انگار به یکباره تنش در استخر یخ فرو رفت
برای ثانیه ای یخ زد و به همان سرعت دوباره داغ شد
اینبار گویی در کوره میسوخت
انگشت های آلپارسلان دورگردنش بود و لب هایش را برای لحظه ای رها نمیکرد
بوی آشنای سیگارش را میتوانست حس کند
باید اعتراف میکرد حتی برای همین تلخی سیگار روی لب های مردانه اش هم دلتنگ بود
اشک ازگوشه چشمش روی گونه اش چکید و ارسلان محکم تر بوسیدش
مثل تشنه ای که بعد از روزها به آب رسیده
انگار که تنها راه باز شدن نفسش لب های دلارای است
بوسید و هم زمان دست هایش را از گردن دخترک سمت کمرش هل داد
دلارای سعی کرد عقب برود
نمیتوانست نفس بکشد
به سختی انگشتان بی حسش را روی سینهی او فشرد و بالاخره کمی فاصله گرفتند
هوا را با شدت به ریه هایش کشید و نفس زنان خیره در چشمانِ شاکی آلپارسلان ناخواسته لب زد
_ نمیتونستم نفس بکشم…
انگار که حقش را از او گرفته و حالا توضیح میدهد!
ارسلان دستش را پشت گردن دخترک گذاشت و جلو کشیدش
اینبار لب های داغش به پوست شانه اش چسبید
دلارای چشمانش را بست و ناخواسته آه کشید
تمام روزهایی که بر او و هاوژین گذشته بود از مقابل چشمانش عبور کرد
تمام سختی ها
تنهایی ها
تمام اشک هایی که از بیچارگی ریخته بودند
نفهمید کی صورتش خیس شد ، تنها زمانی به خودش آمد که لب های ارسلان اینبار روی اشک هایش فرود می آمد
با خشونت کنار گوشش دستور داد
_ نکن
دلارای مثل بچه ها بینی اش را بالا کشید و او دوباره تشر زد
_ گریه نکن
با خشونت پشت دستش را روی گونه های خیس دلارای کشید و آرام عقب هلش داد
دلارای دهان باز کرد تا حرفی بزند که با حلقه شدن دستان ارسلان دور کمرش و گرمای لب هایش سکوت کرد
ناخودآگاه عقب عقب رفت تا زمانی که پایش به کاناپه برخورد کرد
با فشار دست های ارسلان روی کاناپه دراز شد و آه کشید
سر ارسلان در گردنش فرو رفت و او موهایش را چنگ زد
صدایش میلرزید
_ بچه … هاوژین بیداره
ارسلان توجهی نکرد
پوست گردنش را آرام گاز گرفت و با ناله ی بی طاقت او لب هایش کش آمد
دلارای نالید
_ ارسلان
کنار گوشش با صدایی خش دار پچ زد
_ خوابیده … بیدار بود گریه میکرد
نمیدونی چه جغجغهای زاییدی دخترحاجی؟
دلارای لب گزید تا دوباره بغض نکند
چرا این مرد امشب فرق داشت؟
چرا لحنش محبت آمیز بود؟
چرا شبیه به خانواده های واقعی شده بودند؟
به حرفش گوش داد!
