رمان دونی

 

 

 

_ اوه…! یاد این مورد نبودم. حالا صبحانه چی می‌شه؟ برم خودم یه چیزی بخورم؟

 

_ مگه آشپز جدید نیومده؟

 

شانه بالا انداخت.

 

_ من کسی رو ندیدم. برم شاید کسی باشه.

 

روز شلوغی در پیش داشتم و باید سریع‌تر آماده می‌شدم.

 

وقتی پایین رفتم، صدای صحبتش با موسیو می‌آمد.

 

موسیو وارتان، قبلاً برای پدرم کار می‌کرد.

 

سال‌ها بود بازنشسته شده بود و احتمالاً آخرین شانس ابراهیم برای پیدا کردن مطبخ‌چی مورد اعتماد، آن هم سریع و سرضرب.

 

با دیدن من جلو آمد، صورت سرخ و‌سفیدش با کمی تحرک به عرق می‌افتاد، مثل همیشه.

 

_ سالام آقا، صبح عالی به‌خیر باشه، سایه شما مستدام.

 

_ چطوری، وارتان؟ ابراهیم زابرات کرد.

 

_ خوبم آقا، آشپزخونه من‌و خسته نمی‌کنه، پیر شدم ولی خب می‌سازیم.

 

پریناز جلو آمد و بازویش را چسبید! کی وقت کرد با وارتان صمیمی شود؟

 

_ موسیو، چه حرفیه؟ اصلاً سن یه عدده! همه می‌دونن این‌و!

 

تکه می‌انداخت.

 

 

 

به روح اجدادم قسم، به خاک شاه شهید، من این دختر را بالاخره فلک می‌کردم.

 

به‌سمت میز برگشت.

 

_ موسیو، من یه پنکیک دیگه بخورم؟ خیلی خوشمزه بودن… کاش یادم بدی!

 

موسیو سمتش برگشت.

 

_ پری، بیا… پنکیک زیاد درست کردم، هرچی می‌خوایی بخور. عسل بریز روش، دختر، خالی نخور.

 

خوبی قضیه این بود که پریناز با وارتان گرسنه نمی‌ماند.

 

وارتان خطرناک، با دست‌پخت فوق‌العاده، شیرینی‌های خانگی… طعم گاتاهای نوجوانی هنوز زیر زبانم بود.

 

عقب‌گرد کردم به‌سمت اتاقم.

 

_ آقا، سینی صبحانه بدم براتون یا سر میز بیارم؟

 

_ سینی بیار، وارتان، خیلی سرم شلوغه امروز.

 

چشم گفتنش را شنیدم و به اتاق برگشتم.

 

ابراهیم منتظرم بود.

 

_ صبح به‌خیر، آقا.

 

_ صبح به‌خیر. ابراهیم، ماشین حاضر باشه، نیم‌ ساعت دیگه بریم انبارهای سمت ورامین.

 

_ شاهین قرار بود بره، آقا. بگم بیاد؟

 

 

 

 

_ شاهینم بیاد ولی خودمم میام. یه بلیط هم بگیر برای شب، برم امارات.

 

_ چشم آقا، چند شب هستین؟ می‌رین خونه؟

 

_ خیر، هتل بگیر، یک شب.

 

مردد بود بپرسد یا نه.

 

_ همراه نمی‌برین، آقا؟

 

_ با شاهین می‌رم.

 

از در بیرون نرفته صدایش زدم.

 

_ ابراهیم، حواست به بچه‌ها هست دیگه.

 

_ خیالتون تخت، آقا.

 

یک‌ ساعت بعد در مسیر انبارها بودیم، گوشی موبایلم زنگ زد.

 

_ بگو.

 

_ مرتیکه آشغال عوضی، تو چه غلطی کردی؟ فرهاد من خودم می‌کشمت.

 

آلا بدون وقفه داد می‌زد.

 

صدای بلندش به گوش راننده و شاهین در صندلی جلو هم می‌رسید.

 

گوشی را پایین آوردم و رو به راننده گفتم:

 

_ بزن بغل، جفتتون هم برید پایین.

 

_ آلا…

 

_ زهرمار، فرهاد، تو‌ یه عقده‌ای و بدبختی، فکر کردی من نمی‌دونم؟ بیچاره‌ت می‌کنم، می‌فهمی؟

 

_ شما تنهایی، آلا؟ زن‌عمو هست پیشت؟

 

_ تو‌الآن نگران منی؟ تو؟

 

نفس عمیقی کشیدم. زن احمق!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
معتاد رمان
معتاد رمان
1 سال قبل

نترکی با این پارت گذاشتن نت یه وقت خسته میشی یک هفته رد شد بعد الان با یک پارگراف نیم بند سر مارو شیره می مالی

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x