– گفتن مکتب داره آماده میشه، آره داداش؟

 

نریمان به او نگاه کرد ، آبمیوه‌ی پرتقال تازه را نوشید. عادتش بود که سر میز صبحانه آبمیوه باشد.

 

– آره،  چرا؟

 

نارین لبش را روی هم فشرد، در حد خواندن و نوشتن بلد بود، میخواست بیشتر بداند. مثلاً پزشک شود.

 

– میخوام… درس بخونم داداش.

 

نریمان سر تکان داد، اوهم میخواست خواهرش درس بخواند مانند خودش به شهر برود و خودش را بالا بکشد.

هیچ دلش نمیخواست خواهرش را مدام درحال آشپزی و بچه داری ببیند.

فیروزه اخم کرد.

 

– یعنی چی؟ درس خوندن از کجا در اومد؟ فردا پس فردا باید شوهر کنی الانم دیر شده!

 

نریمان مشتش را روی میز کوبید، هرسه با ترس نگاهش کردند، عصبی بود. اخم داشت، این پسر کی میخواست درست شود؟

این همه نفرت را در وجودش جا داده بود و از او یک مرد خشن و زورگو در آمده بود. کسی که فقط اخم داشت بدون هیچ رحمی.

 

– من نظر میدم نه شما !

میگم یکی بیاد بهت یاد بده، تو شهر ثبت نامت میکنم برو بخون.

ولی…

 

مکث کرد و‌نگاه اتیشنش را به نارین داد. مرد به همه بی اعتماد شده بود، به هیچکس باوری نداشت.

 

– ولی اشتباهی ازت ببینم دارت میزنم.

 

افسانه پوزخندی زد.

 

– همونجور که اون دخترو دار زدی؟

داره ول میچرخه تو روستا، معلوم نیست با کی روهم ریخته !

 

•|فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت301

 

 

 

 

فریاد نریمان باعث شد دهانش را ببندد.

 

– داری بیشتر از کوپنت حرف میزنی افسانه. من‌و عصبی نکن چون بدجور اذیت میشی… نمیخوای که برگردی خونه‌ی بابات؟

 

افسانه چشم غره ای به او رفت.

 

– آره،  هروقت دلت خواست من‌و تهدید کن، فقط چون خانی .

 

نریمان به او توجهی نکرد و لقمه ی آخرش را خورد، دور دهانش را با دستمال پاک کرد و از جا بلند شد.

از همه خداحافظی کرد و خانه را ترک کرد.

تا وقتی اسب بود نمیخواست با ماشین بچرخد، دستور داد اسبش را بیاورند.

 

– آقا دیگه چیزی نمیخواین ؟

 

نریمان سرش را تکان داد.

 

– نه، میتونی بری!

 

سوار اسبش شد، دستش را به گردن اسب کشید. نفسش را بیرون داد.

 

– برو پس!

 

آرام به پهلوی اسب زد و افسارش را گرفت و اسب تاخت.

سرعت گرفتن بااسب را دوست داشت… گلین را سوار کرده بود.

پوزخندی زد، او با گلین همه کار انجام داده بود، چرا سیری ناپذیر بود؟ چرا با یکی دیگر به او خیانت کرده بود ؟

افسار را بر بدن اسب کوبید ، اسب تند تر رفت .

حرصش را با سرعت خالی میکرد، گلین کاری بااو کرده بود که نه گذر زمان حالش را خوب میکرد نه هیچ چیز دیگری!

شاید فقط با مرگ آرام می‌شد.

وقتی به مکتب نزدیک شد، افسار را کشید.

 

– آروم پسر !

 

اسبش خسته شده بود، دستش را به یالش کشید . اسبش را دوست داشت.

 

– براش آب بیارین.

 

مرد کمی خم شد و ” چشم ” گفت.

 

•|فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت302

 

 

 

 

 

– درخواست فرستادیم.

دوتا معلم میاد، یکیش یه خانمه که برای کارآموزی میاد یکیش هم سرباز معلمه !

 

تاک ابرویی بالا انداخت خوب بود.

کلاس ها را دو شیفت چرخشی میکرد.

یک شیفت مخص دختر و شیفت دیگر پسرها بود.

چون هیچکدام به مکتب نرفته بودند پس همه از یک مقطع شروع میکردند. همه کلاس اول را می‌خواندند حتی خانم یا آقای بیست سال هم می‌توانست ثبت نام کند.

 

– اینجوری خوبه، معلم خانم برای دختر ها و آقا برای پسرهامون.

اینجوری کسی هم گیر نمیده.

 

مرد سرش را تکان داد.

 

– خدا ازت راضی باشه آقا.

لطف بزرگی دربرابر جوون‌هامون کردین.

هیچکس نمیتونست درس بخونه چون بودجه‌ی شهر زیاد بود برامون.

 

نریمان دستش را روی شانه اش گذاشت.

فکرهای زیادی برای روستایشان داشت، حتی میخواست درخواست کارخانه بدهد.

نسل های قدیمی فقط به فکر ازدواج و تمیزی روستا بودند و جدید تر ها به فکر پیشرفت.

 

– انشالله مردم هم استقبال کنن تا بتونیم کارای بیشتری انجام بدیم.

 

مرد حرفش را تأیید کرد ، خان می‌توانست یک روستا را به سمت پیشرفت یا پسرفت ببرد.

او شهر رفته بود، می‌دانست چگونه باید رفتار کند،  ذهنش بازتر بود.

 

– بریم داخل کلاسارو ببینیم؟

البته فقط چهار کلاس لازم داریم، یکی برای مربی‌هامون دوتا برای دانش اموزها، یکی هم برای کلاس ورزش !

 

– خوبه ، وسیله های ورزشی خودم میرم شهر میخرم ، فقط معلم برای ورزششون چی پس؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 115

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا
لیلا
2 ماه قبل

سلام نویسنده عزیزم جان من یکم طولانی تر پارت گذاری کنی ممنونت میشم دو خط همش یعنی چی

بی نام
بی نام
2 ماه قبل

جانم گیر بده. کی؟ کجا؟

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x