دلارای بدون هیچ حرفی خیره ی مشتش بود و از وحشت میلرزید
ارسلان آرام جلو آمد
_ بیارش بالا دخترحاجی
دلارای اشک ریخت
چه قدر مردن سخت بود!
ارسلان جلوی پاهایش زانو زد و خونسرد ساعدش را گرفت
دستش را سمت گردنش کشاند
_ اینجا … یکم بالاتر
شیشه که به رگ گردنش چسبید لبخند زد
_ آفرین عزیزم
دندان های دلارای وحشت زده بهم میخوردند و فشار دست ارسلان هر لحظه بیشتر میشد
خون که از میان مشتش سرازیر شد ناگهان با صدای بلند به گریه افتاد
_ نه نه … ولم کن
ارسلان برخلاف انتظارش بدون هیچ مقاومتی رهایش کرد
صدای خنده پر تمسخرش میان گریه های بلند دلارای گم شد
با تمسخر سر تکان داد و بازوی دخترک را گرفت
بی توجه به حال خرابش روی زمین کشاندش ، در اتاق مهمان را باز کرد و دخترک را جلو هل داد
_ صدات در بیاد اینبار خودم کمکت میکنم بری اون دنیا
تو که عرضهاش رو نداشتی دخترحاجی
گفت و سمت اتاق خودش رفت
حس و حالش پریده بود
دیگر در حال حاضر نه کتی و نه هیچ دختر دیگری جذبش نمیکرد اما کوتاه نمیآمد
اگر یک بار به سازش میرقصید دیگر کنترل شدنی نبود
در که بسته شد دلارای دستش را جلوی دهانش گرفت و مظلومانه زار زد
از شدت بیچارگی به هق هق افتاد
صدای خنده پر از ناز کتی در فضا پیچید او گوش هایش را محکم گرفت
نمیتوانست تحمل کند
صبرش تمام شده بود
بدون هیچ فکری مانتو و شالش را برداشت و ارام از در خارج شد
صدای کتی هنوز هم می آمد
خنده ها و عشوه هایش زیادی مصنوعی بود اما دلش را شکست
پشت در اتاق ایستاد و سعی کرد اشک نریزد اما نمیتوانست
با حرص دستش را روی گونه هایش کشید و نالید
_ مگه نگفتی دیگه عاشقش نیستی؟
مگه ارسلان اشتباه زندگیت نبود؟
چه مرگته دلارای؟
چرا داری دق میکنی؟
اشک با سرعت بیشتری روان شد
کتی با صدای کش داری پرسید
_ کجا رو نگاه میکنی بِیبی؟
درینک نداری؟
یکم سرت داغ شه از فکر بقیه بیای بیرون
دلارای چشمانش را بست
قرار بود فراموش کند ارسلانی هست ولی مگر میشد؟
پاهایش را سمت در کشید و با خودش زیرلب درد و دل کرد
_ چطور ازش متنفر باشم وقتی بچهاش تو شکممه؟
وقتی باهاش سر سفره عقد نشستم؟
وقتی باهم برای پسرمون لباس انتخاب میکنیم؟
در خانه را آرام بست و سمت آسانسور رفت
حال میتوانست کمی بلند تر گریه کند
صدای خنده های کتی اجازه نمیداد کسی گریه های او را بشنود
سرش را به آینه آسانسور تکیه داد و دل زد
_ مگه من چندسالمه؟
چطور دل بکنم وقتی تنها کسمه؟
من برای بریدن از ارسلان زیادی تنهام!
