رمان سکوت تلخ پارت 27

4.4
(184)

 

 

 

اخم میکنم

 

از اعتماد بنفسش

لبخند روی لبش حرصم میگیرد و با طعنه می گویم

 

– اره لحظه شماری میکردم واسه این لحظه…

 

نیم نگاهی سمتم می اندازد

 

– مشخص بود …

 

دهان باز میکنم چیزی بگویم که به یک باره میان آغوش کسی کشیده میشود

 

خاله نسترن چنان درآغوشم گرفته بود که استخوان هایم داشت له میشد …

 

بعد از آن که حسابی چلانده میشوم فاصله میگیرد

 

چشمان پر اشکش را به نگاهم میدوزد و لب میزند

 

– قربون شکلت بشم من ، خوشبخت بشی عزیز خاله ..

 

لبخندی میزنم

تشکر میکنم و او سراغ هاکان می رود

 

به او دست میدهد

 

می بوسدش و بعد از آن مادر هاکان پیش می آید.

 

لحظات درام که تموم میشود هاکان زیر گوشم می گوید

 

– چه جدی گرفتن بدبختا ..

 

نگاهش میکنم

 

با دیدن رژ جا مانده روی فکش دست پیش میبرم و انگشت شستم را روی گونه اش میکشم

 

#پارت_نودوهشت

 

به لطف فیلم بردار و دخالتش جمعیت جمع شده در اطرافمان عقب میکشند و اجازه حرکت به من و او میدهند

 

چند قدمی که جلوتر می رویم به میرزا بابا ، کمال خان میرسیم ..

 

برخلاف این روزها آقاجون با لطافت و مهربانی بغلم میکند

 

روی سرم را میبوسد و کنار گوشم می گوید

 

– من هیچ وقت بد تو رو نخواستم بابا …

اگر باهات مخالفت کردم همیشه بخاطر این بود که دلم میخواست عمرت رو پای کسی بذاری که لیاقتت رو داشته باشه …

 

چیزی نمی گویم

 

نگاه پر شده ام را از چشمانش برمیدارم و پس از بوسیده شدن دوباره پیشانی ام توسط پدربزرگ هاکان با هم به سمت جایگاه می رویم …

 

روی صندلی که می نشینیم

 

چشمم به کیارش می افتد

 

زل زده بود به چشمانم و خیره تماشایم میکرد

 

کنارش نسیم را‌ نمی دیدم

 

تنها بود

 

#پارت_نودونه

 

نگاهم را برمیدارم از او

 

می چرخم سمت هاکان

 

زل میزنم به صورتش

 

انقدر خیره نگاهش میکنم که میپرسد

 

– چیه؟

 

نمیدانستم چرا او را برای سوالم انتخاب کرده بودم

اما خب کس دیگری را هم نداشتم که بپرسم

 

– زشت شدم؟

 

لحظه ای نگاهش روی صورتم میماند و سپس تک خندی میزند

 

– بنظرت من آدمی ام که حاضر باشم زن زشت بگیرم؟

 

چیزی نمی گویم و او ادامه میدهد

 

– جون حاجی سارا نبود خودم تا آخر عمر گردنت میگرفتم …

 

آهی میکشد و سپس می گوید

 

– ولی اگه تو و سارا موافق باشید میتونیم با هم کنار بیایم…یه شب پیش تو یه شب پیش سارا …البته پیشنهاد بهتری هم دارم میتونم از خودگذشتگی کنم بین دوتاتون بخوابم…

 

با حرص نگاهش میکنم اما او دست برنمیدارد

 

– برق چشمات میگه خوشت اومده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 184

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
IMG 20230128 234015 1212 scaled

دانلود رمان رقصنده با تاریکی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 3 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
۰۳۴۶۴۲

دانلود رمان نیلوفر آبی 5 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۳ ۲۳۱۴۰۶۳۸۵

دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.3 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
رمان تابو

رمان تابو 0 (0)

4 دیدگاه
دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
4 ماه قبل

یه وقت هاکان خان رو دل نکنه

نام نامدار
نام نامدار
4 ماه قبل

نمیدونم الان داره مسخره بازی در میاره یا واقعا اخلاقش اینطوریه این هاکان اگه اخلاقش این طوری باشه بیچاره مانلی پیر میشه از دستش

علوی
علوی
4 ماه قبل

پسره رسماً روانیه!
یک لحظه به این فکر نمی‌کنه که الان دوربین روشنه، اما وقتی دوربین نبود و این سیرک تموم شد دختره دلیل دیگه‌ای برای زنده نگه داشتنش نداره 😁😂😁😁

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

چه خوش اشتها😂😂

سارا
سارا
4 ماه قبل

چقدر ازخودراضی وخودشیفته اس هاکان بماند

آلا
آلا
4 ماه قبل

😂 😂 😂 😂 😂

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x