رمان حورا پارت 53

3.7
(3)

 

 

 

_ به نام؟

 

_ کیمیا کاشفی…

 

_ تا دو ساعت دیگه وقت هست، اگه تشریف بیارید راه میفتید در غیر این صورت نوبتتون میفته پس فردا!

 

هول شده سریع پاسخ دادم:

 

_ باشه باشه، میایم…ممنون!

 

با خدافظی سریعی تماس را قطع کردم و به کیمیا که منتظر چشم به دهانم دوخته بود گفتم:

 

_ تا دو ساعت دیگه باید مطب باشیم وگرنه نوبتت میفته پس فردا…

 

با استرس ناخن به دندان گرفت:

 

_ داداشمو چجوری بپیچونیم؟ با هم بریم بیرون که شک میکنن…خصوصا تو که زیاد بیرون نمیری!

 

اخم کردم:

 

_ بعد از این همه مدت برم بیرون، باید اونقدری درک داشته باشه که نیاز به تغییر هوا دارم، تو هم به بهونه دانشگاه برو…سر خیابون با هم ماشین میگیریم، خوبه؟

 

سر به تایید تکان داد، لبخند زده دستش را فشردم:

 

_ نگران نباش، باشه؟

 

با لبخندی لرزان و تلخ خیره‌ام شد، کمی نزدیک شد و سپس سر روی شانه‌ام گذاشت:

 

_ کاش برات جبران کنم حورا…کاش!

 

آهی که از گلویم بیرون زد قلبم را به درد اورد، روزگار بدی بود نه؟ اما خوبی کردن را که از ما نگرفته‌اند، گرفته‌اند؟

 

اصلا مثلی داریم، تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز…

 

صبوری خوب است، زمان هم عجیب درس زندگی را بلد است که همه‌را به درستی حا میکند!

 

 

 

 

لباس پوشیده مقابل اینه ایستادم، شالی خاکستری و مانتوی ساده و مشکی رنگ کوتاه، با ان شلوار جین یخی.

 

آهی سوزناک از گلویم خارج شد، قبلتر چقدر حال خوبی داشتم که همه‌ی لباس‌هایم انچنانی است و من، حالا که به دنبال لباس ساده میگردم فقط این هارا پیدا کردم!

 

صورتم رنگ پریده بود و موهایم را کامل زیر کرده بودم که مبادا ان چند تار سفید دیده شود!

 

نگاهم به لوازم ارایش روی میز افتاد، باید استفاده میکردم؟ زیر چشمان گود شده و ان لب‌های پریده شاید کمی رسیدگی میخواست!

 

نه برای خودم، راستش خجالت میکشیدم نزد دکترم بروم و اینگونه من را ببیند!

 

دست به کرم پودر بردم و لایه‌ی کمی که صورتم را از ان رنگ پریدگی نجات دهد به پوستم زدم و رژلبی کمرنگ هم به لب‌هایم!

 

همین کافی بود و جالب است که همین هم بسیار تغییرم داده بود، البته شاید اگر قبل از این مشکلات بود چیز کمی به حساب می‌امد!

 

اما این مدت که چنان مثل روح سرگردان شده‌ام، این دو قلم ارایش چهره‌ام را شاداب‌تر کرده بود!

 

کیفم را برداشتم و کارت بانکی‌ام را چک کردم، با اینکه پس‌انداز‌هایی بود که قباد هر هفته برایم میزد، اما این مدت پولی دریافت نکرده بودم!

 

چند هفته بود؟ دو؟ سه؟ حتی حساب روزها هم از دستم در رفته بود! از اتاق بیرون رفتم و پله‌ها طی کردم.

 

نفس عمیقی کشیدم و وارد پذیرایی شدم که با قباد چشم در چشم شدیم.

 

 

 

 

 

لحظه‌ای شوکه شدنش را دیدم، اما به محض اینکه اخم کرد، من هم نگاه گرفتم. به سمت در قدم برداشتم که بازویم کشیده شد.

 

ترسیده به سمتش برگشتم، با اخم‌های در هم و لحنی طلبکار پرسید:

 

_ کجا؟

 

اب دهانم را قورت دادم، لبخند کمرنگی زدم و به بازویم که هنوز در دستش فشرده میشد خیره شدم:

 

_ خواستم، خواستم برم خرید…خیلی وقته نرفتم…

 

نگاهم را از دستش جدا نکردم، نمیتوانستم چشمانش را ببینم:

 

_ قباد عشقم…

 

دستم را با صدای لاله رها کرد:

 

_ جان؟

 

نفسم سنگین شد، امل خود را کنترل کردم و بی توجه به انها به سمت در رفتم:

 

_ منو میرسونی تا پاساژ؟ با دوستم قرار دارم…

 

زمزمه‌ی قباد را هم در جوابش شنیدم:

 

_ این همه میری خرید چرا نمیبینم چیزیم بخری…دوستات کی‌ان اصن؟

 

کفش پوشیدم و ایستادم:

 

_ وا عشقم، چندتا از بچه‌های دانشگان دیگه، با هم میریم میگردیم تفریح کنیم، نمیشه که همش تو خونه بمونم بپوسم…

 

در را باز کردم و خواستم خارج شوم که صدایش را شنیدم:

 

_ صبر کن حورا، تو رو هم میرسونم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان در پناه آهیر

رمان در پناه آهیر 0 (0)

2 دیدگاه
خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !    
Suicide 2

رمان آیدا و مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن.
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.3 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
رمان آخرین بت

دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۶ ۱۰۵۱۳۷۹۰۸

دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا…
عاشقانه بدون متن 6

دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛…
IMG 20230123 230820 033

دانلود رمان با هم در پاریس 5 (1)

10 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۳۷۶۸۲

دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد 4 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۷ ۱۱۳۲۵۲۳۹۷

دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من…
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
1 سال قبل

سلام فاطمه جون خوبی عزیزم میگم کی پارت میدی پس ؟؟

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

سلام عشقم تورو خدا طولانی باشه
ممنونم

Bitch I'm best
Bitch I'm best
1 سال قبل

قباد نمیتونه بچه‌ دار شه اینم داره خیانت می‌کنه ک حامله شه م مجبور نشه قباد رو ول کنه شت شت

Busy bee
Busy bee
1 سال قبل

بخدا این لاله سلیطه داره خیانت میکنه چون چند بار دگ هم همینجوری پیچونده بود ک با دوستامم وایییی چقدر دلم خنک میشه قراره همه بفهمن خیانت میکنه

ArEs
ArEs
پاسخ به  Busy bee
1 سال قبل

دارم صحنه ای رو که قباد مچش رو مثلا با دوستاششش بگیره رو مجسم می کنم

Mersana
Mersana
1 سال قبل

آره دیگه دوتا دوتا میزنه زیر بغلش جا به جا میکنه😂😉

یه بدبخت دنبال پارت
یه بدبخت دنبال پارت
1 سال قبل

😐😐😐

Leyla ❤️
Leyla ❤️
1 سال قبل

همیشه همینه هر چقدر آروم و مظلوم باشی دیگران بیشتر بهت ظلم میکنن و نادیده گرفته میشی، هر چقدرم هار و سلیطه باشی بقیه بیشتر بهت توجه میکنن😏

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

فاطمهه جوننمم ه مناسبت روز دختر یدونه دیگم نمیدی؟🥺اصن به عنوان شیرینی نی نی کوچولوت حداقل تلوخدااا

الہہ افشاری
الہہ افشاری
1 سال قبل

اینجوری پیش بره رمان چند سالی طول می‌کشه تموم شه پارت ها هم که کمه

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x