دخترک را میبوسید؟
روی همان تختی که دلارای آن را برای خودشان دوتا میدانست؟
در همان اتاقی که کم کم داشت در خیالش صاحبش میشد؟
در همان خانه ای که فکر میکرد خانه مشترکشان است؟
از خانه که بیرون زد بی توجه به نگاه خیره ی نگهبان سمت خیابان راه افتاد
زیر شکمش تیر میکشید و کمر درد داشت
دستش را روی شکمش گذاشت و با چشمانی که از اشک تار بودند لب زد
_ تو هم میخوای بری؟
تو هم مامانو دوست نداری؟
هنوز نیومده تورو هم خسته کردم پسرم؟
نگاهی به دو طرف خیابان انداخت و تا نیمه رفت که ناگهان پاهایش از حرکت ایستاد
در شکمش حرکتی حس کرد و خشک شد
انگار ماهی کوچکی در دلش شنا میکرد
بهت زده دستش را جلوی دهانش گرفت و میان گریه خندید
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
از این حرصم میگیره که از اولشم ارسلان دلارای و ب تخم های مبارکشم نمیگرف بد دلارای انقد جوگیره و ارسلانو برا خودش میدونه*_*
ای جانم نی نی تکون خورد.ارسلان بی وجدان ونامرددددد
دلی نامووووووصاااا بمیر هم خودت راحت بشی هم ما…..
نویسنده بمیری که با این پارت های بخور نمیرت انقد ذهن همرو درگیر میکنی ۱۰۰ تام کامنت میگیری…😭😂
حرفی ندارم بزنم😐🚶🏼♀️
تفففففففففففففففففف
خیلییی حیف شد😂😂
بروبچ کامنتای این دفعتون همه واسه خودش یه پارمان کامله انقدک این نویسنده پارتاش کمه ک دیگ خودتون شدین یه پانویسنده ی خوب
هعییی میدونم😂
کوچولوت خوبه؟
قربونت عزیزم خوبه اگه ابجی بزرگه ولش کنه بخداازصبح ک بیدارمیشیم ماسه تافقط گیسوگیس کشی میکنیم ازبس ک نیلا،جانانوک کوچیکست میچزونه
اخیییی جیگر 😍از طرف من ببوسشون🙊😍😘
اره حسودی میکنه دقیقا عین خاهرم و داداشم😂
قربونت عشقم
نشی…💞
بچه ها خداییش کل کامنتاتون عالی بود هرکسی یه تفکری داره و بر اساس همون تفکر داره نظر میده
خوب بزارید من یه چیزی بهتون بگم اول اینکه خانواده دلارای اساسی ترین این مشکل هستند ببینید در جامعه ای که ما هستیم زن جنس دوم محسوب میشه بیشتر مکان ها و جاهای اداری مردونه هستند و حتی بیشتر شغل های مستقل هم به دست مرد ها باز شده پس این یه مشکله که اگه دلارای خانواده نداشت حمایت جامعه هم نداشته چون که دختر بوده و توی ایران برای ما دختر ها همین موضوع هست حالا به بحث خانوادش که برسیم باید بگم پدر مادر و برادر و خواهر اساس یکخانواده استند که با محبت به یکدیگر خانوادا رو تشکیل میدن حالا اگه یکی از این اساس ها بهش توجهی نشه اهمیت ندن اون اساس که دلارای باشه طرد میشه ببینید از یه طرف باید حق داد به دلارای همونطور همه گفتن و میگن دختر یک موجود سرشار از احساسات هست وقتی کسی بهش محبت نکنه وقتی کسی بهش اهمیت نده احساس پوچی میکنه و اینکه به سمت و سو دیگران کشیده بشه فقط به دلیل کمی محبت و مهربانی دلارای هم همینطور وقتی حمایت خانواده رو نداشت حمایت جامعه هم نداره چون یک دختره پس مجبوره از یک جا خودش رو تامین کنه این عشقی که مثلاا میگن عشق نیستت و نیاز های دلارای هست که در تفکراتش تبدیل به عشق شده توی روانشناسی بهش میگن توهم پس این توهمه عشق رو زده در صورتی که برای رفع نیاز محبت این کار رو کرده خوب این از دلارای
