رمان حورا پارت 96

2.9
(9)

 

 

 

اخم کرده دوباره دستش را سمتم گرفت:

_ بخور دیوونه سه ساعت دیگه عمل داری نمیتونی چیزی بخوریا!

 

کلافه گفتم:

_ کیمیا مثانه‌م پر شه اصلا نمیتونم برم توالت، ولم کن!

 

کلافه ظرف سیب را کنار گذاشت، دستم را گرفت:

_ خوبی؟

 

سر به طرفین تکان دادم:

_ نه، یه جوریم…کیمیا قباد پول بیمارستانو داد؟

 

با چشمان گشاد شده طوری نگاهم کرد که خجالت کشیدم، مشتی ارام به بازویم کوبید:

_ دختر تو چه زود چش سفید شدی، هنوز زن داداشمیا، معلومه که خودش میده…

 

پشت چشم نازک کرد:

_ چه زودم خودشو جدا کرده!

 

به ارامی خندیدم، لحنش بانمک بود:

_ نخندااا، یعنی چی اخه این حرفت؟ پس کی بده؟ گندیه که خودش زده، باید جمعش کنه یا نه؟

 

لبخندی به ته خندیدنم چسبانده گفتم:

_ کیمیا داداشته، انقدر بد نگو ازش…

 

خیره نگاهم کرد، بعد از مکثی طولانی لبخندی زد و دستم را فشرد:

_ حورا همش خودمو لعنت میکنم که چرا زودتر بهت توجه نکردم و نشناختمت!

 

اخم کردم، چه معنا داشت این حرفای بی سر و ته؟

_ بس کن کیمیا، حالا که با هم دوست شدیم، بهتر نیست دیگه گذشته‌رو ول کنی؟

 

لبخند تلخش دلم را ریش کرد، انگاری واقعا زیادی عذاب وجدان داشت:

_ دست خودم نیست حورا، دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار و هی بگم خاک تو سرت کیمیا با این گندایی که زدی!

 

خودش در جواب حرفش خندید و آهی کشید:

_ خسته‌م حورا…اگه وحید نبود فکر نکنم دووم میاوردم!

 

 

 

دستش را متقابلا فشردم، نیاز به دلداری داشت:

_ به این فکر کن که زندگیت داره درست میشه، دوستات دارن دور هم جمع میشن، ادم خوبا کنار هم میمونن…خونواده‌ت رو داری، دیگه دشمنی کنارت نیست!

 

لب برچید و با لحن شوخش، مشتی دیگر به بازویم زد:

_ اما تو میخوای بری…

 

خندیدم:

_ نمیرم حاجی حاجی مکه که، میتونیم همو ببینیم، فقط دیگه محیط زندگیمون یکی نیست!

 

با تقه‌ای که به در خورد، فرصت پاسخ پیدا نکرد، گویا دیگر میبایست برای عمل اماده میشدیم!

 

 

راوی

 

 

پا به اتاق دکتر گذاشت، دکتر که زن میان‌سال با روپوش سفیدش پشت میز بود، با دیدنش از پشت عینک، لبخندی زد:

_ بفرمایید اقای کاشفی، مشکلی که پیش نیومده؟

 

سری به طرفین تکان داد:

_ نه دکتر، اومدم راجب شرایط همسرم یکم بیشتر بفهمم…

 

جلوتر رفت و پشت میز نشست:

_ بسیار خب درخدمتم، مشکلی هست؟

 

نفس عمیقی کشید، ابرو در هم کشید و پنجه‌هایش را در هم قفل کرد:

_ نه، فقط…همسر من سه ساله نتونسته باردار بشه، خواستم ببینم…به این موضوع کیست مربوطه؟

 

چشمان دکتر ریز شد، عینک را روی بینی‌اش بهتر جا داد:

_ از چه نظر میگید که باردار نمیشده؟ برای درمان اقدامی کردین؟

 

لب‌هایش را با زبان خیس کرد:

_ بله اقدام کردیم، اما نتیجه نداد!