لجبازی نکرد و زمانی که انگشت هایش قسمت انتهایی تیشرتش را گرفت و بالا کشیدش حرفی نزد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 112
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اکلیلی شدم این پارت
چی شد؟!چرا دلی با یه بوس خر شد، من دلم میخواست ارس به گوه خوردن بیفته:)
ولی نویسندهی خیلی ماهری داره
یه حس بهم میگه هاتف می رینه تو کل رمان
با اینکه با این پارت ذوق کردم و خوشمان آمد😂😔
ولی میخوام یه انتقادی کنم ارسلان یه آدم خشن و خودخواه به تموم معناست حتی همین الان که داره معاشقه میکنه و به قول دلارای مهربون شده کاراشو با خشونت پیش میبره و لحنش دستوریه و این اصلا خوب نیست چون میشه گفت همه رنج سنی آدم اینارو میخونه و ناخودآگاه تو ذهن آدم(مخصوصا کسایی که سنشون پایینه)تاثیر میذاره که هر چی وحشی تر و خشن تر جذاب تر در حالیکه تو زندگی واقعی قطعا مثل این رمانا داستان به خوشبختی و خوشی ختم نمیشه خلاصه که مراقب باشید
فقط من با خوندش تا مرز سکته رفتم یا ن
واااای ننم وای ددم وایییی
سه نقطه اون پارتایی که گذاشته بودی از کجا اوردی؟؟
منی که حس میکنم اخرای رمانه تموم نشو لنتی 🤣 دوساله داریم زندگی میکنیم
واییییی سه بار خوندمششششش خیلی خوب بودددد امیدوارم ادامه داشته باشهههههه خداااااااا وای وای وای جیغ 😂🥺
عالی بود بابا عالییی ، فقط دوباره همدیگه رو نَدَرَن 😔😂
واوووووووووووووو ارسلان جون وارد میشودددددددددد😂هارتم ب تپش افتاد🤣🍷
چرا احساس میکنم اینا همش آرامش قبل از طوفانه و قراره باز یه اتفاق شومی بیفته🥹💔
عه یه بلینک پیدا کردم 🤌🏻✨
واووو تو هم بلینکی؟🥹💅🏻
کیپاپر اینجا نایابه😍🩴
آره کمیابه فن پیچ هم دارم اگه اینستا داری آیدی مو بدم 🥲
آره کمیابه 🤓 فن پیچ هم دارم اگه اینستا داری آیدی مو بدم 🥲🫶🏻
تف به هر چی شرطه🤌🗿💔 لاااامصببب حالا اگه پارتای دیه بود میزد زیر گوشش هاااا🩴🩴🩴
دفعه دیگه اسم انتخابیت چیه غنفضر جون😂🤌🏽
فعلا برای پارت آینده هیچ نظری ندارم ایشالله پارت بعدی🤌😔
ارسلان داش نریز تو ما دیگه حوصله دربدری دلارایو نداریم ناموسا
دلارای چه کرده با ما یکی پوشک خیس بچه دلاراس یکی دوست دختر علیرضاست یکی کراش علیرضاست یکی زن علیرضاست به خدا علیرضا خودش اگه بدونه اینقدر طرفدار داره شاخ در میاره علیرضا کلا ۲۰ درصد تو پارت هست یه متلک میگه میره تا پارت بعد یکی زن ارسلانه یکی مادر ارسلانه یکی کراش ارسلانه یکی فن سرویس بهداشتی ارسلانه یکی خواهر دلارای حالا جالب اینجاست دلارای اصلا خواهر نداشت 😂😭
نویسنده چه کرده با ما
مگه علیرضا زن داشت که دلارای هم خواهر داشته باشه
اینجا همه چی آزاده نسبت مورد نظرت با شخصیت های رمان رو انتخاب میکنی بعد عدد ۱ رو به شماره ۹۸۸۷۹۹۰۷۶۶ ارسال میکنی و بعد هماهنگی های لازم اسم پروفایل رو تغییر میدی😍
من خودم دیروز اقدام کردم قراره نسبت شریف مادرزن علیرضا رو دریافت کنم
بین خودمون بمونه ها به کسی نگی
چشم اع دهنت سرویس فقط یکی بود پوشک خیس هاوکینگ سر انتخاب اسمش من مردم از خنده
بیا همین دلارا خوشبخت شد بعد من هنوز دارم با بدبختیام دست پنجه نرم میکنم😂😂😂😐
هنوز هیچی معلوم نیست
اون دختره ساینا بود چی بود تازه وارد ماجرا شده قراره کلی بدبختی جدید هم به بار بیاد از قرار معلوم
ساینا کیه باز
قبلا انگاری ارسلان عاشقش بود از قرار معلوم چیز های که میگن
اووههههههه وای یعنی هنوز عاشقشه؟وای نه دیگهههههه من طاقت ندارممم😭
همچنین
نه فک کنم ساینا خواهر صدف، صدفم نامزد هاتف که انگار با ارس تو رابطه بوده و بعدم که مرده
واییییییی قلبم اکلیلی شد
واهای قلبممممممم
ننه ارسلان
واهای پسرحاجی
قلب مه با باتری کار میکنه نکن تو🥺❤
عرررررررررررر
حاجیییی پشمااامممم دادااااااش لعنتیییییییییییییییی بی مرااااام.. قلبم اخ🤣💔
وایییی اسمت 😞😂