ارسلان دندان روی هم فشرد و از دلارای جدا شد
– چه مرگته؟
دستش را بالا برد
دخترک را سمت خودش برگرداند و با تمام توان تکانش داد طوری که درد شدیدی در گردن دلارای پیچید
_ حالت از کی بهم میخوره؟ من؟
دلارای با درد دستش را روی گردنش گذاشت
اهسته با درد پچ زد:
– فک…فکر کنم…مسموم شدم
ارسلان با چشمهای ریز شده چانهی کوچک دخترک را میان انگشتهایش فشرد
– دیروز نگفتم بهت یک بار دیگه از این اداها واسه من در بیاری دندونای خوشگلتو تو دهنت میشکونم؟
_ دست من نیست ا
آلپ ارسلان با ارامشی ترسناک زیر چانهی دلارای را نوازش کرد
– دست کدوم پدرسگیه؟
بگو برم دستشو قلم کنم تا قبل از اینکه فک تورو بیارم پایین که دیگه زرت و زرت از من عقت نگیره
تهدید ارسلان به قدر کافی کارساز بود.
دستش را از جلوی دهانش پایین اورد و لب زد:
– یک چایی نبات بخورم…خوب میشم
پوزخندی کنج لب ارسلان نشست.
دستش را روی کمر دلارای سر داده و پایین موهایش را در دست گرفت و محکم کشید
سر دلارای که به سمت عقب کشیده شد، استخوان ترقوهاش را بوسید و خونسرد لب زد:
– خودم خوبت میکنم
دندان های نیشش را محکم در گردن دلارای فرو کرد که صدای جیغش بلند شد
– آخ دیوونه
فشار دندان هایش را تا جایی محکم کرد که شوری خون را زیر زبانش احساس کرد.
اشک در چشمهای دلارای نشست
هر دو دستش را روی شانهی ارسلان گذاشت و همانطور که سعی میکرد او را از خود جدا کند لب زد:
– روانی گوشت تنمو کندی
ارسلان محکم تر موهایش را کشید و دندان هایش را از گردن دلارای جدا کرد.
_ هیش ، یک ساعت دهنتو ببند میتونی؟
دلارای از درد به خود پیچید ، ناله کرد و ارسلان ادامه داد
_ میتونی یا خودم ببندمش؟
قبل از اینکه حرفی بزند زنگ در خانه به صدا در امد
پلک هایش را روی هم فشرد و دمی عمیق گرفت
– کدوم بی پدریه صبح جمعه
به دنبال حرفش فحشی رکیک نثار شخص پشت در کرد.
دلارای دستش را روی پوست ملتهبش گذاشت و هق زد
_ وحشی
ارسلان با چشمهایی سرخ شده سر تا پای دلارای را دید زد و عصبی به چشمهایش خیره شد
_ پاشو گمشو این گندی که زدی رو جمع کن تا برمیگردم
تخت و به گند کشیدی سر ادااصولات
مثل زنای حامله شدی دلی
خودتو جمع کن تا من جمعت نکردم
لباس هایش را به تن زد و از اتاق خارج شد
مستقیما سمت آیفون رفت اما کسی نبود
خیال کرد اشتباه زنگ زدهاند و خواست سمت دخترک برگردد که تقه ای به در بالا خورد
ابروهایش درهم فرو رفت
نگهبان اجازه نمیداد کسی بدون هماهنگی بالا بیاید
سمت در رفت و بدون اینکه از چشمی نگاه کند دستگیره را پایین داد
با دیدن ماموری که پشت در ایستاده بود ابرو در هم کشید
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسنده گرام روزی دوتا پارتم بزاری خوبه ها
یه پارت کمه خو
به نظر من دلی و ارسلان رو ببرند کلانتری بعد اونجا دلی رو عقد ارسلان کنند آخه ارسلان که بگیر نیست بلکه تو عمل انجام شده قرار بگیره😂😂😂
دقیقا همینطوره
پدر و مادر ارسلان ازشون شکایت میکنن بابت صیغه شون … اونا هم چون صیغه شون رسمی نبود دنبال مدارک میگردن که پیدا نمیکنن مجبور میشن عقد کنن
مثله سگ و گربه میمونن😂
وحشیاااا🤐🤧
باید همینجا به ارسلان بگم ک مثل زن حامله نشده خوده زن حاملس😶😂💔🙂
۳ تا پارت باهم خوندم🙂
زیاد شده بود🙂💔😂
چرا اکثرتون از نویسنده بد میگین؟😐😂بدبخت دلم سوخت واسش اگ از پارتاش ناراضی هستین نخونین من واس خاطر این دوماه ی بار مبخونمش زیادم مبشه
ای وای مامور دلی رانبره
داره کلیشه ای میشه دیگه
حتما حالا ارسلان با کله میره تو صورت ماموره بعدم با پول حلش میکنه همش ایکسشر
او مای گاددددد ارسلان ب.گ.ا رفت 😂😂😂
یعنی…
هوف
هیچی ول کن
ای سکوت منطقی تر است.😂😂😂
دلممیخاد انواع و اقسام فوش هارو نثار نویسنده گلمون کنم
یه پیام دارم برای نویسنده عزیز…
ارسلان خیلی بی عقله
و دلارای خیلی بچس
اصلا چرا عقد دائم نمیکنن!
