رمان دونی

 

 

 

بیشتر وسایلم رو خودش برداشت و به دنبالم اومد.

مامان که امشب به جای شنیدن حرفهای خوب کلی تیکه ازش شنیده بودم باز شکل و شمایل یه زن بابای خوب به خودش گرفت و از پشت سر پرسید:

 

 

-شهرام جان عزیزم…شام نمیخورین !؟

 

 

تا شهرام دهنش رو وا کرد که جواب مامان رو بده من به جای اون با اخم جواب دادم:

 

 

-نه نمیخوریم…ما بیرون غذا خوردیم!

 

 

اینو گفتم و از پله ها بالا رفتم.

شهرام آهسته گفت:

 

 

-چرا جای من حرف زدی؟ من کی شام خوردم!

 

 

کلافه گفتم:

 

 

-من نمیخوام بخورم توهم نخور…

 

 

نفس عمیقی کشید و گفت:

 

 

-عجب! اونوفت بگو شهرام‌گوشش دست من نیست…

 

 

به جای اینکه ازم تمجید کنه یا لااقل تورم رو انتخاب خوبی بدونه هی میزد تو ذوقم!

وارد اتاق که شدیم شهرام وسایل رو گذاشت یه گوشه و خودشو ولو کرد رو تخت.

شالم رو از سر کشیدم و گفتم:

 

 

-من میرم یه دوش بگیرم!

 

 

دستهاش رو روی شکمش گذاشت و با صدای خسته ای گفت:

 

 

-اوممم باشه….برو!

 

 

شال و مانتوم رو درآوردم و گذاشتم رو دسته صندلی و خسته و کوفته به سمت حمام رفتم.

یه جعت دمپایی پوشیدم و لخت عریون به سمت دوش رفتم.

آب رو باز و تنظیم کردم و زیر دوش آب ایستادم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
black girl
black girl
1 سال قبل

فقط اونجایی که میگه دستاشو روی شکمش گذاشت:// بدجور شام نخوردن گیر کرده تو گلوش😂💔

جانان
جانان
1 سال قبل

خلاصه رمان: از پله ها رفتن بالا و شهرام رو تخت خوابید و شیوا هم رفت حموم
نمیدونم نویسنده ما رو مسخره میکنه یا خودشو با این حجم از پارتی که میزاره اصلا یه نیم ساعتی طول میکشه یه پارت بخونیم

اقایی نیکا
اقایی نیکا
پاسخ به  جانان
1 سال قبل

پارت بعدم شهرام میره تو حموم دوباره تموم😐

𝑵𝒂𝒛𝒍𝒊
𝑵𝒂𝒛𝒍𝒊
پاسخ به  اقایی نیکا
1 سال قبل

😂 👩‍🦯

اقایی نیکا و زیبا
اقایی نیکا و زیبا
پاسخ به  𝑵𝒂𝒛𝒍𝒊
1 سال قبل

بخدا😂

راحله
راحله
پاسخ به  اقایی نیکا
1 سال قبل

وای خدا 😂😂😂😂😂😂

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x