رمان دونی

 

 

یک لحظه انگار قلبم از حرکت ایستاد و بعد با سرعتی باورنکردنی شروع به تپیدن کرد…

 

پلک هام روی هم افتاد و دست ازادم رو به سختی مشت کردم که حرکت نکنه و روی صورت یا لای موهاش نره….

 

نفسم رو بریده بریده فوت کردم بیرون و انگار قصد برداشتن لب هاش رو نداشت…

 

داغی لب هاش به من هم سرایت کرده بود و از شقیقه ام شروع و به کل تنم پخش می شد…

 

نفس میزدم و قلبم داشت خودش رو به در و دیوار سینه ام می کوبید و از ضربات تندش، سینه ام درد گرفته بود….

 

لب هام باز شد و نفس بریده و بی تاب صداش کردم:

-سورن..

 

بوسه ای زد و بالاخره لب هاش از شقیقه ام جدا شد..

 

لای پلک هام رو باز کردم و تو چشم های بی قرارش خیره شدم…

 

زیر گوشم نفسی کشید و لب زد:

-جان..

 

دوباره نفس کشید و انگار داشت بوی تنم رو استشمام می کرد و از حرارت نفس هاش، قلبم داست از جا کنده میشد….

 

دستم رو از توی دستش بیرون کشیدم و بی طاقت جفت دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و خودم رو سفت به سینه ش چسبوندم و صورتم رو توی گردنش قایم کردم…..

 

شوکه شد و دست هاش کمی توی هوا موند اما خیلی زود به خودش اومد و دست هاش مثل یک طناب، محکم و سخت دورم حلقه شد و به خودش فشردم….

 

صورتم رو به گردنش چسبوندم و نفس عمیقی از بوی تنش کشیدم…

 

بالاخره به اغوشش رسیده بودم و حسرتی که از زمان اومدنش تو دلم بود، به پایان رسید…

 

بعد هم می تونستم حسابی از این حرکتم خجالت بکشم..الان فقط اروم و قرار گرفتن قلبم مهم بود و بس….

 

 

 

*************************************

 

با صدای گوشیم سرم رو از روی نقشه بلند کردم و گردنم رو به چپ و راست تکون دادم…

 

کمر و گردنم خشک شده بود و از خستگی داشتم هلاک میشدم…

 

نگاهی به ساعت انداختم که پایان وقت کاری رو نشون میداد و بعد گوشیم رو از روی میز برداشتم…

 

با دیدن اسم سورن لبخند زدم و سریع جواب دادم:

-الو..سلام..

 

با مکث کوتاهی صداش تو گوشم پیچید:

-سلام خانم..خسته نباشی..

 

-ممنون..چطوری؟!..

 

-قربونت خوبم..کارت تموم نشده؟..

 

-چرا دیگه تمومم..چطور؟!..

 

-پایینم..جمع کن بیا..

 

لبخندم بزرگ تر شد و با خوشحالی گفتم:

-باشه..الان میام..

 

-عجله نکن..منتظرم..

 

گوشی رو قطع کردم و با ذوق به دنیز که پشت میز کناریم بود و اون هم داشت روی یک نقشه کار می کرد، نگاه کردم و گفتم:

-سورن اومده دنبالم..تو هنوز کار داری؟..

 

از لحن شاد من خنده ش گرفت و گفت:

-اره ولی دیگه چیزی نمونده..یکم دیگه تمومه..تو چیکار کردی؟…

 

-این امروز تموم نمیشه..فردا باید تکمیلش کنم..پس من میرم..تو ماشین داری یا وایسیم تورو هم ببریم؟…

 

-نه عزیزم ماشین دارم..تو برو..

 

چشمکی زد و با شیطنت ادامه داد:

-خوش بگذره!..

 

 

 

خندیدم و مشغول جمع کردن نقشه ی جلوم شدم و کارم که تموم شد، کیف و گوشیم رو برداشتم…

 

رفتم طرف دنیز و گونه ش رو بوسیدم و ازش خداحافظی کردم…

 

از اتاقمون زدم بیرون و رفتم سمت ابدارخونه تا از پسرها هم خداحافظی کنم…

 

صدای شوخی و خنده هاشون می اومد و بی اختیار لبخند روی لبم نشست…

 

وارد شدم و با خنده گفتم:

-چه خبرتونه..صداتون کل واحد رو برداشته..

 

با خنده چرخیدن طرفم و البرز با دیدن کیف توی دستم، ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:

-اغور بخیر..کجا به سلامتی؟..

 

لبخند زدم و گفتم:

-ساعت کاری تمومه..

 

کیان استکان چایی توی دستش رو روی کابینت گذاشت و گفت:

-تموم باشه..تو کجا؟!..

 

-سورن اومده دنبالم..دارم میرم..

 

البرز با همون ابروهای بالا انداخته گفت:

-به به..کاملا بی خیال ما شدی و چسبیدی به سورن جونت..یه وقت زشت نباشه مارو تحویل نمیگیری….

 

با خنده چشم غره ای بهش رفتم:

-اِ این چه حرفیه..کی میتونه جای شمارو بگیره..

 

-بله بله..گوشای مام درازه و باور کردیم..

 

کیان سقلمه ای تو پهلوش زد و گفت:

-اذیتش نکن..

 

بعد رو به من با لبخند و لحن مهربونی گفت:

-برو عزیزم..خوش بگذره..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.3 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

میدونم کسی گوش نمیده که بگم هر روز پارت بدین ولی حداقل اینکه هفته ای سه پارته طولانیترش کنین لطفا

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x