9 دیدگاه

رمان سکوت تلخ پارت 6

4.3
(161)

 

#پارت_ششم

 

یک هفته از آن روز میگذشت و در طی این مدت  او حق بیرون رفتن از خانه را نداشت

 

میرزا رضا در را به رویش قفل کرده بود و حتی خود، خوش نداشت روی او را ببیند.

 

چه رسد به مردمی که نقل دهانشان شده بود.

 

برهم خوردن نامزدی مانلی و کیارش کم کم به گوش تمامی فامیل رسیده بود و حالا در و همسایه را هم از آن با خبر کرده بود.

 

اگر بخاطر وساطت عموهای آن دختر نبود میرزا رضا تا به الان مجلس هفتم دخترک را هم میگرفت …

 

عموها جوان بودند و با افکار امروزی…

 

برخلاف پدرشان …

 

البته که علت تنفر میرزا رضا از دخترک از جای دگر آب میخورد..

 

بالاخره هر چه بود

دخترک زنده مانده و نفس داشت ..

 

هر چند که آن هم مقطعی بود

 

بستگی داشت به میرزا رضا و صبر و تحملش

 

ممکن بود شبی نصفه شبی خون به مغزش نرسد و کار را تمام کند…

 

 

– این که نشد رفتار پدر من ، حتما یه چیزی تو اون‌ پفیوز دیده که میگه نمیخوام …

 

صدای جاوید بودعموی کوچکش

 

ته تغاری میرزا رضا،

 

مردی سی و پنج ساله که در هر شرایطی پشت و پشتیبانش بود

 

هر چند که در سال شاید یکی دوماه به ایران می آمد اما در همان یکی دوماه هم حضورش کمک حال دخترک بود

 

دست گوشه چشمان خیسش کشید و میرزا رضا صدا بالا برد

 

– آبروی من تو در و همسایه رفته پسر میفهمی؟ اون روزی که بهش گفتم این یارو بدردت نمیخوره  گوشش بدهکار بود؟

 

– بچه است ، دل داده رفته جلو دیده نه این اون چیزی نیست که میخواد ، نامزدی رو واسه همین وقتا گذاشتن …که آدم از طرف مقابل شناخت پیدا کنه …صدسال پیش نیست که بزرگترا ببرن و بدوزن یکی تنش کنه …

 

میرزارضا سکوت میکند و جاوید ادامه میدهد

 

– خیلی واسه شما سخته کنار اومدن باهاش میبرمش خونه خودم …

 

میرزا چهره درهم میکشد و جاوید می غرد

 

– چیه پدر من ، چرا چپ نگاه میکنی؟ بچه رو زندونی کردی تو خونه ، درس و دانشگاهشو ازش گرفتی که چون نخواسته با اون الدنگ ازدواج کنه؟

 

°| °°°°°°•••••••°°°°°°

 

 

دفاعیه جاوید کار ساز بود

 

میرزارضا به ظاهر هم که شده کمی کوتاه آمده و ممانعت رفتن به دانشگاه را برداشته بود

 

رفت و برگشتش به دانشگاه زیر نظر جمشید خان ، راننده و سرایدار چندین و چندساله پدربزرگش بود

 

تنها وقتی میتوانست از خانه بیرون رود که کلاس داشت

 

در غیر آن صورت همچنان همان زندانی بود که نون و آبی جلویش می انداختند..

 

هر چه در طی این مدت در تلاش بود کمی با او صحبت کند اما موفق نبود

 

میرزا رضا حتی جواب سلامش را هم به زور میداد

 

لقمه نون و پنیری برای خود پیچید و در همان حین نگاهی به ساعت که نه صبح را نشان میداد انداخت …

 

دیرش شده بود …

 

باید سریعتر میرفت

 

جمشید خان منتظر بود

 

همچنان که از جا بلند میشد کیفش را از روی صندلی کنارش برداشت .

