رمان حورا پارت 329 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

بی راه نمیگفت، سر تکان دادم و با هم به سمت پاساژ رفتیم، پیاده روی امروزم در پاساژ گردی خلاصه میشد.

 

همه‌ی مغازه‌ها را تا توانستیم گشتیم، وارد هر مغازه که میشدیم هم سریع صندلی‌ای پیدا میکرد و من را مینشاند، و با فروشنده تمام اجناس را نشان میداد تا بپسندم.

 

وقتی رنگ‌های شاد، صورتی، قرمز، یاسی و بنفش را برمیداشتم، رنگ نگاهش بیشتر تغییر میکرد، چشمانش برق میزد و حتی یکبار دست جلوی دهانش گذاشت و سعی کرد بغض بی موقعش را پنهان کند.

 

انگار واقعا نمیدانست بچه دختر است، چقدر تلاش کرده بود بفهمد و حالا، حالا با این نقشه و اوردنم به پاساژ میخواست بفهمد؟

درواقع به هیچکس نگفته بودم بچه دختر است…شاید با این امید که اولین نفر، پدرش بفهمد!

 

_ حورا ببین این قشنگه؟

 

نگاهم را به لباسی که نشان داد، سپردم. عروسک خرسی کوچکی بود، سفید بود و پاپیونی صورتی وسط گوش‌هایش داشت:

 

_ قشنگه!

 

سریع برداشتش و روی باقی وسایل گذاشت، بعد از حساب کردنش، تصمیم به رفتن گرفتیم، از پاساژ بیرون نیامده بودم که دستم را کشید، برگشتم و منتظر نگاهش کردم، دستش را دور کمرم گذاشت:

 

_ بریم یه چیزی بخوریم…کافه‌ی پاساژ همینجاس!

 

سر تکان دادم، خواستم فاصله بگیرم که فشار دستش روی کمرم بیشتر شد، و بعد لب‌هایش به شقیقه‌ام چسبید، حس بدی میگرفتم.

نه از لمس کردنش، ابدا!

 

جز دوست داشتن حسی نداشت اما…فکر اینکه این ها بازی جدیدش باشد حالم را بد میکرد، حس بازیچه شدن داشتم، حس اینکه باز هم دارم بازی داده میشم، باز هم قرار است گول بخورم و این‌ها…اذیتم میکرد!

 

روی صندلی‌ای که برایم عقب کشید نشستم، روبه‌رویم نه، بلکه کنارم جا گرفت و وسایل خرید را روی صندلی مقابل گذاشت، گارسون که آمد رو به من گفت:

 

_ چی دوس داری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 171

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوای جنون pdf از نیلوفر رستمی

  خلاصه رمان :       سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص چهارم را پیدا می‌کند و در مسیر قصاص کردن او،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.....
.....
1 روز قبل

هیچوقت به رمانت توهین نکردم چون همیشه گفتم وقت میزاره و زحمت میکشه
ولی سر جدت متنتو یه بار بخون بعد بده بیرون
لباس نشانم داد بعد عروسکی خرسی؟!
اول داشت برای کنکور هنر میخوند بعد کنکور انسانی؟!
اولین نفر به باباش گفت دختره؟ بعد سونوگرافی که اول به محمد گفت که محمد کلی تو ماشین قوربون صدقه بچه رفت

خسته
خسته
پاسخ به  .....
16 ساعت قبل

دمت گرم
چیکه چیکه قطره چکونی پارت میده اونم اینجوری پر از ایراد و ایجاد ابهام برای خواننده

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  .....
15 ساعت قبل

واقعا راست میگه آخه مگه میشه جنسیت بچه رو به کسی نگفته باشه.جالبه که براش قراردادکاری بستن بعداز زایمان بره سر کار آخه کجا چنین چیزی هست ؟؟؟مگه طرف خیلی نخبه باشه نه کسی مثل حورا…

کسی که متنفره از این رمان
کسی که متنفره از این رمان
پاسخ به  .....
8 ساعت قبل

چقدر حرف درستی زدی…

فاطمه
فاطمه
1 روز قبل

فئودال و سکوت تلخ چی شدن ؟؟؟

رها
رها
1 روز قبل

اولین نفر که بعد از سونو به محمد گفتی بچه دختره حالا نگفتم که شاید اولین نفر باباش باشه

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x