رمان دونی

 

 

 

یکم سکوت کرد. انگار دلش گرفت.

 

ولی اهمیت ندادم.

گفت :

ببخش که عذابت دادم.

 

ببخشید که از من زیاد بهت رسیده.

 

ببخشید که اذیتت کردم. ببخشید که اسایشت رو قطع کردم.

 

ببخشید که تنها عامل عذاب روحیت منم.

 

ببخشید که اینقد دوست دارم. ببخش که تحمل دیدن ناراحتیت رو ندارم.

 

ببخش که شب و روز برام نذاشتی.

ببخش.

 

بابت همش عذر می خوام.

 

قسم می خورم بعد این دیدار دیگه چشمت به چشمم نیفته.

 

اما باید الان ببینمت.

ضروریه.

 

با حرفاش یه جوری شدم. بغض سنگینی تو گلوم نشست.

 

می گفتم می خوام دیگه نبینمش.

اما از ته دل نبود.

 

می گفتم اذیتم کرده و کینه به دل گرفتم

ولی واقعی نبود.

 

می گفتم که عذابم می ده و آرامش ندارم.

 

ولی اینطور نبود.

به زور بغضم رو کنترل کردم.

 

نفس عمیقی کشیدم و گفتم : من الان مسافرتم

 

 

 

_ مسافرت؟ به به به سلامتی. کجا؟

 

فشنگ مشخص بود با حرص می گه. دلیلش هم می دونستم

 

چون قبل اینکه این اتفاقات پیش بیاد و بینمون جدایی بیفته

 

ما قرار بود با هم بریم سفر. اونم کجا؟ جنوب!

 

_ الو؟ صدامو داری؟

_ دارم.

_ گفتم کجا.

 

_ چی کار داری کجا.

با حرص پوزخند زد.

 

_ نترس. بلند نمیشم بیام اونجا.

 

دلم گرفت و گفتم ‌: جنوبم.

واسه چند لحظه صداش نیومد

 

فکر کنم اونم یادش افتاد.

 

آه غلیظش رو از پشت تلفن شنیدم.

 

بعدشم گفت:

کی بر می گردی.

 

مشخص نیست.

کلافه شد و گفت :

 

حدودی بگو.

 

_ شاید دو سه روز دیگه

 

_ دیره.

_ چی؟

 

هوفی کشید و گفت :

هیچی.

 

یه لوکیشن برام بفرست ببینم کجایی

 

 

 

 

_ لوکشین می خوای چی کار؟

 

کلافه شد و گفت : از چی می ترسی دلارام؟

 

می ترسی بخورمت؟ بیام بدزدمت؟

 

_ نه. از چیزی نمی ترسم. فقط دلم نمی خواد بلند شی بیای اینجا.

 

پوزخند زد

_ ها چیه. دلت نمی خواد ریختم رو ببینی.

من اینو نگفتم.

 

ولی تو می تونی هرجور دوست داری قضاوت کنی.

 

معلوم بود به زور جلوی خودشو گرفت چیزی نگه.

 

گفت : لوکیشن بفرست.

‌_ اگه نفرستم؟

 

_ باشه نفرست. خدافظ.

 

و بالا فاصله گوشی رو قطع کرد. مات و مبهوت به صفحه گوشی زل زدم.

 

شاید ته دلم یه جوری شد. و گفتم کاش این کارو نمی کردم.

 

ولی دیگه پیش رو نگرفتم.

 

سعی کردم خودم رو سرگرم کنم که اتفاقاتی که افتاده بود از یادم بره.

 

***

رفته بودم لب ساحل. داشتم قدم می زدم که حس کردم یکی نزدیک بهم داره راه میاد

 

اول اعتنا نکردم ولی انگار همینجور داشت نزدیک تر و نزدیک تر می شد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان راز ماه

    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی مهتا و اتفاقای عجیب غریبی که برای این مرد اتفاق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.6 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x