اینا که دیگه کار از کارشون گذشته..
اون که خبر نداره دلی حاملس، تازه اگه قرار به عقد بود ارسلان باید الان یه ٢٠٠،٣٠٠ زن داشته باشه
واسه اون که مهم نیس
ههه زهی خیال باطل..ارسلان مرده عقده دائم نیست اصلا دلی راهم واسه تختش میخاد مگه خل شده بادخترای رنگو وارنگی که دوربرش هستن بیاد دلی بچه که حالا هیچ کسیو نداره عقدکنه محاااااله
دیدن بعضی موقع میخای ی چی ت کامنتا بگی ولی هیچی نداری ک بگی؟؟؟😂😂
دقیقا تو این حال کثیف گیر افتادم🥺🤣
پس سکوت میکنم این سکوت منطقی تر است😑🤣
فقط عای دلم خنک بیان دلیو ببرن داراب مث چی باز آب نمایش کنه جیگرم ت ای گرما حال بیاد
بخدا بیشتر نوشیدنی خنک تگری چیزیه ک دهنت ای دوتا نفله رو سرویس کنه😂
ارسلان ، خونآشام میشودد😂
توجه توجه
اکتشاف جدید …
مگه ارسلان خون آشامه ؟ که دندان های نیشش را محکم در گردن دلارای فرو کرد که صدای جیغش بلند شد و مزه تلخ خون رو زیر زبانش حس کرد ؟
فهمیدیم دیگه ارسلان خون آشامه😂 بچه ی در بطن دلی هم فوق فوقش یه گرگینه در میاد🤣 خود دلی هم که بماند چجور جونوریه 🤣
تا اکتشافات بعدی بدروددد🤣
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣خدا خفت نکنه 🤣🤣🤣
این نویسنده رسماا مارو میده ب گ… ا با این نوشتنش بابا یخورده بیشتر بنویسس
کاره پدرومادر ارسلان یام دلارایه فک کنم
عاره احتمالا🙂💔
یعنی وحشی تر و بی حس تراز ارسلان تاحالا توی عمرم ندیدم
ب نظرم همه پدر و مادرا باید این رمان رو بخونن ن تنها پدر و مادرا بلکه نوجوونهاهم باید بخونن که یک اشتباه کوچیک میتونه چقدر بزرگ و دردسر ساز بشه
«برای پدر و مادر: اینکه نباید بین بچه ها فرق گذاشت چون عقده میشه و موجب کمبود محبت امروزه هم که کلا فرق گذاشتن خانواده ها بین دختر و پسر رواج شده جوری ک پسرو برتراز دختر میدونن»
برای نوجوون ها: با هرکس و ناکسی نباید به خصوص جنس مذکر دوست بشیم و بگیم چون کمبود محبت داریم اشکال نداره و هرچیزی که اون پسره گفت رو انجام بدیم تا دیده بشیم دقیقا مثل زندگی دلارای نمیدونم درست ذکر کردم یا ن ارسلان و دلارای فقط یک قربانی ان»
و فکر کنم نویسنده خودش هم یک زخم خورده از این خانواده هاس و با نوشتن یک رمان داره میگه ک فرق گذاشتن بین دختر و پسر چقدر میتونه کمبود درست کنه
دمت گرم
اوهوم این رمان درسته ک یه اشکالاتی دارع یا پارتاش خیلی کوتاهه ولی پیام خوبی داره بنظرم خوندن این رمان برای پدرمادرایی ک افکار قدیمی ای مثل ترس از رفتن ابرو یا برتری پسرا دارن خیلی مفیده
واووووو
مامور؟
گند زدی به رمان که نویسنده
ایشالله ماموره یه تیر بزنه تو کله ی ارسلان دل من خنک شهههه…موجود کثافت 😑😑😑😑😑😑😑
آمین😂