به سراغ ارسلان که بریم اون یک پسره حمایت خانواده چه داشتا باشه چه نداشته باشه براش مهم نیست منظورم این نیست که به محبت نیاز نداره داره ولی کمتر از یک دختر پس نیاز های یک پسر به خودش بستگی داره وقتی حمایت حاجی و خانوادش رو نداشت حمایت یک جامعه رو داشت که هرجا بره میتونه کار کنه میتونه شغل ازاد داشته باشه بدون اینکه هیچ سر خری بالاش بگه بهش توهین کنن یا اینکه بخاند اذیتش کنند نه اون در جامعه ای زندگی میکنه که حرف اول رو مرد میزنه جنس اول محسوب میشه بیتشر مکان پر شده از مردها مجلس دولت کشور بیشتر از ۸۰ درصد اونها مردها تشکیل دادند و به جرعت میتونم بگم مردها برای ما تصمیم میگیرند و تمام
البته نگین چون یک دخترم دارم از دلارای حمایت میکنم و ارسلان و بد جلوه میدمنه دارم حقیقت رو میگم حقیقتی که خیلی تلخه
حالا به این موضوع میرسیم که دلارای چرا این کارو کرده خوب بعضی دختر ها قوی نیستند نمیتوندد مثل بقیه رفتار کنند نمونش دلارای میتونست به جای اینکه بره پیش ارسلان از خونه فرار کنه هرجا که میتونست کار کنه تا خرج نکن خوردنش رو در بیاره بعدشم که درسشو میخوند و میرفت دانشگاه و بعدشم که مستقل این راه خیلی سخته و فقط دخترا قوی میتونستند این راهو انتخاب کنند ولی دلارای این را رو انتخاب نکرد و رفت سراغ راهی که به نظر خودش خوبه اما نه ارسلانم که از همون اول رفتار پدرش رو الگو قرار داده و شده یه حاجی به روز رسانی شده
یه داداشی گفتند غرور داراب و فلان اره غرور هست و خواهد بود نمیشه منکرش شد اما منشا اصلی این اتفاقی که برای خواهرش افتاده همون داراب و خانوادش بودن پس غرورش رو جایی باید به کار ببره که حق داشته باشه کلا دلی میتونست این راهو انتخاب نکنه ولی خوب گرد و واسه اینم باید هم ارسلان هم دلارای رو مجازات کرد نه تنها دلارای 🥲
قربونت عشقم کامنتت ازاول رمان تاالان بیشتربودبخداک خودت ازاین نویسنده ی رمان بهترمیتونی دست به قلم بشی
😂😂😂
قربونتتت💙
خیلی زیاد بود نتونستم بخونم
بخدا از پارت نویسنده هم بیشتر بود
😂😂
اوف جدیدا خیلی داره قشنگ میشه🥺
آه دلی گمشو دیگه اعصاب نذاشتی برامون خر گاو
والا
افرین دلارای احمق حالا برو خونه یه فصل کتک حسابی دیگه بخور
چقد دلارای حال بهم زنه..
و برای یه دلیل برای دلارا متاسفم با اینکه داره میبینه ارسلان چطور تحقیرش میکنه و جایی نداره که بمونه چرا باید تلاش کنه واسه ی به دنیا آوردن بچهی گرازی چون ارسلان!؟
چرا میخواد یکی دیگه رو ام بدبخت کنه
پسر باشه الگوش باباشه فردا اینم دوتا دوتا میاره خونه دخترم باشه از فا*حشه های دور باباش درس میگیره یکی بدتر از اونا…
عصابم بد خرابه😑😑
واقعا حالم از مردایی که فقط به فکر زیر دلششونن بهم میخوره
امیرعلی یه دمپایی دیگم میخوری👡👡🤣😂
اعصاب ندارما😂
🥺🥺🥺
تو این چشا رو خوب نگا کن
نگا کردی؟
دلت میاد چی بگی🥺🥺
😂😂😂😂😂
نخنددددد
مشکلت رو بامن با رسم شکل توضیح بده😂
مثلا من با تویی که نمیشناسمت مشکل دارم؟😶😂
من دیه هیچ رمانی نمیخونم یعنی خیلی گرفتارم این رمانم دیگه هرچی میخاد بشه بشه به جهنمممم😐
من به عنوان یه پسر به آلپ ارسلان حق میدم که با دلارای همچین رفتار کنم
روز اول که بهش گفت این کار عاقبت نداره و تو به پشیمونی میرسی که بعدا فکر کردن در موردش هیچ سودی نداره
بهش گفت به من دل نبند تقصیر خودش بود اصلا مگه مهمتر از نجابت و حیا و شخصیت و دخترانگی یه دختر چیزی مهمتر هست!
