رمان حورا پارت 90

3.6
(5)

 

 

 

همان لحظه که کیمیا لباسش را درست کرد، مادرش هم با دو کیسه‌ی خرید داخل شد، که با دیدن کیمیای سر پا و وحید نشسته و کوسن به بغل، لحظه‌ای چشم ریز کرد:

_ سلام علیکم، خوش اومدین بچه‌ها…

 

کیمیا سریع به سمتش برگشت و با لبخند سلام کرد و خسته نباشید گفت، برای گرفتن کیسه‌های خرید به کمکش رفت، وقتی کیمیا خم شد تا کیسه‌هارا بگیرد، نگاهش به گردن کبود و قرمزش افتاد، لبخندش را پنهان کرد:

 

_ دستت درد نکنه دخترم، وحید چرا نشستی مامان؟ پاشو یه کمک برسون!

 

وحید که کوسن را همچنان روی پاهایش داشت و مدام با یاداوری تن کیمیا بدنش گر میگرفت، و میدانست که ان پایین هنوز هم زیادی ضایع است، دست پاچه گفت:

_ چیزه، مامان من برم لباسامو عوض کنم…میام!

 

سپس در یک حرکت برخاست و به انها پشت کرد تا نبینند! مادرش اما انگار فهمید که با لبخندی که کنترل میکرد نخندد، کیسه ها را به کمک کیمیا روی کانتر گذاشت و گفت:

 

_ عروس قشنگم، برو ببین وحید چیزی لازم نداره، عادت داره لباساشو گم و گور کنه!

 

کیمیا که روی نه گفتن به مادرشوهر مهربانش را نداشت، با لبخندی به دنبال وحید به اتاقش رفت. تقه‌ای به در زد، با صدای وحید در را باز کرد و دیدن بالاتنه‌ی برهنه‌اش خجالت زده‌اش کرد.

 

اما وحید با دیدن کیمیا گل از گلش شکفت و در حرکتی دستش را چنگ زده به اغوشش کشید:

_ هین چیکار میکنی وحید، مامانت منتظره…

 

وحید که انگار مادرش را میشناخت، با خنده سر در گلوی کیمیا فرو برد و گفت:

_ مامان خوب میدونه چرا فرستادت اینجا…شما نمیخواد نگران اون باشی!

 

کیمیا با خجالت خندید و دست روی سینه‌ی برهنه‌اش گذاشت:

_ برو عقب خب زشته…الان با خودش میگه چقد شل عنصرن!

 

وحید خندید و کیمیا را روی تخت خواباند، دکمه‌های مانتواش را گشود و گفت:

_ جون من نه نیار خانوم، اون پایینی که قبل اومدن مامان جاش خوب بود، بعدش بد جور خورد تو ذوقش…

 

 

 

 

 

با خجالت لب زد:

_ خودت داری میگی دیگه، مامانت اومد، زشته بمونیم تو اتاق…

 

بی توجه روی تن کیمیا خیمه زده از گردنش بوسه‌هایش را شروع کرد، بدنی که هر لحظه گرم تر میشد به او میگفت که کیمیا هم بی میل نیست، با شوق به ارامی و با احتیاط مانتویش را از تنش کند و بوسه‌هایش را وسعت بخشید، که صدای در خانه باعث شد، متعجب از هم جدا شوند.

 

وحید پیراهنش را به تن کرد و لب زد:

_ الان برمیگردم…

 

سپس از اتاق بیرون رفت، زیاد طول نکشید که با نیش باز برگشت و به کیمیا حمله کرد، کیمیایی که شوکه شده بود پرسید:

_ چیکار میکنی دیوونه…

 

سر در سینه‌ی کیمیا فرو برده گفت:

_ دیدی گفتم مامان بهتر از من و تو میدونه؟ یادداشت گذاشته راحت باشین میرم تا خونه طلعت خانم!

 

کیمیا با خجالت هینی کشید و چنگی به گونه‌اش انداخت:

_ وااای وحید، بد شد کههه…ای خدا، دیگه روم نمیشه تو روش نگاه کنم.

 

وحید چشم ریز کرده در حالی که کیمیا را میان بازو‌هایش قفل کرده بود در چشمانش خیره شد:

 

_ چرا؟ یعنی بعد از عروسیمون که کل فامیل و در و همسایه میدونن قراره تو تخت چیکارا کنیم هم دیگه به هیچکس نگاه نمیکنی؟

 

منطقی که در حرف‌هایش بود کیمیا را ابتدا متعجب کرد و سپس با اخم مشتی به بازویش کوبید:

 

_ یه وقت خجالت نکشیا…

 

وحید با خنده باز هم مشغول ور رفتن با او شد، بوسه‌هایش را روی تن و صورتش میکاشت و کیمیا، با تمام هیجانش سعی داشت همراهی کند.