 

بند آن را به روی دوش انداخت و هنوز چند قدمی برنداشته بود که سر و کله طلا خانم ، همسر جمشید خان پیدا شد

 

– آقات میگه امروز رو بمونی خونه دخترم …

 

 

ایستاد!!!!

 

چشم گرد کرد و پرسید:

 

– چرا؟؟؟

 

طلا شانه بالا انداخت

 

– چمیدانم دختر،سر بسته گفت مهمان داره.

 

آمدن مهمان چه دخلی به او داشت

 

نباید دانشگاه میرفت چون میرزا رضا مهمان داشت؟

 

امتحانش چه میشد پس؟

 

آن همه شب بیداری ا

 

دست مشت کرد و طلا اشاره کرد؛

 

– برو لباساتو عوض کن مادر حالا که خونه ای بیا کمک حال من باش

 

باید مخالفت میکرد

 

اما نمیتوانست

 

اختیارش دست میرزا رضا بود

 

اویی که حتی نفس کشیدن یا نکشیدنش را هم تعیین میکرد

 

با چشمانی خیس از اشک به اتاق برگشت

 

میان هق هق هایش لباس عوض کرد و به کمک طلا رفت

 

حین آنکه مشغول گردگیری خانه بود تلفن همراهش به صدا درآمد،

 

کیارش تماس گرفته بود..

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 161

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۱۹۳۵۹۶۰

دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۱۶۶۸۶

دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س 2 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای…
Romantic profile picture without text 1 scaled

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با…
3

رمان جاوید در من 0 (0)

3 دیدگاه
  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود.
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۳۲۳۶۸۷۷

دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری 0 (0)

4 دیدگاه
    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک…
IMG 20240606 191033 683

دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در…
IMG 20230127 013646 0022 scaled

دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و…
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.9 (18)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
unnamed

رمان تمنای وجودم 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند.…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شیما
شیما
5 ماه قبل

دختره رو به زور میدن به کیارش چون کیارش بخاطره حرفه مادرش یا مردم هم که شده می گیرتش نسیمم می گیره اینو دق مرگ کنه اونو شاهزاده خانوم مانلی هم بشه کلفت

روسری رو ماهای فر مانلی
روسری رو ماهای فر مانلی
5 ماه قبل

عاااااالی بود طولانی و پر مفهوم :////

رهگذر
رهگذر
5 ماه قبل

به احتمال زیاد خواستگار جدید داره میاد

نیوشا خاتوون
نیوشا خاتوون
5 ماه قبل

درود* من اولش فکرکردم{گمان کردم) اینا تو ۱شهر بزرگ یا تهراان زندگی میکنن•••••••
اما الان حس میکنم انگار تو روستا هستن و انگار پدربزرگ دختر ارباب، خان یک روستا دهات هست 🫤😕😥🤒🤕😬
یا شاید دختره تهراان پیش فامیلاش بوده نامزدیش بهم خورده پدربزرگ اومده دختره رو برگردونده روستاشوون••••

fatemenura
fatemenura
5 ماه قبل

نکنه مهمونشون کیارش باشه

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط fatemenura
نازنین
نازنین
5 ماه قبل

این بیشعور بی حیا باچه رویی زنگ زده دلم میخواد گلوشو پاره کنم پسره ی خر……🤯

بانو
بانو
5 ماه قبل

من متوجه نشدم این مادر پدر نداره ؟پیش پدر بزرگش زندگی میکنه؟یا میرزا پدرش؟؟

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  بانو
5 ماه قبل

میرزا بابا بزرگشه
احتمالا مادر پدرش فوت کرده

نیوشا خاتوون
نیوشا خاتوون
پاسخ به  بانو
5 ماه قبل

ببخشی• پدربزرگ مانلی هست•
چون از یک شخص جدیدی به نام جاوید گفتن که به این میرضارضا میگفت پدر. و اینکه گفته شد جاوید گویا یکی از عموهای مانلی هست و از این بچه دفاع میکنه داره سعی میکنه پدرش آروم بکنه [همون میرضارضا•••• ]

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x