رمان دونی

 

 

پشت در تراس می‌ایستم.

آروم در رو هول می‌دم و از لای در بهش نگاه می‌کنم.

کلافه توی تراس قدم‌رو می‌زنه و دستشو تند و تند توی موهاش می‌کشه.

 

– گفتم زنگ نزن نگفتم؟

 

منتظر می‌مونه دختره جوابشو بده.

اولین باره تو زندگیم که احساس می‌کنم هرلحظه ممکنه از شدت کنجکاوی ترک بخورم.

 

– خب به من چه؟ گریه نکن.

 

فکر کنم دختره همینطوری به گریه کردن ادامه می‌ده که امیر نچ کلافه‌ای می‌کشه و این سری بلند تر می‌گه:

 

– پریس می‌گم گریه نکن!

 

اخماش بیشتر توی هم می‌ره.

نمی‌دونم دختره چی می گه که این مسالمت آمیز می‌گه:

 

– باشه… باشه. خیلی خب شب میام. تمومش کن.

 

دستم دور لیوان آب پرتقال مشت می‌شه.

یه نفس آب پرتقال رو سر می‌کشم و با ذکر مجدد:

 

– کارد بخوره به شکمت.

 

با همون لبخند ملیحم به آشپزخونه برمی گردم‌.

کاش مامان و زندایی زودتر برن تا من دهن امیر رو آسفالت کنم…

 

 

 

بالاخره بعد از دوساعت طاقت فرسا مهمونا می‌رن.

امیر خودش رو روی مبل پهن می‌کنه و با گوشیش بازی می‌کنه…

از وقتی صحبت تلفنیش رو شنیدم، هی هروری می‌ره و هرکاری می‌کنه با چشمام تیکه پاره‌ش می‌کنم.

دیگه صداش درمیاد.

چشمای خمارشو طلبکار بهم می‌دوزه:

 

– چی‌ می‌خوای دیارا؟

 

جوابشو نمی‌دم و درعوض بیشتر با چشمام تیکه پاره‌ش می‌کنم.

نفسشو خسته بیرون می‌فرسته و زیر لب می‌گه:

 

– خدایا از دست این زن ها به خودت پناه می‌برم.

 

توقع نداره بشنوم.

اما هم می‌شنوم، هم منظورش از زن‌ها رو می‌فهمم.

از روی اپن یه پرتقال برمی‌دارم و بدون درنگ و پشیمونی می‌زنم تو سرش.

 

دستشو می‌ذاره رو پیشونیش و دادش بلند می‌شه:

 

– چته وحشی؟

 

از پشت اپن بلند می‌شم و انگشت اشاره‌م رو سمتش می‌گیرم.

با عصبانیت داد می‌کشم:

 

– تو هم یه آشغال دو دره باز بیناموسی! از شلغم کمتری! کاش با سرخس ازدواج کرده بودم… شعورش از تو بیشتر بود!

 

 

 

چشماش از حدقه بیرون می‌زنه.

درمونده می‌گه:

 

– الان می‌شه والا حضرت بگن من چه شکری خوردم؟

 

چپ چپ نگاهش می‌کنم و سمت اتاقم قدم برمی‌دارم.

 

– به من هیج ربطی نداره. دخترباز کثیف. شغال پست!

 

مات مبهوت نگاهم می‌کنه.

در اتاق رو محکم می‌کوبم بهم.

 

صدای خنده هیستیریکش به گوشم می‌خوره.

 

– شفات هم نمی‌ده راحت شیم!

 

جوابشو نمی‌دم.

گوشیم رو درمیارم و با آدرس جدید، فقط برا خودم غذا سفارش می‌دم.

نیم ساعت بعد زنگ در بلند می‌شه.

مثل جت از اتاق می‌رم بیرون و غذا رو تحویل می‌گیرم.

می‌شینم رو بروش و با ذکر هزارم:

 

– کارد بخوری!

 

درپوش غذام رو باز می‌کنم.

تو سکوت بهم خیره شده.

هنوز باورش نشده واسه اون سفارش ندادم.

دو به شک می‌پرسه:

 

– کو مال من؟

 

 

 

با دهن پر نگاهش می‌کنم.

شونه بالا می‌ندازم و دوباره به خوردنم ادامه می‌دم.

دندوناشو بهم فشار می‌ده.

 

– تو یزیدی! بخدا صد رحمت به یزید… کافر نامسلمون.

 

با تمسخر سرمو به نشونه تایید تکون می‌دم.

دوباره با دهن پر می‌گم:

 

– آره تو خوبی… جلبک.

 

با چشم ریز شده نگاهم می‌کنه.

 

– دیارا خودت داری اعلام جنگ می‌کنی ها… بعد یه طوری شد گریه نکنی بدو بدو بری خونه عمه بگی امیر اوخم کرده!

 

با نگاهی تحقیر آمیز سر تا پاش رو از نظر می‌گذرونم.

 

– چه غلطا…مال این حرفا نیستی.

 

لبخند غلیظ و از سر حرصی روی لبش می‌شونه.

 

– دیگه مال این حرفا هستم یا نه رو بعدا نشونت می‌دم. فقط یادت باشه خودت شروع کردی!

 

شکلکی واسش درمیارم و ادامه غذامو می‌خورم.

صدای زنگ گوشیش بلند می‌شه.

از صبح تاحالا به گوشیش آلرژی گرفتم.

دستم تو هوا خشک می‌شه و بر و بر نگاهش می‌کنم.

جواب می‌ده:

 

– الو؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

        خلاصه رمان :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش نمی دونست و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان افگار
دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری

  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش،دوباره پا در عمارت مجد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مریم موسوی
مریم موسوی
1 سال قبل

هفته‌ی یه بار پارت میزارین و اونم دوتا خط نمیشه؛ چه وضعشه اخه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x