رمان دلارای پارت 67 - رمان دونی

 

هنگامه بهت‌زده موبایلش را پایین آورد و با چشمان قرمز شده به ارسلان خیره شد

چندین بار دهان باز کرد تا حرفی بزند اما پشیمان شد

اشک جمع شده در چشمانش را با پشت دست کنار زد و با صدای لرزان غرید :

_ خیلی آشغالی ارسلان

گفت و به ارسلان فرصت شکایت و اعتراض نداد

درست مثل دلارای سمت در حمله کرد و دستگیره را کشید

ارسلان وسط خیابان مجبور به توقف شد

پایش را محکم روی پدال ترمز کوبید و ماشین ایستاد

قبل از این که صدای فریادش ماشین را پر کند هنگامه از در بیرون پرید و سمت مخالف دوید

ارسلان این بار مشتش را با شدت روی فرمان کوبید و فریاد زد :

_ لعنت به همتون ، لعنت به حاجی ، لعنت به من

لعنت به خودش که قرار بود امشب همه چیز را درست کند و بدتر گند زده بود

همانطور که دندانهایش را روی هم می فشرد فرمان را سمت برج چرخاند و زیر لب غرید :

_ به جهنم همتون برید به درک
ارسلان ملک شاهان چه نیازی به شماها داره؟!

*****

*****

با دیدن کفش های پدرش کنار کفش های داراب خسته ناله کرد :

_ خدایا برای امشبم بسه لطفاً

اما انگار خدا صدایش را نشنید که با باز کردن در بازویش در دستان پر قدرت داراب اسیر شد

_ کدوم گوری بودی تو؟

حاج خانوم از روی مبل روی پایش کوبید و صدایش را بالا برد :

_ خدا منو بکشه
لعنت به من که دختر زاییدم بشه بلای جونم

آب دهانش را فرو داد و زمزمه کرد :

_ ب … ببخشید!

خواست حرف دیگری بزند و توضیح دهد اما هیچ چیز به مغزش نرسید

داراب با شدت سمت پذیرایی هلش داد

_ زهرمارو ببخشید ، مرگ ببخشید
چه گوهی میخوری تو هرروز هرروز تو خیابونا پلاسی و باید همونو سکته بدی تا برگردی؟

دلارای سمتش برگشت و من من کرد

چه می گفت؟

هیچ توضیحی نداشت

تا چند روز پیش از اینکه کنار ارسلان وقت می گذراند پشیمان نبود اما آن لحظه خودش را تنها حس می کرد

هم از طرف ارسلان ضربه خورده بود و هم از سمت خانواده‌اش

دست داراب که بالا رفت چشمانش را بست اما صدای پدرش در فضا پیچید :

_ داراب دستتو بیار پایین هنوز من نمردم که تو روی خواهرت دست بلند کنی

داراب شاکی عقب رفت :

_ نمیبینی چیکار میکنه حاجی؟

_ پدر داره ، مادر داره هرکاری میکنه به تو مربوط نیست

داراب کلافه پوف کشید و ادامه نداد

دلارای ترسیده لبخند کمرنگی زد و آرام سلام کرد :

_ سلام بابا

حاجی زیر لب جوابش را داد :

_ علیک سلام

خواست سمت اتاق برود که با جمله ای که پدرش گفت پاهایش از حرکت ایستاد :

_ برای فردا عصر آماده باش مهمون داریم

حس بدی داشت

زمان آمدن مهمان ها را به او اطلاع نمیدادند!

با تعجب پرسید :

_ من آماده باشم؟!

پدرش با خونسردی سر تکان داد :

_ بله شما

حاج خانم زیر لب غر زد :

_ خدا رو شکر که اینا دارن میان وگرنه این دختر منو دق میداد

دلارای گیج نگاهشان کرد

داراب پوزخندی زد و روی کاناپه نشست

بی توجه به او رو به پدرش پرسید :

_ مهمونامون کین؟!

حاجی با مکث کوتاهی جواب داد :

_ خواستگار!