 

زن به صندلی‌اش تکیه داد:

_ نمیشه گفت اونقدری تاثیر بذاره که نشه باردار شه، اونم طی سه سال! شاید یک سال اخیر بخاطر بهم خوردن نظم تخمدان و تخمکاش به مشکل بخوره، اما نه برای سه سال، مطمئنید شما خودتون هم مشکلی ندارین؟

 

 

 

 

اخم‌های قباد چنان در هم پیچید که دکتر، کنجکاو خیره‌اش شد:

_ اما همسر دومم بارداره، دکتر!

 

ابروهای دکتر چنان بالا رفت که کم مانده بود به خط رویش موهایش برسد:

_ که اینطور…چندماهشه؟

 

لب‌هایش را با زبان خیس کرد:

_ سه ماه و سه هفتگی بارداریشه، امروز جنسیت بچه مشخص شد!

 

دکتر سری تکان داد، با ته خودکارش به در اتاق اشاره کرد:

_ خانومتون مشکلی با قضیه نداره؟

 

پوزخندی کنج لبش نشاند، از جا برخاست:

_ محض رفع کنجکاویتون، خودش برام رفت خاستگاری…اومدم بپرسم که مشکل باردار نشدنش ازین بوده یا نه، که جوابمو گرفتم…روز خوش!

 

پشت کرد که از اتاق بیرون برود، اما حرف دکتر متوقفش کرد:

_ زنی که برای همسرش بره خواستگاری، یعنی از کل دنیا کم اورده اقای کاشفی، یعنی درواقع، هیچی براش مهم نیست…طبق ازمایشاتی که از همسرتون به دستم رسیده ایشون هیچ مانعی برای بارداری نداشتن، مگر این یک سال اخیر…دو سال قبلش رو فکر نکنم کسی دخیل بوده باشه!

 

مغرور بود، فک روی هم فشرد و گفت:

_ اما همونطور که گفتم، همسر دومم بارداره…

 

_ بسیار خب، امیدوارم پا قدمش خیر باشه و سلامت به دنیا بیاد!

 

لحن پرتمسخر دکتر برایش خوشایند نبود، خشمگین بیرون زد و در را به هم کوبید. نفس عمیقی کشید و راهی راهروی اتاق حورا شد، همین را کم داشت که از غریبه هم حرف بشنود!

 

با دیدن وحید که تلفنی پشت در اتاق ایستاده بود اخم کرد، جلوتر رفت و گوش به مکالمه‌اش سپرد:

_ نه داداش، اصلا تو کی هستی؟

 

اخم‌هایش را در هم کشید:

_ یعنی چی؟ مرده حسابی، جواب رد دادن؟ حورا خانم همسر داره، متاهله!

 

با شنیدن نام حورا عصبی جلو رفته تلفن را زا چنگش گرفت، وحید که تازه متوجه او شده بود متعجب به سمتش برگشت.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.9 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
unnamed 22

رمان تژگاه 5 (1)

3 دیدگاه
  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر…
IMG 20230622 120956 438

دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی 5 (1)

6 دیدگاه
خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.4 (8)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
Screenshot 20221015 143117 scaled

دانلود رمان مارتینگل 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام…
Negar ۲۰۲۱۰۶۰۱ ۰۱۵۶۵۸

رمان اشرافی شیطون بلا 5 (1)

2 دیدگاه
  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی…
IMG 20231031 193649 282

دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو 1 (1)

9 دیدگاه
    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان…
رمان اوج لذت

دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4 (38)

بدون دیدگاه
  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۵۳۷۱۸۵

دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۹ ۲۳۱۰۴۵۹۰۵

دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی 1 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۳۹۲۱۳۶۸

دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن 0 (0)

2 دیدگاه
    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

25 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا
زهرا
10 ماه قبل

خواهشا نحوه پارت گذاریتون رو اصلاح کنید اگر روزانه یه پارت بزارید هم کشش داستان بهتره هم اینکه ما یادمون نمیره چی به چی بود .😐😐😐😒

ترانه
ترانه
10 ماه قبل

آخهههه پارت انقدر کممممم
بعد سه روز انتظار تو خط میزاری فقط
لطفا پارت گذاری رو بیشتر کن

Ahu
Ahu
10 ماه قبل

قباد انقد بیشوره بعد اینکه بفهمه لاله از یکی دیگه حاملس بازم کاسه کوزه رو سر حورا میشکونه که تو رفتی اونو برا من خاستگاری کردی😒

