رمان حورا پارت 220 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

وقتی چشم باز کردم، صدای ورق زدن می‌آمد. گیج اخمی کردم تا نور پنجره آزارم ندهد، در جایم که نشستم، محمد را دیدم، تقریبا پشت به من نشسته بود، کتاب‌هایم مقابلش بود و داشت با کنجکاوی نگاهشان میکرد.

 

لباس‌هایم مناسب بودند، فقط شال به سر نداشتم. به ارامی در جایم نشستم:

_ سلام…

 

نیم نگاهی به سمتم انداخت، نیم نگاهی که به سمت صورتم نیامد:

_ سلام، ظهرتون بخیر…

 

لب گزیدم، ظهر بود، او اینجا چه میکرد؟ ظهرها مگر کار نداشت؟

_ ممنون…پیغامم رو رسوندین؟

 

محمد سر به تایید تکان داد و بالاخره دل از کتاب‌هایم کند:

 

_ کنکور، فکر میکردم برای شما یکم دیر باشه؟

 

سری به تایید تکان دادم:

_ اره، راستش…قصد دارم از اول بخونم، قبلا درس خوندم!

 

ابروهایش بالا پرید:

_ واقعا؟ اراده‌ی قوی‌ای دارین پس…

 

چرا نمیگفت وحید چه گفته؟

_ ممنون، اقا محمد…وحید چی گفت؟

 

نفس عمیقی کشید و کاغذی به سمتم گرفت، همان متن سفارشاتم به وحید بود. از دستش گرفتم:

 

_ گفت برات اوکی میکنه همشو…اما یه چیز دیگه هم گفت!

 

منتظر نگاهش کردم، از جا برخاست:

_ گفت، قباد فهمیده نیستی، دنبالت گشته اما پیدات نکرده، ما هم چیزی بروز ندادیم، اما حال و روزش عجیبه…عصبانی نیست، انگار بیشتر غمگین و شکسته‌س!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 224

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
24 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
7 ماه قبل

چه خبر جدیدی واقعا
قباد فهمیده تو نیستی دنبالت گشته پیدات نکرده😂

فاطمه
فاطمه
7 ماه قبل

به نظرم خودمون نفری یه پارت بنویسیم و این داستان مزخرف رو تموم کنیم والا بخدا.

آرام
آرام
7 ماه قبل

جدی میفرمایید؟

Zahraaaa
Zahraaaa
7 ماه قبل

نمیدونم کی ستاره میده واقعا ب این رماننننن با این پارت دهی بدش🙂😀

نازنین
نازنین
7 ماه قبل

سلام بچه ها خیلی خودتون رو اذیت نکنید بعضی ها به شعور خواننده ها توهین میکنن پس به نظر من رها کنید همچین داستان قوی ای نیست از این زیبا تر وقلم بهتر هست که هم به خواننده ونظر توجه دارن وهم قلم شون زیباست نه همش تکرار وچند کلمه

Targol
Targol
7 ماه قبل

بنظرم دیگه اصلا نظر ندید بچه ها ،وگرنه فکرمیکنن تشنه خوندن رمانیم هروقت دوست داشتن پارت میدن خیلی هم کم پارت میدن دیگه نظر ندید تا جایی هم که میتونید رمانایی که نویسندشون اذیت میکنه نخونید.

مریم گلی
مریم گلی
7 ماه قبل

نویسنده جون خسته نباشید دلاور خیلی پارت طولانی بود مغزم درد گرفت😁

بانو
بانو
7 ماه قبل

😂 😂 😂 😂 همه ی خواننده های این رمان فشار خون گرفتن انقد حرص خوردن 🤦نویسنده جان اگه نمیتونی بیا ما کمکت کنیم این لعنتی رو تمومش کنیم😐😒

ترانه
ترانه
7 ماه قبل

بعد چهار روز همیننننن؟
واقعا همییییننننن.

نام نامدار
نام نامدار
7 ماه قبل

اگه من به این رمان امتیاز میدم به‌خاطر رمان نیست
بیشتر به خاطر ادمین عزیزمون فاطمه جون که حداقل با این پارت گذاری نویسنده رمان از یادش نمیره

نام نامدار
نام نامدار
7 ماه قبل

پارت های نا منظم و کوتاه
نویسنده ی محترم میدونیم که این رمان رو به صورت رایگان در اختیار ما میزاری ولی ما مجبورت نکرده بودیم یااز همون اول در قبال پول رمان رو به اشتراک میزاشتی یا اگه قراره به خاطر اینکه رایگانه هر وقت که دوست داشتی پارت بدی و منت بزاری اصلا رمان رو شروع نمیکردی

خسته
خسته
7 ماه قبل

بعد از ۴ روز یک مثقال و دو سه جمله شد یه پارت از رمان. عالیه دیگه واقعا حرفی ندارم

سارا
سارا
7 ماه قبل

خخخ باز اززبان حورا داره برا کنکوردرس میخونه گندت بزن خودت وکنکورت

بی نام
بی نام
پاسخ به  سارا
7 ماه قبل

حالا حورا هیچ محمدم بهش اضافه شد

هانی
هانی
7 ماه قبل

واقعا نمی‌دونم به چه دلیل هنوزم دارم اینو میخونم
برای خودم متاسفم

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

واقعا چه پارت طولانی بود🫥🫥
این که شد یه بند
حداقل یه کم بیشتر بذارید که بشه اسمش رو پارت گذاشت

...
...
7 ماه قبل

خواهش میکنم از همه‌‌ی شما
نه کامنتی بزارید نه امتیازی مگر تک ستاره.
ما در این یک سال هر نارضایتی بود رو
کنار تمجیدها با هر لحنی گفتیم. دیگه کافیه
الویت اول اعصاب و عفت کلام خودمون.

آخرین ویرایش 7 ماه قبل توسط ...
♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

توی پارت بعدی :
حورا شوکه شد یعنی قباد من را هنوز دوست داشته که با نبودنم شکسته شده شاید هم چیزی از لاله فهمیده

♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

نمیتونی اون شال بی صاحالتو سرت بزاری تا ما نخواهیم مجبور شیم یه دور دوباره راجب شال نزدنت بشنویم

Mamanarya
Mamanarya
پاسخ به  ♡ روا ♡
7 ماه قبل

😂😂😂😂😂😂😂

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  Mamanarya
7 ماه قبل

دیگه نویسنده نمیدونه چی بگه

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  ♡ روا ♡
7 ماه قبل

رفته روستا خونه مردم مزاحم شده یه شال دو گرمی ام سرش نمیکنه آخه تو میمون کی بودی؟؟؟؟؟

نازنین
نازنین
پاسخ به  ♡ روا ♡
7 ماه قبل

واقعا منم موافقم چه خبره چرا همش اسرار داره که این جلو محمد بی حجاب باشه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  نازنین
7 ماه قبل

بعد جالب اینجاست من یادمه اگه اشتباه نکنم جلو وحید شالشو میزد

دسته‌ها
24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x