پاهایش به لرزه افتاد

متعجب تکرار کرد :

_خواستگار؟!!!

پاهایش به لرزه افتاد

متعجب تکرار کرد :

_خواستگار؟!!!

حاج خانم جوابش را داد :

_ بله خواستگار!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
40 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatemeh zahra
2 سال قبل

تموم شد؟؟
خیلی تاثیر گذار بود 😒
کلا سرجمع دوخط نشد ، اومد خونه باباش گفت فردا خواستگار میاد ، همین !!!!می تونستی همینجوری بگی

بنی
بنی
2 سال قبل

خب عزیزم خسته نباشی این از پیام بازرگانی
بقیه رمان را بزار لطفا

رویا
رویا
2 سال قبل

به خدا نمیفهمم مگه عهد بوقهههههه که به زور بتونن شوهر بدن😂😂😂باور کنین تو این زمونه اگه دختر بگه نه هیچ عاقد از پشت کوه دراومده نمیاد عقد کنه دونفرو ، تو ته اندونزی و بنگلادشم نیستیم وسط روستا و کویر هم نیستن اینا ، اصن نمیشه داخل شهر بیای بگی به یه دختر باید ازدواج کنی دختره هم با اشک بره خونه شوهر، من به کیییییی بگممم عاخه چرا همه رمانا تمین ریختییه ، بعد این یارو حاجی که مذهبییه نمیدونه اگر دختر حتی ته دلش راضی نباشه و به زور بله بده عقد کلاااااااااااااااااا باطلههههههههههههههههههههههه 😑😑😑😑😑

...
...
1 سال قبل
پاسخ به  رویا

عهد بوق؟تو یا نیستی یا خودتو زدی به نبودن…مگه دختر ۱۲ ساله ای که ازدواج کرده خودش خواسته؟!…

دیجی توووون 🙂
دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

به زور میخوان شوهرم بدن
من شوهر نمیخواام
دوماد به مادرم بدن..
من شوهر نمیخواام
به زور میخوان شوهرم بدنننن
من شوهر نمیخوام
عروس به مادرم بدن
اگه شوهر نخوام من جنتلمن و پولدار نخوام نخوام من
من ازدواج نمیخوااام لالای لااای
من ارسلان و میخواااام لالای لاااای

اهنگ این تقدیم به تک تکتوووووون😂😍😍😍 خودم دست بردم توش البته😂😂

رمان خور
رمان خور
2 سال قبل

حس میکنم قبلاً این ریتمو شنیدم
ولی اون به زور می‌خوام زنم بدن بود😆

دیجی توووون 🙂
دیجی توووون 🙂
2 سال قبل
پاسخ به  رمان خور

اره دیگهههه یمگم ک خودم تغییرش دادم 😂😂😂
اون این بود :
به زور میخوان زنم بدنننن
عروس به مادرم بدنننن و … 😂😂😂

Zahra
Zahra
2 سال قبل

وایییییییییییییییییییییی
هم ما بدبخت شدیم هم دلارای
حالا باید حرص بخوریم تا فردا ک خواستگاره کیه و یه وقت حاجی دلارای ب زور شوهر نده😐🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

Hasti
Hasti
2 سال قبل

ارس زندع نمیزارع اون پسرع رو😂😐🔪….. دلم واسع دلی میسوزع بد بخت چجوری میخاد ب ارس بگع🚶🏼‍♂️🔪

Parsa
Parsa
2 سال قبل
پاسخ به  Hasti

ارسلان که علاقه ای به دلی نداره چرا باید واکنش نشون بده ؟؟؟!🤔

Setareh
Setareh
2 سال قبل

نهههههه این دیگه چی بود
دلم واسه دلارای میسوزههه

مارال
مارال
2 سال قبل
پاسخ به  Setareh

خیلی جالب شده

میترا
میترا
2 سال قبل

چراا کم میزارین😑😑

R
R
2 سال قبل

خدایی فاطمه، اینم شد پارت… ؟؟؟ دو خط هم نمیشه…

Parsa
Parsa
2 سال قبل

نویسنده قشنگ داری دقمون میدیاااا🤣😂

یکی
یکی
2 سال قبل
پاسخ به  Parsa

واقعا 😂😂
چه با ذوق میام بخونم ،ذوقم کور میشه😂

آرام
آرام
2 سال قبل

کاش حالا خود ارسلان بیاد خواستگاریش😃

مارال
مارال
2 سال قبل
پاسخ به  آرام

اما من یه جاخوندن که دلارای حامله است وبچه ارسلان روداره بعد با هومن هم ازدواج میکنه