یارو داره بهش میگه زندگی من اینه، من اینجوری زندگی میکنم
و مقصر اصلی این داستان هم فقط خود دلاری هست
فکر کرده حالا که دخترانگی اش رو فدای عشق از روی هوس کرده
ارسلان بهش میگه او مای گاد عشقم بیا بغلم!
آقا وقتی روز اول دیدی که بهت توجه نمیکنه
دیدی که براش مهم نیستی
دیدی که از همون اول براش وقتی رابطه مهمه
غلط میکنی میری دختر بودنت رو فداش میکنی
معلومه که به همچین روزی میرسی حتی بدتر از اینا هم حقته
ارسلان هم حق داره به چشم یه هر*زه بهش نگا کنه
اصلا همچین آدمایی رو باید همون اول که بیخودی دل میبندن کشت
من موندم چطور ارسلان تو مجلس عقد نگذاشت داراب خواهرشو بکشه!؟
دمت گرم برادرکامنت توازخودرمان بیشتربودبنظرم خودت جای نویسنده باشی بهترپارت میذاری
هرچیم باشه ادم باید یکم وجدان داشته باشه🙂
من الان خودم حتی اگر زجر کشیدن دشمنمم ببینم ناراحت میشم🙂💔
حالتون خوبه؟
یارو داره رسما بهش میگه خودتو بکش
جلو چشماش؟
بعد شما میگی وجدان؟
نمیدونم اصن به من چه😂
ربطی نداره ارسلان خودش در جریان بود که دلارا تو چه خانواده ایی بزرگ شده حتی خودشم تو خانواده ایی مثل خانواده ی دلارا بزرگ شده بود اما ارسلان پسر بود تونست بزارع بره خودش رو پای خودش وایسه اما دلارا چون دختر بود باید تحمل می کرد
اجازه نداشت.
دلارا محبت ندید نه از مادر نه از پدر نه از برادر یکی نبود این وسط درکش کنه
جرم دلارا فقط عاشقی بود به خاطر عشقش همه چیزش رو از دست داد دلیل به این نمیشه که ارسلان اون رو به چشم یه آدم ه*رزه ببینه
به نظر من ارسلان خیلی آدم بیشعوریه فقط به فکر
هوسه به خاطر یه کینه ی مسخرع آبروی دلارا رو جلوی اون همه آدم برد کاری کرد خانوادش ازش ترد بشن الانم داره زره زره نابودش میکنه و این خیلی خودخواهانس
الانم به جای اینکه کمکش کنه داره تحقیرش میکنه؟
من نمیگم دلارا مقصر نیست
اما بیشتر ارسلان مقصر هستش
مردن به این نیست که طرف رو بزاری رو تو قبر رو خاکش کنی ارسلان مانع شد که داراب دلارا رو نکشه اما خودش داره با کاراش حرفاش تحقیر هاش دلارا رو زجر کش میکنه
به نظرم بهتر بود به دست داراب یکدفعه کشته
میشد تا با کارای احمقانهی شخصی چون ارسلان زره زره بمیره
شاید دلارا راه درستی رو برای به دست آوردن ارسلان انتخاب نکرده باشه اما راهی براش نمونده بود…
به نظرم ۷۰ درصد از بلاهایی که سر دلارا اومده خانوادش بودن اگر محبتی بهش میکردن اینقدر بهش گیر نمیدادن باهاش خوب بودن به حرفاش به نظرش و سلیقش احترام میذاشتن دلارا هیچ وقت اینی که هست نمیشد
چرا باید آدم وارد رابطه ای بشه که هیچ توجه ای بهش نمیشه
هیچ محبتی از طرف مقابل نمیبینه
آهان حتما از سر نیاز بوده که دلارای وارد رابطه شده
یعنی چی واقعا!؟
من یه سوال میپرسم خونوادش چه توجه ای به دلارای نکردند؟
مادرش که هرجا میخواست دلارای بره سوال پیچش میکرد
برادرش که میخاست ببینه هیچ مشکلی نداره تا برطرف کنه