دست وحید که به کمر شلوارش رسید کمی متعجب شد، اما با مردانگی و سختوت سر در گردنش فرو برده لب زد:

_ هیش، نترس…یه لذت کوچولو داریم فقط…

 

کیمیا که انگار منظورش را فهمید، تنش را شل کرد و وحید، شلوارش را پایین کشید، بوسه‌هایش را ریز ریز روی شکمش کاشت و پایین و پایین‌تر رفت، تن گر گرفته‌ی کیمیا چشمانش را بست و آهی کشید.

 

 

 

 

 

وحید که انگار از لذت بردن همسرش غرق لذت شد، شدت بوسه‌هایش را بیشتر کرد و دست زیر لباس زیرش انداخت، به حرکتی از تنش پایین کشید و لب‌هایش که به اندام زنانه‌اش خورد، دیگر ناله‌های کیمیا هم دست خودش نبود…

 

 

حورا

 

 

با دل دردی که به تنم پیچیده بود وارد توالت شدم، چند روزی بود دلدرد داشتم، نزدیک عادت ماهانه‌ام بود اما خبری نمیشد!

شلوارم را پایین کشیده به نوار بهداشتی خیره شدم، سفیدی‌اش در ذوق میزد! کلافه بودم و این موضوع نگرانم میکرد.

 

این ماه‌های اخیر هم بخاطر استرس و اتفاقات عادت ماهانه نامنظمی داشتم، اما دردی که اینبار هم به تنم پیچیده بود، کمی نگرانترم میکرد.

 

سعی کردم با خرما و عرق‌های گرمی که برای عادت ماهانه مناسب بود کمی دردم را تسکین دهم، کم و بیش موثر بود!

 

به اتاق برگشتم و مشغول خواندن کتابم شدم، با یک تحقیق کلی و مشورت با یک مشاور مجازی، فهمیدم که برای کنکور هنر چه چیزهایی لازم است!

 

مشغول خواندن بودم و سعی داشتم از افکار روزانه‌ام به دور باشم. اما این دو روز دل دردم کمی ذهنم را درگیر میکرد!

یکی دو صفحه بیشتر نخوانده بودم که در اتاق زده شد و کیمیا سر داخل کشید، با دیدنم هنگام خواندن کتاب نیشش باز شده گفت:

 

_ خانوم محصل، روزتون بخیر!

 

لبخندی نثارش کردم:

_ ممنون، چیشده؟ خبریه؟

 

داخل امد و با نگاهی به راهرو در را بست و روبه‌رویم نشست:

_ میخوام یه چیزیو بهت بگم اما قول بده نترسی…

 

ابروهایم بالا رفته، نگران پرسیدم:

_ چی؟ مشکلی هست؟

 

تند تند سرش را به نشانه‌ی منفی تکان داد:

_ نه نه، چیز بدی که نیست اماااا…

 

لبش را گزید و در حالی که تنش از خنده میلرزید گفت:

_ یکی تو مراسم نامزدی ازت خواستگاری کرده، داداشم فشاری شده…

 

بی اراده خندیدم، اما سریع جایش را به نگرانی داد:

_ قباد چی گفت؟

 

«چون این هفته زیاد بد قولی کردم ی پارت دیگه هم میذارم 🤓»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۳ ۱۵۱۴۲۱۶۳۷

دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا 2 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو…
دانلود رمان سودا

دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.1 (53)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم…
IMG 20230128 233728 3512

دانلود رمان سمفونی مردگان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد…
400149600406 1552892

رمان خلافکار دیوانه من 5 (1)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش  
IMG 20230123 235601 807

دانلود رمان به نام زن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۳۴۹۶۸۰

دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19

دانلود رمان بوسه با طعم خون 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه…
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و…
IMG 20240530 001801 346

دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری 3.1 (37)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی.…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
11 ماه قبل

کلا شخصیت های این داستان همه بجز وحید عیرطبیعی و مریضن.

ناشناس
ناشناس
11 ماه قبل

یه جوری میگه کیمیا متعجب شد انگار باکره ست و می‌ترسه قبل از عروسی بکارتش آسیب ببینه

Viana
Viana
11 ماه قبل

دمت گرممممم

مریم
مریم
11 ماه قبل

منتظریم برا پارت بعد

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x