بدون آن‌که معطل کند دست به‌کار شد و زیادطول نکشید که توانست آن‌چیزی که می‌خواهد را درست کند.

لبخندی از سر ذوق روی لبانش نقش بست

سری به ماکارانی روی گازش زد و سمت اتاق رفت

انتظار رفتار خوبی از ارسلان نداشت اما با این حال دلش را به دریا زد.

تقه‌ای به در زد و قبل از اینکه منتظر اجازه از ارسلان باشد ، وارد اتاق شد.

ارسلان همچنان بر روی شکم دراز کشیده بود.

لبش را گزید و گوشه‌ی تخت نشست.

برهنه بودنش ، کار دلارای را راحت تر کرده بود.

دستش را نوازش روی کمر ارسلان کشید و با درد چشمانش را بست ، گویی این زخم‌ها وجود او را می‌سوزاند.

ارسلان نیم خیز شد که دلارای دستش را روی شانه‌ی او گذاشت و فشرد

_ منم عزیزدلم …. خواب بودی؟ ترسیدی؟

صدای پوزخند ارسلان را شنید

_این روزا نمی‌شه حتی به چشم‌های خودت اعتماد کنی.

_ارسلان می‌خوام کمکت کنم ، پس اجازه بده …

ارسلان حوصله‌ی خودش را هم نداشت

فرصت نداد حرف دلارای به اتمام برسد و خشن غرید

_می‌دونی که حرفمم دوبار نمی‌زنم پس از همین راهی که اومدی برگرد.

دلارای با حرص گوشه‌ی ناخنش را به دندان کشید و چشم‌های پر از اشکش را بست

تصمیم گرفت قبل از اینکه بیشتر غرورش له شود از اتاق بیرون رود اما زخم های باز ارسلان اجازه نداد

دلش نیامد

ناغافل دستش را در کاسه‌ی موادی که درست کرده بود فرو برد و روی پوست ارسلان کشید

آلپ ارسلان از شدت درد صدایش را بالا برد

_ آخ … دلارای

دلارای به کارش ادامه داد

_ هیش … الان تموم میشه

_ این چه کوفیته داری می‌مالی به تن و بدن من؟! آخ خدا … از روی این تخت بلندشم پدرتو در میارم

بی صدا انگشتش را به چیزی که درست کرده بود آغشته کرد و آرام روی کمر آلپ ارسال کشید.

لبش را گزید و دلش برای دردی که داشت تحمل می‌کرد ضعف رفت.

نگاهی به قیافه‌ی درهم او انداخت و به کارش ادامه داد.

ارام لب زد

_ بچه که بودیم داراب تو باغ افتاد کف استخر
پر از سنگ ریزه های تیز بود
همه جای بدنش بریده بود
حاج خانم از اینا درست کرد
میسوزونه اما سریع خوب میکنه

ارسلان تنها نفس های کش دار کشید

دلارای ارام ادامه داد

_ پسراشو خیلی دوست داشت …. برعکس دخترش!

ارسلان از شدت درد غرید

_ دخترش دوست داشتنی نیست آخه!

از شدت سوزش دستش را مشت کرد و شکوک نگاهی به صورت دلارای انداخت

_نکنه نمکی چیزی ریختی توی این تا انتقام بگیری ، وای به حالت اگر بفهمم دلی که…

دخترک این‌بار بی‌حوصله آلپ ارسلان را مجبور کرد تا دوباره روی تخت دراز بکشد.

_ بخواب سرجات ارسلان … چرا به همه بی اعتمادی؟!

ملحفه را روی بدنش بالا کشید و ایستاد

_ اصلا چطور اعتماد کردی و منو به خونت راه دادی؟!

آلپ ارسلان سرش را به سمت دخترک چرخاند و نیشخندی زد

_هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیره دلی

برخلاف انتظارش دلارای روی بدنش خم شد و آرام لب هایش را بوسید

ابروهایش بالا پرید

دخترک با محبت لب هایش را به کام کشید و عقب رفت

_ بخواب….

