میکنم قرار نیست حالا حالا ها تموم بشه
قضیه لاله مونده پیدا کردن حورا مونده مادر قباد خاله قباد ما باید شرمندگیشونو ببینیم قضیه اون که مزاحم حورا شد مونده میشه به من بگید بین این‌همه قضیه آیا نیاز به محمد هم بود بیاریش وسط ما گناه داریم از بس بلا تکلیفیم

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط فاطمه موحدی
LADY SHIN
LADY SHIN
پاسخ به  ♡ روا ♡
6 ماه قبل

هر وقت درختا و رورخونه ها سبزه و حشرات روستا داستانشون تموم شد به امید خدا نوبت به ایل و طایفه قباد هم میرسه این چ کصشری بود نوشته؟ گیر اورده خودش رو ؟ چهار خط هم سر جمع ننوشته بعد نشسته درمورد جاذبه های گردشگری روستا و زبان کوردی زر زده
سرمو کجا بکوبم در مورد ترتیب رنگ و قد و هورمون جیبرلین درختا هم نوشته

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  LADY SHIN
6 ماه قبل

قشنگ درکت میکنم نمیدونم نویسنده ما رو چی گیر آورده شبکه مستند نیست که رمانِ

Bahareh
Bahareh
6 ماه قبل

چه بی محتوا میشه این مثلا رمان وقتی از زبون حورای بی مصرفه. حالام میخواد رو این پسره کلید کنه نویسنده لابد.اصلا نمیدونم چرا این رمان و دنبال میکنم وقتی هیچ پیشرفتی نمیکنه به خدا انگار خولم.

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x