رهگذر
رهگذر
10 ماه قبل

واینگونه می شود که قباد میفهمه مشکل از خودشه ولاله از اون حامله نیست

آیلار(آیلی)
آیلار(آیلی)
10 ماه قبل

الان دیگه مطمئن شدم لاله از قباد باردار نیست نویسنده خواست اینجوری نشون بده قباد عقیمه….
فقط دلم میخواد ببینم چه جوری قباد وقتی بفهمه لاله و پرت می‌کنه و به گوه خوردن میفته مرتیکه پشمک 😒😒

لی لی
لی لی
پاسخ به  آیلار(آیلی)
10 ماه قبل

اگه این قباد پررو و طلبکار باشه که اونجام به حورا میتوپه که تو برام رفتی خواستگاری و باعث شدی با اون ازدواج کنم-_-

آیلار(آیلی)
آیلار(آیلی)
پاسخ به  لی لی
10 ماه قبل

حورا رفت خواستگاری مسئولیت کردن لاله و که به عهده نگرفته😏

ساناز
ساناز
10 ماه قبل

ای باباااا، اینهمه منتظر پارت بعدی میشیم اونوقت انقد کم !!! خیلی کم بود خداییش! قسطیش کردین؟!

ساناز
ساناز
پاسخ به  ساناز
10 ماه قبل

عه یه ساناز دیگه

لی لی
لی لی
10 ماه قبل

خیلی دلم میخواد با ساطور قبادو تیکه تیکه کنم خب کثافت تو که داری بدبختو عذاب میدی دیگه اخم و تخم و خودخواهیت برای نگه داشتن حورا چیه؟

به تو چه😐
به تو چه😐
10 ماه قبل

کسی رمان عاشقانه خوناشامی میشناسه معرفی کنه ؟؟؟

هیچی
هیچی
پاسخ به  به تو چه😐
10 ماه قبل

یا ابلفض خون آشام چرا 😦

Viana
Viana
پاسخ به  به تو چه😐
10 ماه قبل

مجموعه ی ماه مه الود خیلیییی قشنگ بود

لیلا
لیلا
پاسخ به  به تو چه😐
10 ماه قبل

خون‌آشامان اصيل

D_N
D_N
10 ماه قبل

امیدوارم قباد یجوری ضربه بخوره که دله همه خنک شه

نودی
نودی
10 ماه قبل

توروخدا پارت هارو طولانی تر کن

janan
janan
10 ماه قبل

خاک تو سرت قباد حداقل حورا رو طلاق بده برو پی زندگیت لیاقتت همون جنده مارمولکه…انشاالله برسه روزی رو که به خاک سیاه بشینی

Asal
Asal
10 ماه قبل

ای بابا پارت بده دیگه اه

Roya
Roya
10 ماه قبل

خدا کنه بچه لاله از کسی دیگه باشه و قباد هیچ وقت نتونه پدر بشه خدا کنه زود بفهمه قباد این شخص ناشناس هم با حورا جور بشه انشاالله کمی دل ما هم خنک بشه

.......
.......
10 ماه قبل

حالا قباد گوزو واسه من غیرتی شده عن اقا😑

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  .......
10 ماه قبل

گوزو 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣وای از اون عن آقا😂😂😂😂😂😂🤧🤧🤧🤧🤧 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣

مینا
مینا
10 ماه قبل

سلام
داستان خیلی جذب کننده و احساسیه
فقط اگر ممکنه فاصله پارت ها رو کم کنید
من هر دفعه مجبورم پارت قبلی رو بخونم تا یادم بیاد چی بود و چی شده
قلمتون سبز

...
...
10 ماه قبل

چرا حس میکنم مامانش تو غذای حورا یه چیزی می‌ریخته یکاری میکردن که حامله نمیشده

هیچی
هیچی
پاسخ به  ...
10 ماه قبل

حیح نه لاله از یه کس دیگه بارداره 💅🏻🔮

camellia
camellia
10 ماه قبل

دستتون درد نکنه,ولی به خدا تا میای بخونی تموم میشه,😥

دسته‌ها

25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x