رمان عشق صوری پارت 165 - رمان دونی

 

از سیگارش کام عمیق گرفت و آهشته جواب داد:

-همین که باهش کافیه!
همین که وجود داشته باشه!

درحالی که انگشتای دستش رو سفت نگه داشته بودم سرمو به سمتش چرخوندم و نیم رخش رو تماشا کردم.
اون با اندوه و به روش خودش نبود مادر رو تو زندگیش بیان میکرد.
انگار دلش میخواست مادرش زنده باشه حتی اگه به سبک مادر من بود و نبودش فرقی نکنه.
زبونمو بیرون آوردم و دوباره بستنی قیفی توی دستمو لیس زدم و همزمان گفتم:

-در هر صورت من که بهش زنگ نمیزنم! دختر خودشم…عین خودش باهاش رفتارمیکنم

یه نگاه به پسرایی که از از رو به رو اومدن و رد شدن انداخت و بعد سرش رو چرخوند سمتم.
عبوس بود و اخمالود.
سیگارشو پرت کرد رو زمین و با بیرون فرستادن دود اخرین پک گفت:

-این چه کاریه انجام میدی! دیگه تکرار نشه!

متعجب تماشاش کردم.
جنی شده بود؟!
دستمو پایین گرفتم و پرسیدم:

-چه کاری !؟

با همون صورت عبوس جواب داد:

با همون صورت عبوس جواب داد:

-لیس زدن بستنی تو خیابون! اصلا بده ..دیگه نیمخواد بخوری! بِدش به من

متعجب سر خم کردم و نگاهی به بستنی خوش طعم توی دستم که خودش واسم خریده بودانداختم.
احتمالا این واکنشش به خاطر نگاه های نعنی دار و لبخندهای اون چند پسری بود که از کنارمون رد شدن و گذشتن‌
در هر صورت من دلم میخواست بستنی قیفی خوش طعمم رو بچشم برای همین دستمو پس کشیدم و گفتم:

-هنوز مونده تا تموم بشه!

دستشو دراز کرد و با تکون انگشتاش خیلی جری گفت:

-گفتم بدش!

لحشن اونقدر جدی و نگاهش اون قدر ترسناک بود که در نهایت تسلیم شدم و دادمش دستش و گفتم:

-باشه بابا بداخلاق!

بستنی رو ازم‌گرفت و بعد چند قدمی جلوتر رفت و پرتش کرد تو سطل زباله!
قلدر !
حالا چی میشد من اون بستنی رو تا ته میخوردم؟
دستامو توجیبهای لباس تنم فرو بردم‌ و زیر لب زمزمه کردم:

” بدجنس”!

وقتی انداختش برگرد سمتم و دستشو با دستمال تمیز کرد.
چپ چپ تماشاش کردم و پرسیدم:

-الان راضی شدی؟

سرش رو تکون داد و گفت:

-الان آره…

او بعد سرش رو کج کرد و تو گوشم گفت:

-میفهمن چه جوری منو لیس میزنی!

چون اینو گفت بلند بلند خندیدم و دستمو به بازوش زدم و گفتمد

-منحرف!

نیشخندی زدمو دستمو سفت و محکم توی دستش گرفت‌…

اولین کاری که بعد از شستن صورتم انجام دادم این بود که بدو بدو و قبل از اینکه شهرامی که نمیدونم درحال حاضر دقیقا تو کدوم قسمت خونه بود ازم بخواد تو اون یکی اتاق بخوابم دویدم سمت اتاق خوابش.
درست مثل یه جت…
یا حتی به سرعت اون ماهواره های که میخوان پرتاب کنن هوا و از زیرشون آتیش بلند میشه !
پشت موهام تو هوا بلند شده بودن و لباس شهرام که تنم بود باد رفته بود زیرش.
من عاشق اون اتاق بودم.
عاشق دراز کشیدن رو اون تخت گرم و نرم.
همینطور داشتم به سمتش میرفتم
اما درست قبل از ورود به اتاقش دستهاش از پشت دور کمرم حلقه شدن و یه کوچولو تو هوا بلندم کرد.
خندیدم و پاهامو که به لطف اون یه مقدار از زمین فاصله گرفته بودن تکون دادم و گفتم:

-شهرااااام!

پشت سرهم پرسید:

-کجا کجاااا….

خنده کنان گفتم:

-اتاق تو برای خواب دیگه….حالا بزارم زمین!

چرخوندم.جوری که سمت اتاقش نباشم و بعد هم خیره شد به صورتم و گفت:

-اگه میخوای یه مدت اینجا بمونی به نظرم بری تو اون یکی اتاق بهتره!
یکم شلوغ پلوغه ولی واسه خوابیدن و استراحت کردن همچین بد هم نیست!

-اگه میخوای یه مدت اینجا بمونی به نظرم بری تو اون یکی اتاق بهتره!
یکم شلوغ پلوغه ولی واسه خوابیدن و استراحت کردن همچین بد هم نیست!

چون اینو گفت دست به سینه و عبوس تماشاش کردم.
آخه چرا اینقدر اصرار داشت من پیش خودش نباشم و برم توی اون یکی اتاق !؟
این انصاف بود آخه !؟ نه آخه واقعا این انصاف بود !؟
اصلا وات د فاز !اون که باید از خداش باشه من پیشش باشم.
باید خودش منو به زور ببره پیش خودش.
اصلا باید از این موقعیت منتهای استفاده رو ببره اما انگار اون چندان هم از این وضعیت استقبال نکرده بود و نمیخواست بکنه.
دلخور پرسیدم:

-چرا من نباید بیام تو اتاق
تو !؟

کف دستشو روی بازوی لخت خودش بالا و پایین کرد و با یه مکث نسبتا طولانی بالاخره جواب داد:

-تو اون یکی اتاق بخوابی بهتره!

عجب جواب مفیدی!
واقعا الان انتظار داشت من جواب سوالم رو گرفته باشم؟
سگرمه هامو بیشتر توی هم گره زدم و چون اون جواب روشن و قانع کننده ای بهم نداده بود حدس خودمو به زبون آوردم:

-تو دلت نمیخواد من پیشت باشم؟

خیلی سریع جواب داد:

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی

  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل انار سر به هوا بود. خوب گوش نکرد و رفت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Saie
Saie
2 سال قبل

کیفیت متن و محتوای رمان به نظرم اصلا خوب نیست.
همش یه شیوای آویزون داریم،
یه شیدای کتک خور و ناراضی
و یه مادر خوش گذرون!
از اوایل تا الان همینه…
شخصیت اول داستان،شیوا، هم خیلی مزخرفه.دختر ضعیف و آویزونیه.
یه ذره غرور نداره!

...
...
2 سال قبل

چرا احساس میکنم شهرام شیوا رو نمیخواد

Mobina
Mobina
2 سال قبل
پاسخ به  ...

بنظر من که دوسش داره ولی می‌ترسه نزدیکی شیوا به خودش باعث بشه کار دست هر دوشون بده اونوقت این کار بیشتر به ضرر شیوا میشه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Mobina
...
...
2 سال قبل
پاسخ به  Mobina

رفتارش یجوریههه مثل قبل نیست

Mahi
2 سال قبل

ککککککش ندین🙏
آدامس خرسی که نیست☹☹☹☹

عاطفه
عاطفه
2 سال قبل

یکم بیشتر وقت بذارید ..پارت طولانی بنویسید..این چه وضعشه

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x