گفت و از اتاق خارج شد

اول از همه شعله ماکارانی را خاموش کرد

بعد از آن روی کاناپه نشست و به تلویزیون خاموش چشم دوخت .

خستگی این روزها در تنش بود و او هم احتیاج به استراحت داشت.

نفهمید کی چشمانش گرم شد و روی کاناپه به
خواب رفت.

* * *

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۶ / ۵. شمارش آرا ۵

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا

  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیاروازدست می دیم و چه چیزایی را بدست

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

35 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شقایق
شقایق
1 سال قبل

مرض مرتیکه عوضی کثافت بی همه چیز…..تو زدی اون بچه رو بی ابرو کردی با فیلم پخش کردن…دلارای دیگه نمیخواستت ازت برید رهات کرد داشت ازدواج میکرد….پررو پررو گند زدی به زندگیش بیچاره و بی ابروش کردی حالا قیافه ام میگیری واسم….ای گه تو اون قیافه نداشتت که تر زدی به اعصابمون با این سگ اخلاقیات…هووف تو دیگه چ جونوری بودی 😑 

Cood Girl
2 سال قبل

من به جای دلی دلم شکست وقتی گفت دخترشون دوست داشتنی نیست بدبخت دلی اما خاک تو سرش نباید اینکار رو میکرد و خودشو میفروخت

اسم**
اسم**
2 سال قبل

چرا من انتظار یه سقط جنین رو دارم از دلی؟🤔
همش منتظرم اتفاق بیافته😐🥲

Tamana
Tamana
2 سال قبل

هعییی
چقدر بده که هی فرق میزارن بین بچه هاشون
یا زخم زبونشون میزنن
یا مقایسه میکنن
🙂💔🥺
حتی حرفِ الانِ ارسلان 💔💔

Mahsa
Mahsa
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

اره😢💔

Tamana
Tamana
پاسخ به  Mahsa
2 سال قبل

💔☹

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

هعییییی
پدر عاشقی بسوزه💔😂

سکوت
سکوت
2 سال قبل

چه مزخرف

ب تُ چ
ب تُ چ
2 سال قبل

ای جانم ارسلاااانم🥲💎
تف تو گور نویسنده الهی بری زیر تریلی ۱۸چرخ
😑😐
دیگ بده این پارت بعدو
تو یه نفر پدر مارو دراوردی این سه ماهه😐

لیلا بانو
لیلا بانو
پاسخ به  ب تُ چ
2 سال قبل

ما از ارسلان بدمون میاد تو میمیری برا ارسلان
هرکی موافقه جواب بده

'°•●_●•°'
'°•●_●•°'
پاسخ به  لیلا بانو
2 سال قبل

از طرف من یکی حرف نزن:|

Cood Girl
پاسخ به  لیلا بانو
2 سال قبل

منم روش کراشم کلا پسری که خیلی لوس و خیلی احساسی نباشه بیشتر به دل میشینه تا یه پسر خشن یا لوس و بچه ننه

آنی
آنی
پاسخ به  لیلا بانو
2 سال قبل

منم خیلی بد اخلاقه هر اتفاقی بیفته حق نداره انقد بد باشه
خانواده‌ خیلی ها بدن ولی خودشون بد نشدن

لیلا بانو
لیلا بانو
پاسخ به  آنی
2 سال قبل

عزیزم مرد واقعی ینی ارسلان
خشنه ب زن جماعت رو نمیده
من عاشق همینش شدم جذابیتش ب خشن بودنشه
😈

