رمان دونی

 

ریشه ی موهام درد گرفته بود و این درد اونقدر بد بود که مجبور شدم لباسهای توی دستمو رها کنم اما حتی اون لحظه هم کم نیاوردم و گفتم:

-غلط کردی! سر لج تو هم که شده حتما زودتر از خودت ازدواج میکنم!
بدبخت هم اگه شدم شدم به درک اما نمیزارم تو زن بگیری و منو زاپاس خودت بدونی…

سیگارشو پرت کرد کف اتاق و تو گوشم با صدا و لحنی بی نهایت عصبی گفت:

-احمق من اگه ژینوسو میخواستم تا حالا صدتا بچه ازش داشتم…
چرا اینو نمیفهمی!؟

اینو گفت و با عصبانیت هلم داد سمت کمد.
تکون نخوردم و توهمون حالت چسبیده به در چوبی موندم و فقط گفتم:

-دیگه دوست ندارم! حرفهات هم برام‌مهم‌نیست…یه گدشم واسه شنیدنشون دره و اون یکی گوشم دروازه…

بازم از پشت موهام رو گرفت و گفت:

-به جهنم! تو از اول دنبال فرصت بودی…
دنبال فرصت واسه رفتن!
تو عادت به بودن با یه نفر نداری شیوا…هیچوقت نداشتی!

دشتامو به در تکیه دادم و حتی وقتی حجم موهام لتبه لای انگشتاش امونم رو بریده بود هم هم واکنشی نشون ندادم.
اما اون با عصبانیت ادامه داد:

-لیاقت تو اینه که امثال اون دیاکوی آشغال ازت سواستفاده کنن…

دندونهامو باخشم روی هم سابیدم و گفتم:

-از اتاقم گمشو بیرون دیگه هیچوقت نیا سراغم…هیچوقت!

رهام کرد اما یه لگد محکم به کمد زد.
درست کنار پام …
چشمهام رو هم فشرده شدن و شوونه هام جمع اما نگاهش نکردم تا وقتی از اتاق بیرون رفت…

یکی از زیباترین لباهام رو پوشیده بودم.
یه بلوز قرمز خوش طرح و یه شلوار مشکی بلند پاچه گشاد!
موهای شلاقیم رو بدون اینکه ببندم پشت سرم آزاد نگه داشتم و جلوشون رو فرق وسط زدم و کنار گوشهام با دوتا گیرموی قرمز به رنگ بلوز تنم ، توی یه حالت ثابت نگهشون داشتم که بهم نریزن.
برای یه پیشونی کوچیک این بهترین ایده بود!
از آینه قدی فاصله گرفتم و به سمت میز آرتیشیl رفتم.
رژ لب سرخ رنگی برداشتم و به آرومی روی لبهام کشیدم.
حالا بهتر شده بود!
این سرخی خونی هم هم با ناخنهام ست شده بود و هم با بلوز تنم.
اگه اینهمه به خودم رسیده بودم دلیل داشت.
دلیلش هم آچمز کردن شهرام بود.
باید رفتار ناجوانمردانه ای که باهام داشت رو تلافی میکردم.
باید!
از اتاق رفتم بیرون و قدم زنان به پله ها نزدیک شدم.
اونم اینجا بود.
صداش رو میشنیدم وقتهایی که جواب حرفهای پدرش رو میداد.
اصلا چون اون اینجا بود تا این حد به خودم رسیده بودم.
نمیخواستم حتی یک ثانیه به این فکر به سرش خطور کنه که به خاطرش دارم افسرده و پکر میشم!
از پله ها که پایین رفتم خودمو به همون جایی رسوندم که اونها دور هم نشسته بودن و دمنوش میخوردن.
لبخند عریضی زدم و با صدای سرحال و شادابی گفتم:

– سلام! گفتم بیام گلتون کم نباشه!

سرهاشون به سمت من چرخیده شد و چشمهاشون زوم شدن رو ظاهر و اندامم.
آقا رهام با تحسین گفت:

-به به! واقعا هم که گلی! یه گل سرخ!

بعد واسه اینکه سر به سر مامان بزاره رو کرد سمتش و پرسید:

-مستانه تو جوونی هات شبیه شیوا بودی !؟ اگه بودی که عجب دافی بودی!

فکر کنم هیچ شوخی ای به اندازه این مدل شوخی ها مامان رو نمی رنجوند.
مثل اون لحظه که شوخی آقا رهام صورتش رو عبوس کرد.
پا روی پا انداخت و یه پشت چشم هم نازک کرد و گفت:

-واااا رهام! همچین میگی جوونی هام انگار الان صدسالمه! بعدشم…من داف بودم و هستم و خواهم بود!

آقا رهام خندید و گفت:

-بر منکرش لعنت!

نیم نگاهی به شهرام که حالا ازم رو برگردونده بود انداختم و بعد روی کاناپه و کنار مامان نشستم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شکلات
2 سال قبل

چه فایده نظر دادن وقتی نویسنده هیچ احترامی برای مخاطباش قائل نیست

من منم
من منم
2 سال قبل

شت فور اوریثینگ😑
ناموسا یکی بگه هدف نویسنده ازی نوشتن همچین چرت و پرتایی چیه؟
بروبچ توصیه میکنم حتما حتما حتما رمان جنون ساقی رو بخونین اون هم آنلاین هستش و خیلی قشنگه اصلا هم چرت و پرت نیس جند* منده هم نداره بسی خفنه

سمیه
سمیه
2 سال قبل

راستش دیگه دلیلی برای دنبال کردن رمان ندارم

مهسا
مهسا
2 سال قبل

شیوا بد کاره نیس ولی شیطون گولش میزنه اممم شیدا هم یکم دارین طولش میدین

Fatak
Fatak
پاسخ به  مهسا
2 سال قبل

والا شیوا با همه تیک میزد تا به دیاکو رسید بعدشم که مثلا عاشق دیاکو بود ولی از رو هوس شهرام رو تحریک میکرد بعدشم ک دیگه هیچی اونجوری خودشو تقدیم دیاکو کرد الان یکم آدم شده🙄
همین الان هم شرایط مهیا بشه دوباره شیوا بخاطر حرص دادن شهرام با هزارتای دیگه تیک میزنه😐✌🏻
بعدشم میشه بگی بقیه بدکاره ها رو کی گول میزنه؟😐🙄😂عزیزم همه رو شیطون گول میزنه🙄😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Fat_k.m
Fatak
Fatak
2 سال قبل

شخصیت‌های زن این رمان یکاری کردن آبروی هرچی زنه رفته اون از شیدای بی بخار و توسری خور اینم از شیوا و مادرش ک دست بدکاره‌های عالمو از پشت بستن😐🙄

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x