رمان سکوت تلخ پارت 12 - رمان دونی

 

 

 

 

– وایسا ، حرف دارم باهات …

 

تمام وجودش پر از حرص و خشم بود

 

سر می چرخاند سمت مرد ایستاده پشت سرش و با صدایی لرز گرفته می توپد

 

– ولم کن..

 

کیارش اما کفری بود

 

باید حرف میزد

 

هنوز مدتی از بهم خوردن نامزدی اشان نگذشته بود

 

چطور این دختر توانسته بود کنارش بگذارد؟

 

فکر میکرد هر اتفاقی که بیفتد همچنان از جانب او دوست داشته میشود

 

هیچ وقت فکر رفتنش را نکرده بود

 

اما حالا

 

تصور آنکه کنار شخصی دیگر ببیندش سوزانده بودش

 

انگار تازه مانلی به چشمش آمده بود…

 

حتی حالا آن موهای فری که به خیال خود چندشناک تر از آنها وجود نداشت هم به نظرش زیبا بودند …

 

هیچ وقت نخواسته بود او را ببیند

 

و اما حالا که داشت از دستش میداد به خود آمده بود

 

#پارت_چهل‌‌ونه

 

قدمی او را دنبال خود کشید ،مانلی اما دست از مقاومت برنداشت

 

با دست ازادش چنگی به ساعد او زد و نفس زنان گفت

 

– دستمو ول نکنی بخدا جیغ میزنم آقاجونم بیاد

 

کیارش ناچار به ایستادن بود

 

میرزا رضا خان فتوحی ادم زبان نفهمی بود

 

قبل از بهم خوردن نامزدی با او رفتار درستی نداشت چه رسد به حالا که همه چیز خراب شده بود

 

ایستاد و دست دخترک را به اجبار رها کرد

 

نفسی گرفت و کلافه در چشمان مانلی پرسید

 

– میفهمی داری چیکار میکنی؟

 

مانلی جواب نداد نگاه از او گرفت

 

قدم به عقب برداشت و کیارش اما سد راهش شد

 

– عقلتو از دست دادی دختر؟میخوای با یکی که نمیشناسی ازدواج کنی؟

 

با حرف کیارش پوزخندی روی لبهایش نشست

 

سر بالا گرفت و خیره در چشمان او گفت

 

– تو رو از بچگیم شناختم ،بهت اعتماد کردم تهش چی شد؟ مچ نامزدم رو در حالی که داشت تو پارکینگ خونه خالم دخترداییم رو ارضا میکرد گرفتم

 

#پارت_پنجاه

 

کیارش لال بود

 

توقع این یکی را نداشت

 

آن شب از زبان او چیزهایی شنیده بود اما خیال نمیکرد رابطه اش با نسیم را دیده باشد .

 

دستی به چانه کشید و این بار با لحن ملایم تری گفت

 

– علاقه من و نسیم از قبل از اون نامزدی بوده مانلی …

 

در چشمان تاسف بار دخترک زل زد

 

پر حرص نفسی گرفت و گفت

 

– موضوع الان من و نسیم نیستیم تویی که بخاطر من داری حماقت میکنی …

 

خندید …

 

سر تا پای کیارش را از نظر گذراند و با همان خنده پرسید

 

– بخاطر تو؟ چی میگی؟

 

البته که حقیقت همین بود

 

ازدواجش با هاکان

 

رضایتش

علاوه بر اجباری بودنش بخاطر سوزاندن کیارش هم بود

 

نمیتوانست بگوید نیست …

 

– چون من نخواستمت میخوای با این مرتیکه ازدواج کنی؟

 

#پارت_پنجاه‌ویک

 

از شدت حرص و جوش دمای بدنش بالا رفته بود

 

دلش میخواست آنقدر زور بازو داشت که به جان کیارش بیفتد و چنان به حسابش برسد که تا یک هفته نتواند راه برود..

 

– انگار یادت رفته کی اون نامزدی مسخره رو بهم زد ..

 

کیارش‌ خندید

 

– میخوای بگی دوستم نداری؟

 

لبخندی زد

 

– داشتم …اما الان نه ، ترجیح میدم ریختتو نبینم ، نجسی ، حالمو بهم میزنی کیارش …

 

بازویش به چنگ دست مرد در می آید و در همان لحظه صدای نزدیک شدن اتومبیلی توجه آنها را جلب میکند.

 

دست کیارش را از دور بازویش پس میزند و با نگاهی منتظر به آن مرسدس بنز مشکی رنگ زل میزند

 

با توقف ماشین و پیاده شدن هاکان لبخندی از سر رضایت به روی لبهایش می نشیند و هاکان با اخمی نشسته بر چهره به سمت او و مردی که کنار دستش ایستاده بود می آید .

 

نزدیک میشود و مانلی نیز قدمی به سمتش برمیدارد ..

 

دخترک سلام میکند و هاکان گره ابرو باز میکند و با نگاهی به سر تا پایش می گوید

 

– چه خوشگل‌ شدی تو …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 208

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بر دلم حکمی راند به صورت pdf کامل از سحر نصیری

    خلاصه رمان:     بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونه‌ش شدم! اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد به‌جز یک چیز، خودش رو…! هیچ‌جوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد )

  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر می‌زد: “بعد از یه سال و خرده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حانی
حانی
11 ماه قبل

حال کردم با این پارت مرسی ♥

Helen Helen
Helen Helen
11 ماه قبل

خیلی باحال بود این پارت دم هاکان و مانلی گرم

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

حدس میزنم هاکان از عمد جلو کیارش اینو گفت

Bahareh
Bahareh
11 ماه قبل

چقدر مانلی خوب حال کیارش احمق و میگیره ایول با همین فرمون برو جلو راضیم از مانلی خوبه که کیارش و آدم حساب نمیکنه بعد از خیانتش.

نونو
نونو
پاسخ به  Bahareh
11 ماه قبل

مگه ننشی که ازش راضی هستی😂😂

Fsh
Fsh
11 ماه قبل

دم هاکان گرم با این حرفش،حالا کیارش باید بسوزه🤣🤣

ننه کیارش
ننه کیارش
11 ماه قبل

بغضی شدم ❤️ 🥺

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x