رمان گرداب پارت 192

3.7
(3)

 

 

یک لحظه انگار قلبم از حرکت ایستاد و بعد با سرعتی باورنکردنی شروع به تپیدن کرد…

 

پلک هام روی هم افتاد و دست ازادم رو به سختی مشت کردم که حرکت نکنه و روی صورت یا لای موهاش نره….

 

نفسم رو بریده بریده فوت کردم بیرون و انگار قصد برداشتن لب هاش رو نداشت…

 

داغی لب هاش به من هم سرایت کرده بود و از شقیقه ام شروع و به کل تنم پخش می شد…

 

نفس میزدم و قلبم داشت خودش رو به در و دیوار سینه ام می کوبید و از ضربات تندش، سینه ام درد گرفته بود….

 

لب هام باز شد و نفس بریده و بی تاب صداش کردم:

-سورن..

 

بوسه ای زد و بالاخره لب هاش از شقیقه ام جدا شد..

 

لای پلک هام رو باز کردم و تو چشم های بی قرارش خیره شدم…

 

زیر گوشم نفسی کشید و لب زد:

-جان..

 

دوباره نفس کشید و انگار داشت بوی تنم رو استشمام می کرد و از حرارت نفس هاش، قلبم داست از جا کنده میشد….

 

دستم رو از توی دستش بیرون کشیدم و بی طاقت جفت دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و خودم رو سفت به سینه ش چسبوندم و صورتم رو توی گردنش قایم کردم…..

 

شوکه شد و دست هاش کمی توی هوا موند اما خیلی زود به خودش اومد و دست هاش مثل یک طناب، محکم و سخت دورم حلقه شد و به خودش فشردم….

 

صورتم رو به گردنش چسبوندم و نفس عمیقی از بوی تنش کشیدم…

 

بالاخره به اغوشش رسیده بودم و حسرتی که از زمان اومدنش تو دلم بود، به پایان رسید…

 

بعد هم می تونستم حسابی از این حرکتم خجالت بکشم..الان فقط اروم و قرار گرفتن قلبم مهم بود و بس….

 

 

 

*************************************

 

با صدای گوشیم سرم رو از روی نقشه بلند کردم و گردنم رو به چپ و راست تکون دادم…

 

کمر و گردنم خشک شده بود و از خستگی داشتم هلاک میشدم…

 

نگاهی به ساعت انداختم که پایان وقت کاری رو نشون میداد و بعد گوشیم رو از روی میز برداشتم…

 

با دیدن اسم سورن لبخند زدم و سریع جواب دادم:

-الو..سلام..

 

با مکث کوتاهی صداش تو گوشم پیچید:

-سلام خانم..خسته نباشی..

 

-ممنون..چطوری؟!..

 

-قربونت خوبم..کارت تموم نشده؟..

 

-چرا دیگه تمومم..چطور؟!..

 

-پایینم..جمع کن بیا..

 

لبخندم بزرگ تر شد و با خوشحالی گفتم:

-باشه..الان میام..

 

-عجله نکن..منتظرم..

 

گوشی رو قطع کردم و با ذوق به دنیز که پشت میز کناریم بود و اون هم داشت روی یک نقشه کار می کرد، نگاه کردم و گفتم:

-سورن اومده دنبالم..تو هنوز کار داری؟..

 

از لحن شاد من خنده ش گرفت و گفت:

-اره ولی دیگه چیزی نمونده..یکم دیگه تمومه..تو چیکار کردی؟…

 

-این امروز تموم نمیشه..فردا باید تکمیلش کنم..پس من میرم..تو ماشین داری یا وایسیم تورو هم ببریم؟…

 

-نه عزیزم ماشین دارم..تو برو..

 

چشمکی زد و با شیطنت ادامه داد:

-خوش بگذره!..

 

 

 

خندیدم و مشغول جمع کردن نقشه ی جلوم شدم و کارم که تموم شد، کیف و گوشیم رو برداشتم…

 

رفتم طرف دنیز و گونه ش رو بوسیدم و ازش خداحافظی کردم…

 

از اتاقمون زدم بیرون و رفتم سمت ابدارخونه تا از پسرها هم خداحافظی کنم…

 

صدای شوخی و خنده هاشون می اومد و بی اختیار لبخند روی لبم نشست…

 

وارد شدم و با خنده گفتم:

-چه خبرتونه..صداتون کل واحد رو برداشته..

 

با خنده چرخیدن طرفم و البرز با دیدن کیف توی دستم، ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:

-اغور بخیر..کجا به سلامتی؟..

 

لبخند زدم و گفتم:

-ساعت کاری تمومه..

 

کیان استکان چایی توی دستش رو روی کابینت گذاشت و گفت:

-تموم باشه..تو کجا؟!..

 

-سورن اومده دنبالم..دارم میرم..

 

البرز با همون ابروهای بالا انداخته گفت:

-به به..کاملا بی خیال ما شدی و چسبیدی به سورن جونت..یه وقت زشت نباشه مارو تحویل نمیگیری….

 

با خنده چشم غره ای بهش رفتم:

-اِ این چه حرفیه..کی میتونه جای شمارو بگیره..

 

-بله بله..گوشای مام درازه و باور کردیم..

 

کیان سقلمه ای تو پهلوش زد و گفت:

-اذیتش نکن..

 

بعد رو به من با لبخند و لحن مهربونی گفت:

-برو عزیزم..خوش بگذره..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۴۰۰۴۳۴۱

دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار…
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون…
unnamed

رمان تمنای وجودم 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند.…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۱۴۷۲۱۹۷۸

دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۱۹۳۵۹۶۰

دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم…
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

میدونم کسی گوش نمیده که بگم هر روز پارت بدین ولی حداقل اینکه هفته ای سه پارته طولانیترش کنین لطفا

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x