رمان دل دیوانه پسندم پارت 113

3
(2)

 

 

دیگه تصمیم گرفتیم بریم از اتاق بیرون.

 

جلوی در بودیم که گفت :

الان چی بهشون بگیم؟

 

یکم فکر کردم و گفتم :

 

اینکه اینقدر طول کشید می تونه بهونه خوبی باشه

 

واسه اینکه حسابی حرف زدیم و یه تفاهم نرسیدیم.

 

_ شاید.

پس بریم ببینیم چی میشه.

 

درو باز کرد و وایساد من اول برم.

رفتیم با هم بیرون.

 

بزرگتر ها هم گرم صحبت بودن.

اولین نفری که متوجه ما شد خواهرش بود.

 

که گفت :

بالاخره اومدن.

دهنمون رو شیرین کنیم؟

 

همه برگشتن. با لبخند نگاهمون می کردن.

 

فکر نمی کردم این لحظه اینقدر سنگین باشت.

 

خوشبختانه علی نجاتمون داد و گفت :

دهنتون رو می تونید شیرین کنید.

 

اما به بهونه ما نه.

متاسفانه به تفاهم نرسیدیم.

 

 

 

 

یه لحظه سکوت سنگینی برقرار شد.

مامانش لبخند ملیحی زد و گفت :

 

این همه طولانی شد ما گفتیم دارین اسم بچه هاتون هم انتخاب می کنید.

 

همه ریز خندیدن.

علی گفت :

 

آخه مادر جان، زندگی مشترک که به همین سادگی ها نیست..

 

کلی زمان باید بگذره.

بابام گفت :

 

خب اگر کلی زمان باید بگذره چطور توی دیدار اول به تفاهم نرسیدید.

 

موندیم چی بگیم.

منم زبون باز کردم و گفتم :

 

معیار هامون با هم همخوانی نداشت.

 

علی هم پشتم رو گرفت و گفت :

 

بله. خب می دونید که به احتمال خیلی

بابا من هدفم مهاجرته

 

ولی دلارام خانم نمی خوان از اینجا برن.

 

 

 

_ همین یه مورد هم در نظر بگیریم کافیه که متوجه بشیم نمی تونیم با هم کنار بیایم.

 

مامانم نجاتمون داد و گفت :

اشکال نداره.

 

انشاالله هرچی خیره.

از خودتون پذیرایی کنید.

 

دیگه مشغول صحبت با هم شدن.

 

ما هم رفتیم نشستیم.

 

چند دقیقه بعدش هم بلند شدن و رفتن.

 

فکر نمی کردم تا این حد با آدم فهمیده از طرف باشم.

 

از طرفی اون حرف زدن ها هم آرومم کرد.

 

به قول اون واقعا نیاز داشتم با یکی حرف بزنم.

 

 

وقتی رفتن بابام گفت :

دخترم واقعا به تفاهم نرسیدید؟

 

نفس عمیقی کشیدم و گفتم :

نه بابا.

ببخشید.

 

مامانم از اونور گفت : ببخشید چرا. خب نشد دیگه.

 

جرم که نکردی

بابام همینجور که خیار پوست می کند گفت :

 

ولی خیلی پسر اقاییه

 

 

 

سر تکون دادم و گفتم :

بله.

خوب به نظر میومد.

 

ولی خب… نشد دیگه. انشالله خوشبخت بشه.

 

_ نمی خوای حالا یه تجدید نظر کنی؟

 

یکی دو بار دیگه همو ببینید؟

مامانم گفت :

 

چرا پیله شدی..

 

ولش کن. تو که می دونستی دلارام نمی خواد ازدواج کنه.

 

بابام آهی کشید و با لحن آرومی گفت :

 

دخترم… هنوز به مازیار فکر می کنی؟

 

سکوت کردم. نمی دونستم چی بگم.

اگه می گفتم نه دروغ بود.

 

میگفتم آره هم که نمی شد.

 

مامانمم اومد نشست و گفت :

نه فکر نمی کنه.

 

مگه نه؟

 

_ خانم بذار خودش جواب بده.

مشخص بود مامانم واقعا نگرانه.

 

برا اینکه از نگرانی درش بیارم گفتم :

 

بابا من فعلا به ازدواج فکر نمی کنم.

 

خیلی نامحسوس سؤالش رو پیچوندم

 

 

 

 

_ یعنی می خوای هر مورد خوبی که اومد ردش کنی؟

 

_ نمی دونم.

بابا من اصلا آمادگی زندگی مشترک رو ندارم.

 

ممکنه بگید حالا سریع که قرار نیست ازدواج کنی.

 

ولی من حتی آمادگی رابطه هم ندارم.

 

آشنایی… اصلا حوصلش هم نیست.

 

نمی تونم کسی. و کنار خودم ببینم.

_ خب تا کی؟

 

_ بخدا نمی دونم.

مامانم گفت :

 

هنوز به فکر مازیاری؟

نگاهش کردم.

 

چی بهش می گفتم الان.

کلافه گفتم :

 

مامان دنبال چی می گردی

 

_ می خوام علتش رو بدوننم

_ علتش اینه که بلاتکلیف و خستم

 

_ بلاتکلیف چرا

صد البته که علتش مازیار بود.

 

ولی نمی تونستم مستقیم بگم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.3 (4)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saman
saman
1 سال قبل

مامی خونیم بزارید ادامه اشو لطفارمانش قشنگه

هانی
هانی
1 سال قبل

اینا خواننده ندارن واس یکی دونفر هم خودشونو خسته نمیکنن 😂

Roya
Roya
1 سال قبل

بعد این همه مدت گذاشتین اونم خیلی خیلی کم😑

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x