رمان ناسپاس پارت 129 - رمان دونی

 

دست تو جیب بردم و با بیرون آوردن پاکت سیگارم
قدم زنان به سمتش رفتم.
نخ سیگاری بین لبهام گذاشتم و چندقدمی به سمتش رفتم.
در مقابل آکواریوم بزرگ توی سالن ایستاده بود و با حیرت جنب و جوش ماهی ها رو که برخی هاشون جثه ی بزرگی داشتن رو تماشا میکرد.
چرخید سمتم و با بازکردن دستهاش و تکون دادنشون گفت:

-واااای امیرسام….اینجا بی نظیره! این آکواریوم هم که اند اند پولداریه!
باید کنارش هزارتا سلفی بگیرمو تمام شبکه های مجازیم بزارم تا چشم دوستام از حسادت بترکه!
کنار این و گوشه گوشه ی این خونه ی خفنم

نیشخندی زدم و پاکت سیگارو لای لبهام گذاشتم و فندک زو زیرش گرفتم و گفتم:

-خوشحالم که از اینجا خوشت اومده.

قدم زنان و با عشوه اومد سمتم.یک قدمیم ایستاد و با لبخند زل زد به چشمهام و با عشوه و نازی که البته تو تمام حرکاتش میشد متوجهش شد گفت:

-معلومه که از اینجا خوشم اومده…من عاشق خونه های بزرگم خصوصا اگه تو منطقه های بالا شهر باشه! اونم از نوع جردنش…
حالا من میتونم اینجا بمونم امیرسام !؟

خب ! تقریبا اینو فهمیده بودم که اون عاشق تجملاته.
عاشق چیزایی که پولدار نشونش بده و فاصله اش بده از شرایط بدش.
به صورت خوشگلش که البته آرایش غلیظی روش جا خوش کرده بود نگاه کردم وجواب دادم:

-خب معلومه…اینجا کاملا متعلق به شماست!

جوابی که بهش دادم لبخند عریضی روی صورتش نشوند.
نی نی چشمهاش درخشید و دستهاش دو طرف پهلوهام نشست.
خودش رو از جلو بهم چسبوند و گفت:

-میدونستی تو بدترین اوضاع مثل یه فرشته تو زندگیم پیدات شد؟!

سیگار رو از بین لبهام بیرون آوردم و با بیرون فرستادن دودش ، سرم رو خم کردم و نگاهی به صورتش انداختم با زدن یه نیشخند گفتم:

-خوشحالم که به موقع سرو کله ام پیدا شد…

سر انگشتاشو نوازشوار روی قفسه ی سینه ام گفت:

-به موقع و مثل یه فرشته..البته ی فرشته ی پولدار…

نیمچه لبخندی زدم و پرسیدم:

-حالا اگه این فرشته فقیر بود چی !؟

لبهاشو جمع کرد و گفت:

-با من از رنج مگو جز سخن از گنج مگو…حرف فقر رو نزن امیرسام از این کلمه متنفرم

خندید و با بلند شدن رو پنجه هاش و حلقه کردن دستهاش به دور کمرم لبهای سرخ رو روی لبهام نشوند.
نمیخواستم باهاش همچین کاری بکنم که فکر کنه بخاطر مسائل جنسی همیشه دنیالش بودم اما اون لحظه خودمم از همراهی کردنش بدم نیومد…
این چیزی بود که من گاهی با اون تو ذهنم تصورش میکردم.
دبدنش…
بوسیدنش…
بغل کردنش…

نمیخواستم بیشتر از یه بوسه باهاش پیش برم ولی نشد چون انگار این چیزی نبود که سلدا میخواست.
اون ادامه دادن دوست داشت.
چیزی بیشتراز به بوسه …
چیزی بیشتر از یه نگاه عاشقانه یا چند کلمه ی محبت آمیز.
چیزی بیشتر از یه لب بازی کوتاه چنددقیقه ای….
خیلی بیشتر!

سیگارم از دستم افتاد روی زمین و دستهام دور کمر باریکش حلقه شدن.
من به سمت جلو قدم برداشتم و اون به سمت عقب رفت.
دستهام روی کمر باریکش بالا و پایین شدن.
لبشو رها کردم و با لبخند بهش خیره شدم.
وقتی کمرش به شیشه ی آکواریوم خورد ایستاد.
هنوز دستهاش دور بدنم بودن و داغی تنش رو کاملا میتونستم احساس بکنم.
لبخندی بی نهایت دلبر زد و
آهسته گفت:

-میدونستی!؟

-چی رو !؟

با نااااز جواب داد:

-اینکه کم کم دارم عاشقت میشم!

انتظار شنیدن این جمله رو نداشتم.اون هم به این زودی درحالی که هنوز خودم رو بهش نشناسونده بودم.
آهسته و خیره یه چشمهای درشت خوشگلش پرسیدم:

-به این زودی !؟ فکر میکردم برای رسیدن به این حس نباید یکم دیگه منو بشناسی!؟

بلافاصله جواب داد:

-نه نیازی نیست! تو یه مرد خوشتیپ و جذاب و پولداری! به شناخت بیشتری نیاز نیست!

اینکه یکم همچی رو تو پول میدید حس خوبی به من نمیداد اما مدام سعی میکردم به خودم بفهمونم شاید لازم باشه با این قضیه کنار بیام و بپذیرم این احساس اون بخاطر شرایط بدش در گذشته و حتی همین مدت اخیر بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Kimia
Kimia
2 سال قبل

پارت نمیدی🥺🥺

...
...
2 سال قبل

پارتای جدید کووووووو؟

صغرا دختر اصغر
صغرا دختر اصغر
2 سال قبل

چرا سر عقل نمیاد این بچه

بهار حصاری
بهار حصاری
2 سال قبل

سلام به نظر من همه چیز برمی‌گردد به ذات وجنبه انسان ها مگه چنین شرایطی برای ساتین هم محیا نیست نویان یه آدم پولداره وعاشق ساتین با این تفاوت که ساتین هیچ نقشه ای برای ثروت نویان نداره واگر نویان یک کوچولو شبیه آدم های ساده اطراف ساتین بود کار حل بود برعکس این سلدا ندید پدید و کثیف

همتا
همتا
2 سال قبل

بنظر من اگه سلدا بوسیله همین امیرسام و حتی پولش از مسیری که میرفته برگرده چه ایرادی داره خیلی هم خوبه که خدا امیرسام رو سر راهش گذاشته ولی در صورتی که واقعا از راه رفتش برگرده و تغییر کنه و فکر کنم تنها چیزی که باعث بشه امیرسام ازش دلزده بشه همینه که اون با وجود پول و عشق امیرسام بازم بخواد راه زشتی که میرفته رو بر

بهار حصاری
بهار حصاری
2 سال قبل
پاسخ به  همتا

یک جمله معروف وجود داره که میگه ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است ….

نفس
نفس
2 سال قبل

فقط یه کلام خااااک تو سر امیر سام اسکل.. .

غزال
غزال
2 سال قبل

دختره ی آشغال میمون😐چندش گدا گشنه حالا خودش انگار دختر شاه پریونه ندید پدید

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x