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  لیلا بانو
2 سال قبل

از نظر ما حرف نزن!با تشکر
ارس رو دوست داریم

لیلا بانو
لیلا بانو
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

والا من دیدم هرکی از در میاد از طرف همع زر میزنه😐🤣
شما ناراحت نشو یه گوهی خورد😂

ب تُ چ
ب تُ چ
پاسخ به  لیلا بانو
2 سال قبل

با خودت چند چندی😐
بدت میاد یا خوشت میاد
واااااات د فااااک😐
عاشق جذابیتشی؟
پس چرا نوشتی بدت میاد
اگ خوشت میاد زر اضافه نزن😐😑
ضمنا خودت گوه خوری میکنی بعد میگی یه گوهی خورد ناراحت نشو؟😐🤣
بچه ها فازشو درکش میکنید شماها؟😑🤣

نیکا
نیکا
پاسخ به  ب تُ چ
2 سال قبل

میتونم اسمتو بپرسم؟
چقد ارسلانو دوس داری بخاطرش مردمو نفرین میکنی🥲😂
لیلا بانو شما فازت چیه؟
ایشون نوشته ای جانم ارسلانم تو گفتی ما بدمون میاد ازش؟
شما زرنگی تکلیف خودتو روشن کن ب جای بقیه زر نزن گوه خوری ام نکن😐💔

ب تُ چ
ب تُ چ
پاسخ به  نیکا
2 سال قبل

اسمم ورونیکاست

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

چرا من دلم میسوزه برا ارس

Crystal
Crystal
2 سال قبل

سگ ب روحش
این مرتیکه مفت نمی ارزه
غلط کردم گفتم جیگره

fati
2 سال قبل

نویسنده ک نیست ببینه ما چ عذابی میکشیم حداقل بیاین دعا کنیم پارت بعد نویسنده دلش بسوزه پارتو یکم طولانی کنه
الهی آمین

ماهیتون
2 سال قبل

ای خواب به خواب بری ایشالا

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

از اخلاق دلی متنفرم واقعا 😐

rasha
rasha
2 سال قبل

همه تصوراتم که ده تا پارت طول میکشه ک این حصبه رو بزنه ب کمر ارسلان به هم ریخت😐

sara
sara
2 سال قبل

هوس ماکارونی کردم خدا لعنتت کنه دلارای

خانوم عصبانی
خانوم عصبانی
2 سال قبل

حالا خوبه دارو رو زد وگرنه داشتم ناامید میشدم از نویسنده که مشنگ میزنه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط خانوم عصبانی
mehr58
mehr58
2 سال قبل

آخییی دلارای عاشق وارسلان سرتق

Nahar
Nahar
2 سال قبل

اون جمله دلارای«بچه ک بودیم و پسراشو دوست داشت برعکس دخترش» با اینکه سنش کم بود ولی متوجه فرق گذاشتن مامانش بود و حاج خانم با گرفتن زیورآلات و پارچه های گرون میخواست بفهمونه فرق گذاشتنی در کار نیست
درسته از لحاظ جواهرات و…
کمبودی نداشت اما خب فقط این نیست ک، دلارای از خیلی چیزا کمبود داشت مثل محبت
حاج خانم ب جایی خودشو ب دلارای نزدیک بکنه دورتر میکرد
این رمان هم اشکالاتی داره از جمله همین پارتای کمی ک میذاره😁
ولی خب آموزندس

خا خدافظ😂😂😃

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
ghazal
ghazal
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

خدافظ👋

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

در سایت دم ببند مرسی 🖖🤣

Nahar
Nahar
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

شیطونا حالا کارتون ب جایی رسیده ک منو بیرون میکنین؟؟😂😂😂😁

حداقل ی ابی شربتی غذایی بهم بدین ک ت راه گشنه نمونم😂😂😂

mahsa
mahsa
2 سال قبل

چقدر کمههههه😐حالا میفهمم چی میگین
اگه من جاتون بودم تا الان ازکم پارتی مرده بودم

کیا
کیا
2 سال قبل

خاک هزارخرابه توسرنویسنده اینم اولین دیدگاه

هیچکی
پاسخ به  کیا
2 سال قبل

کیوت:/

دسته‌ها
35
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x