دلارای لب زد :
_ حق نداری توهین کنی
ارام تر ادامه داد :
_ چیزی نمیفهمه!
_ حرف هیچ احدی برام اهمیت نداره اما بخوای بازی در بیاری ، بخوای پیش حاجی یا مادرم زرزر کنی و موی دماغ بشی اون زمان چنان بلایی سرت میارم که بفهمی ارسلان واقعی کیه!
سمت تخت هلش داد :
_ بخواب رو تخت
دلارای از شدت اضطراب لرزید و آلپارسلان سمت پاتختی برگشت :
_ فردا صبح که بیدار شدی اگر من خواستم هر اتفاقی اینجا افتاد رو فراموش میکنی!
هرجا من هستم پیدات نمیشه ، تا زمانی که ایرانم نه اطراف من و نه اطراف خانوادم نبینمت فهمیدی؟
دلارای پوزخند زد :
_ خدارو چه دیدی؟ شایدم خودت خواستی دوباره ببینیم!
بالای سرش که ایستاد دلارای ناخوداگاه خودش را در آغوش گرفت
می ترسید!
ارسلان خونسرد خندید :
_ ریلکس باش … کاریو تکرار میکنیم که قبلا زیاد انجامش دادی دختر حاجی!
_ مزخرف نگو!
_ رابطمون یک شبست پس قانون نمیذارم اما چه تو تخت ، چه تو خونم چه بیرون ازینجا منو دیدی حچاست باشه دخترحاجی
چانه اش را چنگ زد و ادامه داد :
_ مودب باش!
_ من فاحشه نیستم که میگی کاری که قبلا زیاد انجامش دادی!
_ زیاد حرف میزنی
_ اینم قانون منه! با من مثل دخترای بدکاره رفتار نکن
بی توجه دستش را روی قفسه سینه دلارای گذاشت و عقب هلش داد :
_ دراز بکش
دکمه های پیراهن مردانه اش را باز کرد و دستش سمت کمربند شلوارش رفت
دلارای رو تختی را مشت کرد
بدنش میلرزید
شاید هم از سرما بود!
تمام تنش منقبض شد و دندان هایش را بهم فشرد
آلپارسلان با لباس زیر بالای سر دخترک ایستاد
دلارای از شدت ترس به نفس نفس افتاد
زیرلب برای خودش تکرار کرد
” نترس چیزی نیست
بالاخره که باید انجامش میدادی
فکر کن شوهرته!
بعد از امشب میمونه!
وقتی باور کنه اولین مرد زندگیته دیگه ترکت نمیکنه!
الان باورت نداره
نمیبینی با چه پوزخندی از اولین بارت حرف میزنه؟!
چون بهت شک داره
بفهمه باکره ای دلش نرم میشه”
ارسلان گونه اش را نوازش کرد
دستش را سمت سینه های دختر برد و هم زمان لب هایش را روی لبش کشید
نبوسید!
تنها لب های دلارای را مرطوب کرد و دلارای داغ شده ناخن هایشرا در گوشت دستش فرو برد
ارسلان به انقباض عضلات دختر زیر دستش اعتنا نکرد
روی تخت رفت و دستش را روی تن دلارای چرخاند
آنقدرها هم بد نبود!
معرکه نبود اما با دخترهای دیگر فرق داشت
آن ها همه زیبا بودند اما شبیه به هم
لب و سینه هایی پروتز شده ، مژه هایی کاشته ، پوستی برنز و موهایی رنگ شده
دخترک روی تختش اما متفاوت بود
زانوهایش را دو سمت کمر دلارای گذاشت و روی بدنش خیمه زد
لب هایش را به شکم دلارای چسباند و دندان هایش را روی پوستش کشید
دلارای به خود لرزید و ارسلان زبانش را دور ناف دختر کشید
زیادی حرفه ای!
یک دستش را روی ران دختر گذاشت و با دست دیگر دست هایش را اسیر کرد
می دانست صدای ناله ها و سرکشی هایش بزودی در اتاق بلند میشود
دخترهارا خوب می شناخت!
مینا و ژیلا و رعنا و مونا و ندا و سنا در عین تفاوت هایشان کپی همدیگر بودند!
_ صدات در نیاد!
عذاب وجدان ، ترس و وحشت کم مانده بود دلارای را بیهوش کند
بدنش به وضوح زیر بدن سنگین آلپارسلان میلرزید
دست ارسلان به قفل لباس زیرش که رسید ناخوداگاه بغضش منفجر شد و با صدای بلند به گریه افتاد
دندان هایش را روی هم فشرد :
_ چه مرگته؟! مگه برای اینجا بودن خودتو نکشتی؟
لعنتی نمی توانست تحقیر نکند!
با بغض نالید :
_ قبلش صیغه بخونیم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
من که خیلی خوشم اومد میخوام ببینم دلارام می تونه ارسلان رو بدست بیاره یا نه
ولی فکر کنم هم کارش درسته هم اشتباه درسته چون نمی خواد با فردی مثل پدرش زندگی کنه غلطه چون نباید دختر بودنش رو تقدیم کنه اونم یه هیچ صیغه یا عقد موقت به معنای واقعی کلمه این بزرگ ترین گناهه
سلام
من می خوام توی سایت رمان بزارم کسی میدونه چطوری ؟
باید قرارداد ببندم یا جور دیگه ای هست ممنون میشم یکی برآن توضیح بده
(تا الان چند تا رمان نوشتم ولی توی هیچ سایتی نزاشتم سه روز پیش متاسفانه روی لب تابم آب ریخت و همه رمان هام و چیز هایی که رو لب تابم بود از بین رفت به خاطر همین تصمیم گرفتم به جای اینکه بشینم یک رمان کامل بنویسم کم کم پارت گذاری کنم )
اخییی یعنی الان رمان هارو نداری دیگه؟
متاسفانه نه 😔😔😔
نه متاسفانه
سلام دریا جون
خب ببین من خودم تا حالا رمانی نذاشتم ولی میدونم که باید توی تلگرام به آیدی ادمین یعنی آقا قادر پیام بدی
اول باید بری توی چنل romanman توی تلگرام بعدش آیدی ایشونو پیدا میکنی و بهشون پیام میدی
ایشونم جوابتونو میدن
سلام
خیلی ممنونم
خوب الان تو گروهم چطوری
آیدی این آقا رو پیدا کنم آخه من بار اولیه که تلگرام نصب میکنم
وای چه باحال بوود
چرا اینقدر کم؟؟؟؟؟
مگه چی میشه یکم زیاد تر بنویسی😒