Parsa
Parsa
2 سال قبل
پاسخ به  آرام

آره دوبار
ارسلان بیاد خاستگاری
اصلاااان

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

توروخدا یکی دیگ بزار

Fateme
Fateme
2 سال قبل

برادر الپ ارسلان ملک شاهان..چه شود این خواستگاری😂😂

Zahra
Zahra
2 سال قبل
پاسخ به  Fateme

هومن

Hasti
Hasti
2 سال قبل
پاسخ به  Zahra

اگه هومن باشع هنگامه چ خاهرشوعر بازی باید در بیارع😂😂😂

الهام
الهام
2 سال قبل

کیه؟؟کیه؟! 😂نکنه حاجی میخواد دلی رو واسه هومن بگیره😍😂مهراب و محمد ابراهیم که به خاطر ترمه به جون هم افتادن اگه ارسلان و همون هم دعوا کنن چی میشه😎

الهام
الهام
2 سال قبل
پاسخ به  الهام

هومن**

بینام
بینام
2 سال قبل
پاسخ به  الهام

اینایی که میگی کین؟ 😂

الهام
الهام
2 سال قبل
پاسخ به  بینام

شخصیت های رمانه این من بی تو

یکی
یکی
2 سال قبل

باور کن همون پسر که پیشه بالای ارسلانه
تو ذهنم اونه 🤔😂

Ana(خسته از این پارت های کم)
Ana(خسته از این پارت های کم)
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

این پارت پارت دق دادنه
اگه من این نویسنده رو بگیرم دهنشو صاف میکنم .

Raha
Raha
2 سال قبل

این چی بود ؟!😐💔
انگار پیام بازرگانی پخش شد…

hani
hani
2 سال قبل

همینقدرررررر؟ همینننننن؟ والا ما گفتیم زیاد کنه 5 خط هم کم کرد نویسنده گراممممممم !!!!!

ستایش
ستایش
2 سال قبل

جالب شد
ولی خیلی کم بود یکم بیشتر کن پارت هارو فاطمه خانم به نویسنده بگید ناراضی زیاد هست

...
...
2 سال قبل

تعارف نکن کوتاه تر بزار

یکی
یکی
2 سال قبل
پاسخ به  ...

😂😂😂

ادم
ادم
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

من که میگم پیری همسایمون میخوادبیادخاستگاری دقت کنید
خواست همراه با گاری
با گاری میاد 🤣🤣
آقا خدایی خیلی کم بود سه خط نمیشه پارت فاطی جون خودت به این نویسنده بگو بیشتر بنویس قسمت حساس 😖

ادم
ادم
2 سال قبل
پاسخ به  ...

من که میگم پیری همسایمون میخوادبیادخاستگاری دقت کنید
خواست همراه با گاری
با گاری میاد 🤣🤣
آقا خدایی خیلی کم بود سه خط نمیشه پارت فاطی جون خودت به این نویسنده بگو بیشتر بنویس قسمت حساس 😖

Ana
Ana
2 سال قبل

این چیه ها چرا کمه

mahoor
mahoor
2 سال قبل
پاسخ به  Ana

😤😕

Fatemeh zahra
2 سال قبل
پاسخ به  mahoor

تموم شد؟؟
خیلی تاثیر گذار بود 😒
کلا سرجمع دوخط نشد ، اومد خونه بابا ش گفت فردا خواستگار میاد ، همین !!!!می تونستی همینجوری بگی

دسته‌ها
40
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x