پدرش که همیشه پشتش بود
اونوقت شما اسمو این میذارید بی توجهی؟
بعضی از خانواده ها ذاتشون اینجوریه
میفهمین ذات، چیزی که هیچ موقع عوض نمیشه
یکی خانواده متعصب و خشک و حساس داره یکی خونسرد و شاد وبی تفاوت
پس تقصیر خانواده دلارای نیست اونا از هر موقعیتی استفاده کردند که بهش تذکر بدند و متاسفانه این عشق بی خانمان دلارای باعث میشد گوشاش کر بشن که نشنوه
خانواده دلاری منطقی صحبت میکردند بله ممکنه پذیرش منطق سخت یا تلخ باشه اما نهایتش هر چی هست بهتر از الان دلاری هست
نخیر این تقصیر ارسلان نیست که با این دختر همچین تا کرد
اتفاقا به نظر من در حقش خوبی هم کرد
چرا چون ارسلان رفتار هایی رو از خودش نشون میداد که دلاری ازش متنفر و زده بشه چون میدونست ذاتش جوری که مطابق میل دلاری نیست
پس مقصر ارسلان یا خانواده دلاری نیستند
اتقافا این دوتا با هم یه وجه مشترکی دارند و اون اینه که هر دوتا میخوان دلارای اشتباه نکنه اما میکنه
اشتباه بعدی
چرا اصلا دلارای به ارسلان نمیگه حامله است؟
یا چرا قبل از اینکه هومن خبر دار بشه که بچه دلاری از کیه خودش به هومن نگفت؟
از هر زاویه که به این رمان نگاه کنیم مقصر اصلی خود دلارای هست
تو به زاویهی خودت داری به این رمان نگاه میکنی منم نمیگم که دلارا مقصر نیست همنطور که گفتم بیشتر خانوادش و ارسلان مقصرن.
بعد از کس تاحالا سوال کردن از اینکه کجا میری با کی میری میشه توجهه و محبت که دارین میگین خانوادش بهش توجه میکرد
دلارا به این دلیل نمیگه بارداره چون فکر میکنه ارسلان از به دنیا اومدن این بچه راضی نیست
به گفته ی خود دلارا بچش تنها کسیه که براش مونده
ولی انگار شما با دقت رمان رو نخونید
هومن از دلارا پرسید کیه که بره سراغ طرف
اما دلارا برای اینکه دعوایی رخ نده گفت که طرف رو نمیشناسه
جه فایده اگر نیگفت ارسلان که آبروش رو برد هه
دلارای همه چیزشو فدای عشقی کرد که به ارسلان داشت
نمیگم درست کردم. حرفاتو قبول دارم که اشتباه کرد اما منم به عنوان یه دختر میگم اون ارسلان دیگه خیلی پسته که اینجوری سر یه دختر میاره
دختری که اولین رابطه اش خودش بوده… به نظرت یکم بهتر نیست ارسلان ادم تر باشه… گرچه از ارسلان ادم بودن بعیده چون اون فقط به فکر خودشه
دقیقا موافقم بشدت
نمیدونم چراولی ازدیدگاهت خوشم اومد
چندسالته؟
چقد متنفرم از عشق یک طرفه
میگن فاصله عشق و نفرت به انداره یه تار موعه…. دلارای عاشق ارسلان نبود. شاید وابسته اش بود، شاید تنها تکیه گاهش بود. وقتی که از خانواده، از پدرت، از برادرت هیچ عشقی رو دریافت نمیکنی مجبوری اینکارو بکنی برای خرید حداقل یکم محبت از طرف عشقت
ما دخترا باید محبتو از طرف خانوادمون بگیریم تا عاشق هر کسی نشیم
اینا عشق نیس. یه بازی مسخره اس که هر کی بیکار بوده داره انجام میده و اسمشو گذاشته عشق
عشق آن است که یوست بخورد شلاقی درد تا مغز و سر و جان زلیخا برود!
عشق اگر یه طرفه باشه هم قشنگه… اصن زیبایی عشق به همین رنج کشیدناشه
تنفر نباش از عشق یه طرفه… متنفر باش از عشق های هزار رنگ امروز
هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد!!…
نویسنده من یه پیشنهادی دارم برات
تو دیگه رمان ننویس بخدا من بعد از این رمان ادم سابق نمیشم 😂😂😂
بعدشم اسم هر چیزمسخره ایی رو عشق نزارید
اره واقعاعشق اونه ک باغرورت طرفوعاشق کنی نه باحیثیت وابروت وگرنه تونباشی ک دخترانگیتوپیش کش ارسلان کنی اون خودش زیادداره دوروورش ازاین چیزا
😂😂😂حقققق
دلارای چی برا خودش زر زر میکنه آخه کی دوتایی لباس برا پسرتووووون انتخاب کردین ن ک خیلی ارسلان میدونست جریان چیه..دختر بیشعور دنبال بهونس نره
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اها یه سوال خیلی منو درگیر خودش کرده!
این رمان دلارای….واقعیت داره؟
یعنی همچین ادم هایی تو تهران زندگی میکنن! مثل ارسلان…😔
همچین ادمایی وجود دارن
ولی از این ادما ادم بشو نیستن! کسی که شرع و حکم خدارو زمین میزنه ،ابرو میبره،ناموس حالیش نیست،بی غیرته ،کثافته،خیانتکاره…زندگی کن نیست
دلارای و ارسلان دوتاشون هرزه ای بیش نیستن و من از بعد یک برادر حق میدم اگر داراب بخواد دلارای رو جر بده غیرت مرد اسباب بازی نیست که باهاش ور بری(هرچند داراب رابطه صمیمی داشت باخواهرش قضیه بهتر میبود) ولی بازم ظاهر قضیه فرق نمیکنه در هرصورت حق داره پاره پارش کنه
تو هنوز یه دمپایی طلبکاریااا👡👠😂
زیادی تند رفتی داداش.. اگه داراب یه ذره به خواسته های اون خواهرش احترام میذاشت و باهاش مهربون بود دلارای هم نمیرفت محبتو از فرد دیگه ای گدایی کنه… درسته غیرت مرد خوبه اما اونم حد و مرز داره.. دلارای میتونست پیشرفت کنه بدون اینکه عاشق بشه امااا اون داداش مثلا با غیرتش با اذیت هاش نزاشت… یکم هم به فکر ما دخترا باشید. غیرت به اینا نیس…
خوب منم چی میگم؟ میگم باید با خواهرش صمیمی میبود و حس اطمینان به اون میدادالان داستان فرق میکرد
بنظرم حرفش کاملا درسته احسنت خیلیی حرفت به دلم نشست
مخلصیم
تو تهران تنها نیست تو روستای قلی ابادم ادم کثافت پیدا میشه!دختره تنش میخارید به حرف ننش گوش نداد ،ابروی پدرشو برد ،داداششو شرمنده کرد و از همه مهم تر قهر خدارو بالا اورد،درسته مشکل داشت اما میتونست درس بخونه یک ادم موفق و مستقل شه هم عزت داشت هم ابرو! الان که زیرخواب شده عزت و احترام داره؟ پخ تو دهن دوتاشون
همجا هست چه روستا چه شهر
ولی بات موافقم
شتر قربونی کنید یبارم نفس بامن موافقهههه😂
الان میارن😂🤣
حالا چه ذوقیم میکنه
ایول بابا دمت گرم دقیقا تفکر منو گفتی
فکر نمیکردم اینقد پسرا هم روشن فکر باشن
این از بس دمپایی خورده روشن فکر شد😂😂😂😂
🤣🤣🤣دلم میخواد فشت بدم اما به روح لطیفت بر میخوره
گمرووووو
درست میگه دلیل نمیشه دخترازخانوادش بدی وبیمهری ببینه بره عاشق یه هوس بازبشه وتن خودش وتن فروشی کنه بعدبگه من هرزه نیستم توتن دادی دورازچشم همه گناه کردی هرزه نباشی چی هستی حتمابایدباچندنفرتن بدی تاهرزه بشی عمین که بایه نفرتن دادی خودهرزگیه این رمان نه برای دخترابروگذاشت نه برای مردازنویسنده حالم بهم خوردبیشرم وحیاتووجودشه که این رمان تحویل جامعه میده
من نفهمیدممم
داستانش واقعیت داره یا نه؟